رضا صائمی/ شبکههای خانگی فارغ از ضعف و قوتهای دراماتیکی آثار و کیفیت ساختاری آن از حیث جامعه شناسی ارتباطات و مطالعات فرهنگی نیز قابل تحلیل بوده و نمونه بارزی از کالایی شدن فرهنگ و تجلی سویه صنعتی و تجاری هنر است. در این فرآیند دیگر طبقه اشراف یا روشنفکران نیستند که مصرف کننده محصولات هنری بوده و برای آن هزینه میکنند. توسعه تکنولوژی ارتباطی و دیجیتالی با تکثیر کالاهای هنری آنها را در اختیار همه طبقات اجتماعی قرار داده و لذت ناشی از آن را برای طیفهای متنوع و گستردهای از مخاطبان فراهم میکند. امکان تکثیر و بازتولید مکانیکی اثر هنری اگرچه آن را از مقام والای فرهنگی به پایین کشیده و با تعمیم آن به سطح عمومی از یک کالای فاخر و گرانقیمت خارج میسازد اما هنر را به درون مناسبات اجتماعی و زندگی روزمره تزریق کرده و به یک تجربه ملموس در زیست - جهان توده بدل میسازد. نگارنده قصد ندارد که به ارزشیابی هنری این وضعیت بپردازد و خوب و بد آن را تعیین کند. مقصود صرفاً بازنمایی یک واقعیت رسانهای- هنری است که در شمایل مدرن نمایش خود را بازتاب میدهد. سینما و تلویزیون همواره دو مدیوم و رسانه رقیب بودهاند که هر کدام تلاش میکردند با تمهیدات مخاطب شناسانه خود، مخاطب دیگری را به نفع خویش قُر بزنند و بر رونق بازار خویش بیفزایند اما امروزه انگار بینامتنیت مثل پارادایم حاکم بر رشتههای دانشگاهی به فضای رسانهای هم بسط یافته و شاهد ظهور و بروز وضعیتی بینارسانه ای هستیم که در حد فاصل تلویزیون و سینما قرار گرفتهاند. رسانههایی که از ظرفیت و قابلیتهای هر دو مدیوم استفاده میکنند بدون اینکه از حیث ماهوی عین آنها باشند. در این مدل مخاطب با اختیار و اراده شخصی به تماشای یک سریال تلویزیونی میپردازد و برای تماشای آن پول پرداخت میکند. با اینکه از این امکان برخوردار است که آن سریال را هر بار که بخواهد بازنگری کرده یا در هرنقطهای که اراده کرد، متوقف کند. مخاطب میتواند هر قسمتی را که بیشتر دوست داشت بارها و بارها ببیند و از بخشهایی که ناراضی بود به سرعت بگذرد. این امکان حتی در سینما هم امکانپذیر نیست اما رسانه ویدیو به مخاطب قدرت بیشتری بخشیده و او دیگر از حیث ارتباطی و آیین تماشا و نمایش نیز تابع مطلق رسانه نبوده و بر آن برتری مییابد. دستکم در اینجا از لحاظ فرمی، هژمونی رسانهای کاهش یافته و نوعی ساختارشکنی در اقتدار آن رخ میدهد. این شیوه توزیع همچنین موجب میشود تا مخاطب به هر دلیلی برخی از قسمتهای سریال را از دست ندهد و امکان تماشای همه آنها برایش فراهم باشد. این وضعیت البته یک ارتباط و مناسبت دوسویه است و تولید کننده و مؤلفان اثر نیز مجبورند برای اینکه کالای آنها مشتریان خود را حفظ کرده و بازار خود را از دست ندهد، به کیفیت کالای تولیده شده و مرغوبیت آن بیندیشند و آن را در وضعیت مطلوبی نگه دارند. اینجا دیگر تلویزیون نیست که مخاطب مجبور به تحمل هر محصول ضعیفی باشد.
کم کاری و بدکیفیتی به ضرر خود تولیدکننده تمام خواهد شد و اگرمخاطب انگیزه و میل خود را برای تداوم و دنبال کردن سریال از دست بدهد، هزینه آن را هیچ سازمان و نهاد دیگری جبران نخواهد کرد و امکان جبران آن وجود نخواهد داشت. صنعت بودن هنر سینما دراین ساختار معنای واقعی خود را پیدا میکند و کاملاً تابع مناسبات اقتصادی میشود .در شرایطی که امکان تأسیس تلویزیون خصوصی در جامعه ما فراهم نیست تولید سریالهای خانوادگی در ژانرهای مختلف شاید بتواند تا حدودی این خلأ را پرکند و دستکم به شکلگیری یک شبکه شبه خصوصی تلویزیونی دامن بزند.