وطـنم سـرای امیـــد
ایرانیان در جنگ ۱۲ روزه، دشمنان را غافلگیر کردند؛ با وجود تفاوتهای سیاسی و اجتماعی همه گرد پرچم ایران جمع شدند و همدلی ملی را به رخ صهیونیستها کشیدند. اما در دوران پساجنگ باید این سرمایه بزرگ را غنیمت شمرد و با امید به آینده، وحدت ملی را تثبیت کرد.
دبیر ایران آنلاین
داستان تصنیف «سپیده» یا همان «ایران ای سرای امید» جزئیات عجیبی دارد. اول اینکه سه غول آن را ساختهاند. هوشنگ ابتهاج یا همان سایه شعرش را گفته، محمدرضا لطفی آهنگ آن را ساخته و محمدرضا شجریان آن را خوانده است. دوم اینکه گفته شده که ابتدا رادیو و تلویزیون از این اثر استقبال نکرده ولی بعد خواهان آن شده است. از سوی دیگر برای سازندگان آن اتفاقات عجیبی رخ میدهد. ابتهاج برای مدتی بعد از انقلاب زندانی میشود و حتی در حیاط زندان آن را میشنود و بغضش میشکند. لطفی از سال ۱۳۶۳ ایران را ترک میکند و تا ۲۲ سال بعد به ایران بازنمیگردد و محمدرضا شجریان هم از سال ۱۳۸۸ خواهان عدم پخش آثارش ازجمله این اثر در صداوسیما میشود. اینها تازه بجز این است که مثلاً تصنیف به نوعی از سر به ته ساخته شده است. یعنی ابتدا لطفی آهنگ آن را و سپس ابتهاج شعر آن را سروده است. با این همه اما، پخش دوباره این اثر در این روزها از صداوسیما خاطره مشترک جمعی ما را تحت تأثیر قرار داده است.
ایران در شعر سایه، «سرای امید» است. آن طور که برخی از این «نوجوانان» و افراد بعضاً عصبانی از برخی رفتارها میگویند «خراب شده» نیست؛ خانه ماست. خانهای که نه تنها امید را برای ما میآورد بلکه هم بر بام آن سپیدهای دمیده است و هم نور «خورشیدی خجسته» به آن رسیده است؛ البته که پس از راهی پر از خون.
ایران در تصنیفی که شجریان آن را میخواند، کشوری نیست که در رتبهبندی غمگینترین کشورهای جهان رتبه برتر را داشته باشد کما اینکه بعضاً در این کانالهای تلگرامی میخوانیم. بله. دلها در آن «پرخون» است و سپیده در آن «گلگون» ولی در آن «شکوه شادی افزون» است.
ایران در میانه تصنیفی که لطفی در دستگاه ماهور ساخته، قرار است مسیر «بهروزی» را برود. همان چیزی که به آن میگویند زندگی خوب (و نه حتی معمولی). ایران قرار است ندای صلح و آزادی بدهد نه فقط برای خود بلکه برای همه جهان و رمز پیروزی در آن چیست؟ «اتحاد». عنصر گمشدهای که ما در پس دوقطبیهای حدود ۲۰ سال اخیر در کشورمان، به تازگی دوباره به قدری از آن دست یافتهایم.
«ایران ای سرای امید» برای ما یک سرود ملی دوم است. سرود ملی برای همه ایرانیها. حتی آنان که روزی در این کشور زندان رفتند مثل ابتهاج. حتی آنان که روزی مهاجرت کردند مثل محمدرضا لطفی. حتی آنان که روزی قهر کردند مثل محمدرضا شجریان. آرزوی همه ماست بند سوم این شعر که به ایران غمی نرسد و شکوهش جاودانه باشد چون اینجا «یادگار خون عاشقان» است.
سپیده البته تنها شعر وطندوستانه این مملکت نیست. تاریخ ما پر از این شعرهاست. ما حتی آن موسیقی که نوازنده فرانسوی (آلفرد لومر) در میانه دوره قاجار (۱۲۵۲) برای مارش نظامی در برابر شاه ساخت را در همین سالهای اخیر با شعری از بیژن ترقی به یک شعر میهن پرستانه تبدیل کردیم؛ شعری که نوای آن را حدود ۱۰ نسل (اگر هر نسل را ۱۵ سال در نظر بگیرید) در خاطر داشتند ولی ما آن را به یک سرود میهنی با عنوان «ایران جوان» یا «وطنم» تبدیل کردیم. وطنی که همان سرای امید ماست. همان خانهای که آن قدر دوستش داریم که برایش این همه شعر گفتهایم. آدمی برای کسی که دوستش دارد شعر میگوید دیگر. آهنگ میخواند. مگر نه؟