تجلی دوباره روح جمعی ایرانی
چهار رخدادی که از حقیقت یک جامعه پرده برمیدارد
دکتر نعمتالله فاضلی
انسانشناس و عضو انجمن مطالعات صلح ایران
برخی رخدادها، حقیقتهایی را آشکار میکنند که پیشتر برای ما ناپیدا بودهاند. گاه این برملا شدن در اثر اختلالی بزرگ است؛ درست مثل زمانی که الکتریسیته کشف شد و بخشی از واقعیت برای انسان روشن گردید. حقیقت چیزهایی است که پیش از این وجود داشتهاند، اما در تاریکی قرار داشتند. رخدادها، این تاریکی را کنار میزنند.
چهار نوع رخداد در تاریخ، نقش محوری در پردهبرداری از حقیقتها دارند: اول، انقلابها هستند؛ مانند انقلاب فرانسه، مشروطه یا انقلاب ۵۷ در ایران. دوم، سبکهای هنری تازه؛ مثل سبک نیمایی در شعر فارسی که نشان داد قالبهای پیشین قادر به بیان برخی مفاهیم نبودند. سوم، جنگها؛ که بهروشنی چهره پنهان جامعه و جهان را نمایان میکنند و چهارم، تجاوزها و حملاتی که گاه تصویری تازه از ملتها و ارزشهایش را به نمایش میگذارد.
فرهنگ همیاری ملی
تجاوز 12روزه اسرائیل و آمریکا به ملت ایران، رخدادی از همین جنس بود. این واقعه، تنها یک بحران نظامی نبود، بلکه بستری برای برملا شدن حقیقتهای عمیقتر درباره جامعه ایران و فرهنگ آن بود.
در جریان این تجاوز، ایران با استدلال، با منطق و با شفافیت در حال مذاکره بود. هنوز دو هفته تا تصمیمگیری نهایی آمریکا باقی مانده بود، اما خاک و جان مردم ما مورد تجاوز قرار گرفت. این رفتار نشان داد که طرف مقابل، حتی به روند گفتوگو هم پایبند نیست. در مقابل، جامعه ایران به این تجاوز نه با خشونت، بلکه با اخلاق، مراقبت و همیاری پاسخ داد.
بازگشت به تنظیمات تاریخی- فرهنگی
در بحران جنگ، مردم بدون توجه به قومیت یا مذهب، کنار هم ایستادهاند. در اهواز، کردستان و سردشت و دیگر مناطق، مردم خانههایشان را برای هموطنانشان آماده کردند. همانطور که روزی مردم تهران از مهاجران جنگی خوزستان حمایت کردند.
پیش از این تصور میشد جامعه ما فردمحور شده و انسجام لازم را از دست داده است. اما با این حملات متجاوزان دیدیم که مردم ایران به تنظیمات فرهنگی-تاریخی خود بازگشتند؛ همدیگر را در آغوش گرفتند، خانههایشان را به روی هم گشودند و از جان یکدیگر مراقبت کردند. این چیزی است که از دل فرهنگ و تاریخ ما میآید؛ از روح جمعی ایرانیها.
پررنگ شدن مرز میان زندگی و مرگ
در این جریان، با وجود برخی نارضایتیهای اجتماعی، دعوت رسانههای معاند به شورش و خشونت، پاسخ نگرفت. چون در ژرفای جان مردم ایران، یک اصل اساسی زنده است؛ «زندگی».
در هیچ نقطهای از تاریخ نمیشناسیم متجاوزی را که زندان یک ملت را هدف قرار دهد. ولی مردم ایران حتی وقتی زندانها و زیرساختها را مورد هدف قرار دادند در مقابل آن ایستادند و زندگی را ترک نکردند، چون زندگی در جامعه ما و در مردم ما جاری است. در این جنگ مردم ما، در برابر مرگ، نیستی و نابودی ایستادند.
قدرت نفوذناپذیر انسجام ملی
در وجود ایرانیان، روح خیامی زنده است؛ روحی که شادی، طراوت، خلاقیت و شاعرانهزیستن را میطلبد. ایرانی نمیتواند تجاوز به زندگیاش را بپذیرد، حتی اگر منتقد سیاستگذاران خود باشد. کسانی منتظر بودند این تجاوزها، کشور را تضعیف کند اما حقیقت این است که آنچه از دل این رخداد بیرون آمد، چیز دیگری بود؛ انسجام ملی، بازگشت به ارزشهای فرهنگی و پررنگ شدن مرز میان زندگی و مرگ.
در این شرایط، ما باید بیش از هر زمان، به ارزش همبستگی و نیروی فرهنگی خود تکیه کنیم. در دنیایی که قانون جنگل بر آن حاکم است، تنها چیزی که ما را نگاه میدارد، قدرت مراقبت از یکدیگر و انسجام ملی است.