سال بد علیرضا داوودنژاد
مصائب تلخ آقای کارگردان
گروه فرهنگی/ سال ۱۴۰۳ سال خوبی برای علیرضا داوودنژاد نبود. او که هم خود بخشی از خانواده بزرگ سینماست وهم صاحب یک خانواده سینمایی، امسال دو تن از اعضای خانوادهاش را از دو نسل متفاوت از دست داد. در ابتدای سال جامه سیاه پسرش رضا داوودنژاد را بر تن کرد و در انتهای سال هم سوگوار مادربزرگش «کبری حسنزاده» شد که در دو فیلم او «مرهم» و «کلاس هنرپیشگی» بازیهای درخشانی ایفا کرده بود. با این حال او امسال هم «مصائب شیرین ۲» را اکران کرد، هم با بازی چشمگیرش در سریال پرمخاطب «در انتهای شب» در کانون توجه و تحسین قرار گرفت.
علیرضا داوودنژاد در سالهای اخیر، دشوارترین نقش پدرانهاش را بازی و تجربه کرد. در فیلم «شنای پروانه» نقش پدری که دخترش به قتل رسید. در سریال «در انتهای شب» نقش پدری که دخترش طلاق گرفت و به خانهاش برگشت و در زندگی واقعی هم پدری که پسر جوانش را از دست داد تا سختترین نقش پدرانهاش را ایفا کند. گرچه او را بهعنوان کارگردان میشناسند اما او با ساخت فیلم «کلاس هنرپیشگی» نشان داد که بازیگری را هم خوب بلد است گرچه بازی روزگار و قصه زندگی، بد نقشی برایش نوشته بود تا کارگردان «مصائب شیرین»، مصیبت تلخی را تجربه کند تا سالی پردرد و رنج را از سر بگذراند. سالی که او هم در نقش یک پدر در یک سریال درخشید، هم در نقش یک پدر واقعی داغ دید.
آیدا پناهنده، کارگردان سریال «در انتهای شب» در دلنوشتهای درباره علیرضا داوودنژاد نوشت: «متقاعد کردن «علیرضا داوودنژاد» برای بازی در نقش «آقای زرباف» یکی از دشوارترین فرازهای زندگی کاری من بود. شمال زندگی میکرد، حال و حوصله چندانی برای کار، آن هم تازه بازیگری در یک کار بلندمدت در مدیوم سریال نداشت، دلخسته بود؛ من را خوب نمیشناخت. ولی من خوب میشناختمش؛ از فیلم «نیاز» که بارها در کودکی دیده بودم و دریچهای به روی یکجور سینمای تازه و نو به رویم گشوده بود. از «بیپناه» که در آن سالهای دشوار دهه 60 بارها با مامان دیده بودیم و آنقدر تأثیر عاطفی عجیبی بر من گذاشته بود که موقع نوشتن فیلمنامه «در انتهای شب» از آن فیلم، قصهاش و دیالوگش در اپیزود ۴ یاد کرده بودم. از حیرتم وقت تماشای «مصائب شیرین» و «کلاس هنرپیشگی» بر پرده سینما. او استاد نادیده من بود در تمام این سالها. نمیخواستم تسلیم شوم. میخواستم آنقدر در بزنم که یا آب پاکی را بریزد روی دستم یا نرم شود. بارها تلفنی گفتوگو کردیم، «رضا»ی عزیز، رضای مرحوم را واسطه کردیم تا بالاخره فیلمهایم را دید، فیلمنامه «در انتهای شب» را خواند، آمد تهران، من را دید و ساعتها حرف زدیم و بالاخره دل استاد به شاگردش نرم شد. روزهای فیلمبرداری، ناهار را دوتایی میخوردیم. از سینمای پیش از انقلاب، از ورودش به سینما و از مهرجویی که آنطور بیرحمانه سلاخی شد، حرف میزد. میگفت راز و رمز مهرجویی، خلق زندگی در سینما بود. میگفت چقدر از مهرجویی بزرگ یاد گرفته است و چه خوب و تحسینبرانگیز هم یاد گرفته بود؛ فیلمهای خودش، خود خود زندگی بود و من چه خوشبخت بودم که با هرچه سرسختی در چنته داشتم، ایستادم برای متقاعد کردن و ثبت لحظات درخشان بازیگریاش.»
