در حافظه موقت ذخیره شد...
علیه سکوت و سرکوب
در جناح راست اسرائیل از پذیرفتن ماهیت قطعی وضعیت ایجاد شده در سال ۱۹۴۹ امتناع میورزند. همچنین از این میترسند که هر گونه به رسمیت شناختن حقوق ملی فلسطینیان در نهایت به تضعیف حقوق یهودیان منجر شود. آنها معتقدند چرا باید حق خود را برای استعمار سرزمینهای فتح شده در سال ۱۹۶۷ رد کنند.»خواننده دیگر این کتاب که خود اسرائیلی است نوشته: «با خواندن این کتاب کاملاً متوجه میشوید این مردان و زنان، سربازان، افسران درجهدار و افسران افشاگر ارتش اسرائیل، تنها در یک چیز با هموطنان خود متفاوت هستند؛ اینکه آنها تصمیم گرفتهاند آنچه را که همه میدانند و فقط در خفا به آن فکر میکنند، با صدای بلند بیان کنند. این توطئه سازشکاری، سکوت و سرکوب در طبقه سیاسیای حکمفرماست که ترجیح میدهد نبیند و نفهمد تا مجبور به واکنش نشان دادن نشوند.
در واقع این سربازان برای درهم شکستن چنین سیاستی اقدام به افشاگری کردهاند. این کارشان همه هموطنان اسرائیلی را وادار میکند تا در آینه نگاهی به خود بیندازند و از دیدن ماهیت واقعی خود دچار کسالت و شرم شوند؛ هم درباره شرارتی که اعترافات آنها به برجسته کردن آن کمک میکند و هم درباره نقاط ضعف جامعهشان، همه چیز به خوبی گویای حقایق است. زیرا در میان اسرائیلیها، به ویژه در میان نخبگان آنها، افراد زیادی هستند که دوست دارند طوری وانمود کنند که گویی اصلاً اتفاقی نیفتاده و این سرزمینها اصلاً اشغال نشدهاند. در واقع، منشأ واقعی شر در این واقعیت نهفته است که پیروزی در این جنگ به نقطه عطفی در استقلال و تاریخ اسرائیل تبدیل نشد و ایجاد دولت اسرائیل، جهشی رو به جلو در قالب ایدههای جدید و ذهنیت تازه در آنها ایجاد نکرد. نخبگان سیاسی اسرائیل به جای اینکه تشکیل دولت جدید را پایان فرآیند تأسیس و اولین گام به سوی عادیسازی روابط با اعراب بدانند، خود را در چرخهای باطل یافتند که آنها را به ادامه اقدامات قبلی خود که در طول دوران پیش از تشکیل دولت انجام میدادند، سوق داده است. از نظر شهرکنشینان، آزادیای که آنها از آن برخوردارند، شامل حقِ تیره و تار کردن زندگی برای روستاییان عرب میشود تا زمینهایشان را که هنوز به آنها چشم طمع دارند از چنگشان در آورند و فقط میخواهند به اعراب نشان دهند که چه کسی قدرت بیشتری دارد.»