از موسیقی تا سیر و سیاحت
سعید اسلامزاده
روزنامهنگار و منتقد هنری
بیستوچند سال پیش، یک اجرای شگفتانگیز از دو گروه روی سن یک تالار دیدم. در همین تهران. بهار هم بود از قضا. اجرایی همزمان و بداهه. یکی گروه جَز فرانسوی و دیگری هم گروه موسیقی بوشهری. که هر کدام به نوبت قطعاتی را اجرا میکردند. وقتی نوازنده دمام که جلو سن بود، شروع به نواختن کرد، نوازنده فرانسوی پرکاشن که در گوشه سن ایستاده بود، مبهوت دمامنواز بوشهری شد که با آن چوب و پوست چه غوغایی کرده بود در دل تماشاگران. فرانسوی مبهوت تاب نیاورد و با ریتم دمام یکی شد و نواخت. این همنوازی پرکاشن و دمام برای من نمادی از گفتوگوی موسیقایی دو فرهنگ به ظاهر بیگانه از هم است.
موسیقی اقوام ایرانی در اقلیمهای متنوع این جغرافیا، چنان در زندگی روزمره و آیینهایشان جاریست که نمیتوانی موسیقی را از آن جدا کنی و منتزع از فرهنگ بومی ببری جای دیگر. یعنی وقتی میخواهی از بیتخوانی کردها بگویی لاجرم باید ریشههای اساطیری آن را فرهنگ کردی تا عمق شناخته باشی. این است که بدون شناخت فرهنگ منحصربهفرد سواحل خلیج فارس که از چابهار تا آبادان گسترده است و مجموعهای بزرگ از فرهنگها و هنرهای مستقل و قائم به ذاتاند، موسیقیاش را هم نمیشناسی. از سوگسرودهای موسیقایی تا شادیانهها. با یزله و خیامخوانی است که میتوانی موسیقی جنوب و بوشهر را با فرهنگ غنی کهن آن یکی بدانی. موسیقی، درست مثل خون در رگوپی و کوچههای بوشهر جاریست و این موسیقی صرفاً خواندن و نواختن نیست، روح نوازی هنری در بطنِ فرهنگی است که با موسیقی خود توانسته دلیریها، عاشق شدنها و اصالتها را در صدای نیانبان و دمام یا با حزن تمام و یا با بهجت تام به گوش برساند. موسیقی بوشهری جدای از کوچه پسکوچههایش، جدای از شعر ظهورِ منوچهر آتشی نیست. «عبدوی جط دوباره میآید/ با سینهاش هنوز مدال عقیق زخم/ ز تپههای آنسوی گزدان میآید»
این است که حتی غیر بوشهریها هم موسیقی بوشهر را با همین فرهنگ دوست دارند. چراکه هیچکس نمیتواند این موسیقی را از این فرهنگ و نامهایش جدا کند.
همین فرهنگ و اقلیم که در تابستانها، در شرجیهای نفسگیر و گرمای تبدارش، در حاشیههای گنگ و خاموشش، سکوت میپروراند، ظرفیتهای شگفتی برای جلب و جذبه سیاحان و مسافران ایرانی و خارجی دارد. موسیقی هم مثل بسیاری از جاذبههای گردشگری دنیای امروز، که نوازندگانش از قید و بند سالن و تالار و بلیت آنلاین رها شدهاند و در گوشه محلهای و یا در کنار بنایی تاریخی، بساط موسیقی را پهن کردهاند و برای دل مردم میخوانند و مینوازند تا به میهمانانشان دمی صدای ناب برسد. همین موسیقی به تنهایی جاذب است. مثل کهربا آدمها را میکشاند به بندری که در حاشیه خلیج بزرگ فارس، خوش نشسته است رو به آینده، اما با پشتوانهای سترگ از تاریخ. مثل یک فستیوال چون «کوچه» که نه پول و بودجهای میگیرد و نه قرار است به فکر درآمدزایی باشد و فقط میخواهد ایلوتبار موسیقی را از چهارگوشه کشور دور هم جمع کند که زانوبهزانو بنشینند و بنوازند و فرهنگ موسیقایی اقلیم خودشان را بندر بوشهر، در نمایی درشت، با نسیم خلیج فارس به گوش ما برسانند که مسافریم و سیاح کوچه پسکوچههای تاریخ بوشهر. یعنی تاریخ مملکتمان از چندصد سال پیش به این طرف. اصلاً تو بگو از دو هزار و چندصد سال پیش. وقتی که سیراف مهد تمدن بود و صدای شلتاق چوب کشتیهای هخامنشی بر آبهای خلیج فارس هنوز در فضا پیچیده است.
فراموش نکنیم که موسیقی بوشهر در همنشینی با گردشگری شهر، یعنی یک اتفاق بزرگ فرهنگی.