مصائب شیرین 2
«مصائب شیرین ۲» امسال در حالی به اکران رسید که او در مصیبت از دست دادن پسرش که با فیلم «مصائب شیرین» به شهرت رسید، سوگوار بود و گفت: «هنوز این زخم تازه و گفتن از آن برایم دشوار است. شاید تصورش آسان نباشد ولی حال و روز من بیشتر به فرزندی میماند که پدری رفیق، صمیمی، مراقب و دلسوز را از دست داده است.»
جسارت تجربهگرایی
اگر بخواهیم یک مؤلفه مهم را محور رویکرد داوودنژاد در کارگردانی بدانیم، باید از جسارت تجربهگرایی او بگوییم. میل شدید علیرضا داوودنژاد به تجربهگرایی از یکطرف، ارضای تمایلات ذوقی و سینمایی ازسوی دیگر، همچنین پاسخ به دغدغههای اجتماعی باعث شده فیلمهای کارنامهاش ترکیبی از سینمای بدنه، گیشه و گاه آثار شگفتانگیز باشد. درواقع تجربهگرایی او آوانگاردی هنری صرف نیست، بلکه آن را در بستر و ساختار سینمای متعارف بازنمایی میکند. او هم ژانرهای گوناگون را تجربه میکند، هم در همان ژانر موقعیتهای تازه و خلاقه خلق میکند. حتی آنقدر جسارت دارد که در میانسالی دست به تجربهای نو بزند و با گوشی همراه فیلم بسازد. فیلم «روغن مار» حاصل همین تجربهگرایی جسورانه است. او در آثار متأخرش از قصهگویی با قواعد کلاسیک فاصله گرفته و سعی کرده تا شمایل گوناگونی از روایت مدرن را تجربه کند. این از روحیه پرسشگر و کنشگر او برمیخیزد. خودش گفته: «روحیه کنجکاوی و پرسشگری، علت اصلی ورود من به سینما بود، چراکه همیشه و هنوز ذهنم درگیر سؤالهای بیشماری است که برای آنها پاسخ میخواهم. این سؤالها دامنه وسیعی دارند و از کنجکاوی درباره چرایی و چگونگی سینما تا کنجکاوی درباره آدمیزاد، خانواده و جامعه را شامل میشود.» درواقع این میل به تجربهگرایی در داوودنژاد را باید همان میل به پرسشگری در روحیه و رویکرد او دانست که همواره ادامه داشته است و او را از بسیاری از همنسلانش متمایز میکند. داوودنژاد همواره از زندگی گفته و آن را در کانون درامهای خود قرار داده است و برای اینکه زندگی را به تصویر بکشد روابط آدمها را روایت میکند.
خانواده سینما
و سینمای خانوادگی
وقتی از سینمای داوودنژاد حرف میزنیم درواقع هم از سینمای خانوادگی میتوان گفت، هم از یک خانواده سینمایی. بهقول نیما حسنینسب منتقد سینما، اندوه از دست رفتن رضا نشان میدهد که علیرضا داوودنژاد خانوادهاش را به خانوادهها الصاق کرده است. درواقع فیلمسازی برای علیرضا داوودنژاد بستری بوده تا خانوادهاش را دور هم جمع کند و یک کمپانی فیلمسازی خانوادگی راه بیندازد. نگاهی به فیلمهایش هم تأییدی است بر این موضوع. از فرزندان تا مادرش (احترامالسادات حبیبیان) و برادر کوچکترش (محمدرضا داوودنژاد) در فیلمهایش ایفای نقش میکنند. او فعالیتش را با فیلمنامهنویسی از دهه50 شمسی آغاز کرد.
رنجهای نوجوانی
از شاخصترین فیلمهای او باید به «مصائب شیرین» اشاره کرد که در دهه ۷۰ ساخته شد. فیلم روایتگر زندگی نوجوانی بهنام رضاست. او با مادربزرگ مادری و پدرش زندگی میکند. رضا و دختر داییاش مونا، دل به هم میبندند ولی این وضع خانوادهها را دچار نگرانی میکند و رضا و مونا از طرف خانوادههایشان توبیخ میشوند. اختلافها بالا میگیرد. در این بین دوستی مشترک تصمیم میگیرد که با دعوت دو خانواده به ویلای خود، مجال بیان ناگفتهها را به آنها بدهد. سرانجام خانوادهها تصمیم میگیرند دست از سختگیری بردارند.
