وقتی همه منتقد فیلم میشوند
پویا پارسایی
منتقد فیلم
صفحات مجازی پر شده از اظهارنظرها و تحلیلهایی در قالب های ویدئو و نوشتار، که خوانشهای خود را از فیلم بهمثابه نقد فرض میگیرند و گاه بهپای دفاع از نقد خود (چه مثبت، چه منفی) با دیگران به مجادله هم میپردازند.
برخی هم اگر متن و نقدی درباره فیلم بخوانند که با آن موافق نیستند دست به بلاک میشوند؛ حتی اگر صاحب صفحه، منتقد حرفهای و شناختهشده باشد.
در واقع نهفقط با حجم بالای نقدها که گاه با هجمه بالای افراد به نظر یکدیگر روبهرو هستیم که خود را منتقد میدانند! خودمنتقدپندارانی که چه فیلم را پسندیدهاند و چه نپسندیدهاند، به دفاع افراطی از دیدگاه خود پرداخته و آنچنان فیلم را آنچنانتر میکنند! گویی «منتقد فیلم» بودن به شغل دوم همه تبدیل شده است؛ چنانکه حالا باید از قول حافظ گفت: «نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟»
واقعیت این است که چندسالی است بویژه با بسط فناوریهای ارتباطی و توسعه اینترنت و شبکههای اجتماعی با پدیدهای به اسم «منتقدان فیلم مجازی» مواجه هستیم که گمان میکنند نگارش و روایت احساسشان به یک فیلم و خوشامد یا بدآمد از یک فیلم نامش «نقد» است! در واقع شاهد یک تشتت آرا درباره مفهوم نقد و نقادی هستیم که موجب شده «نقد حرفهای» از شأنیت خود تهی شده و از اعتبارش کاسته شود. ما امروز نه فقط با سینمای مبتذل که با نقد مبتذل هم مواجه هستیم. نقدهای پیشپاافتاده و دمدستی که اظهارنظر شخصی را به نام نقد تعریف میکند.
بدیهی است که هر فردی میتواند صاحب دیدگاه شخصی درباره آثار هنری از جمله فیلمهای سینمایی باشد. اساساً این خوانش مخاطب است که اثر هنری را قوام و دوام میبخشد اما مشکل از آنجایی شروع میشود که «نظر» را با «نقد» اشتباه بگیریم. «نظر» یک داوری شخصی درباره یک رخداد یا اثر است اما «نقد» یک ارزیابی زیباییشناختی و روشمند درباره اثر است که مبتنی بر متدهایی هنری صورت میگیرد. روش و رویکرد دارد و بر اساس نگرش و نگارش هویتمندی بنا میشود. در آکادمیکترین شکل خود، نقد فیلم مبتنی بر نظریههای فیلم یا تئوریهای زیباییشناختی نوشته میشود یا در خوانشهای بینارشتهای با ارجاع به تئوریهای علوم انسانی.
اظهارنظرهای مجازی اما بیشتر احساسات خام و پردازشنشده و فاقد پشتوانههای نظری و زیباییشناسی است که منطق دراماتیک ندارد و اغلب ناشی از بدفهمیمفاهیم سینمایی است. از جمله این بدفهمیها، افراط در روایتهای نمادین است.
نقدهای نمادپردازانه خاستگاه روانکاوانه دارد. با رشد علم روانکاوی به حیطه نقد هنری وارد شده اما گاه آنقدر راه افراط پیموده که میگویند روزی فروید گفته بود: «گاهی سیگار فقط یک سیگار است» تا بر این نکته تأکید کرده باشد که همیشه و همهجا هر ابژهای نماد ابژه دیگر نیست. جالب اینکه این نمادپردازیهای افراطی از سوی دو قطب مخالف و موافق فیلم علیه هم استفاده میشود و هر طیفی میخواهد نمادهایی را از فیلم بیرون بکشد که در تضاد با نمادپردازیهای طیف مقابل باشد. نمادهایی که بیشتر خوانش ذهنی مخاطب است، نه مقصود مؤلف. نهفقط سینما، که نقد سینما هم نیازمند بازنگری است تا عیار آن در غبار بدفهمیها روشن شود.