گفته میشود با ساخت «مصائب شیرین»، او نوع جدیدی از سینما را به وجود آورد؛ سینمای کمخرج خانوادگی. فیلم «بچههای بد» از دیگر فیلمهای خاطرهانگیز داوودنژاد با ایفای نقش رضا و زهرا داوودنژاد است. این فیلم یکی از فیلمهای بحثبرانگیز او بود. در خلاصه داستان این فیلم آمده است رضا ـ که برای گذراندن زندگی مسافرکشی میکندـ دوستش سیاوش را که در دبیرستان همکلاسی او بوده، بهطور اتفاقی میبیند و تصمیم میگیرند برای تفریح به شمال بروند. آنها در جاده چالوس دختری بهنام رویا را سوار اتومبیل خود میکنند که پس از یک مشاجره خانوادگی و ارتکاب چند قتل، از خانه گریخته است.
«نیاز»، یکی دیگر از ساختههای تحسینشده این کارگردان است. داستان فیلم درباره نوجوانی به نام علی است که پس از مرگ پدرش، تصمیم میگیرد نانآور خانه شود. علی پس از چند روز در چاپخانهای مشغول به کار میشود. همزمان نوجوان دیگری به نام رضا نیز برای همان کار وارد چاپخانه میشود. با وجود درگیریهای اولیه بین آن دو، بهتدریج بین آنها پیوند عاطفی برقرار میشود. فیلم «مرهم» هم از فیلمهای تحسینشده اوست. بهرام بیضایی در متنی خطاب به علیرضا داوودنژاد درباره این فیلم نوشت: «خوشحالم که «مرهم» را به لطف تو دیدهام و به آن چنان نزدیکم که گویی از راه دور میان تماشاگران آن در تهران نشستهام. حالا همه میدانند که تو همیشه میتوانستی «مرهم» یا بهتر از آن را بسازی، اگر سینمای مستقل ایرانی را اندکی امنیت مالی بود. در نبودِ شرایط یکسان برای سینمای پشتیبانیشده و سینمای مستقل، ساختن «مرهم» خطر است و این خطری است که تو و هر فیلمساز مستقل دیگری به آن دست میزنید. زخمهای بسیاری هست که نیازمند مرهم است.
سینمای امید
یکی دیگر از مؤلفههای سینمای داوودنژاد را میتوان برجستگی مفهوم و حس «امید» در فیلمهایش دانست. درواقع امید، یکی از شاخصههای اصلی فیلمهای علیرضا داوودنژاد است. فیلمهایی که در محوریت آن جامعه تلخ را به تصویر میکشد اما در پایان آنها، امیدواری را به مخاطب القا میکند و با وجود این هرگز به ورطه شعار وارد نمیشود. این امید در زندگی شخصی این پیر سینما هم وجود دارد تا آنجا که زندگی را ذاتاً شیرین میداند و معتقد است، این ما هستیم که با گرایشهای افراطیمان آن را تلخ میکنیم. او که همواره نسبت به بازنمایی زندگی در سینما معتقد بوده، نمیتواند از امید نگوید که آدمی و زندگی به امید زنده است. او گفته: «من همیشه در مسیر نزدیک کردن زندگی به سینما تلاش کردم و فکر میکنم در این فیلم بهتر عمل کردهام.» به اعتقاد داوودنژاد، اساساً هنر سینما با اصلیترین ویژگی انسانی که همان فاصلهگذاری با واقعیت، عقب نشستن از وضعیت و قرار دادن زندگی در قاب صحنه است پیوند دارد؛ همان ویژگیای که به شناخت تمایزات صوتی، ریتم و هارمونی منجر میشود و به کشف یا آفرینش زبان میانجامد و در طول تاریخ هنر از خلال موسیقی، شعر، هنرهای تجسمی، ادبیات آیینی، قصهنویسی، نقشآفرینی، کارگردانی و تئاتر گذر میکند و در هنر سینما کمال خود را باز مییابد. حالا او هم در کارنامه سینماییاش، مصائب شیرین زندگی را روایت کرده، هم تلخترین مصیبت زندگیاش را بر دوش میکشد. باید دید علیرضا داوودنژاد بعد از این اگر فرصت و توانی برای فیلمسازی داشته باشد، زندگی را چطور برای ما روایت میکند اما تا همینجا او فیلمسازی است که در یک عمر تجربه فیلمسازی، مخاطب را به تماشای زندگی و رمز و رازهایش نشانده است.