هویت در هنر و نزد هنرمند معاصر
سعید اسلامزاده- روزنامهنگار هنری/ امروز هنرمند معاصر با کنار زدن صورتهای مثالی ازلی- در جستوجوی افسونهای تازهای است تا در کار خویش استفاده و مخاطبش را مقهور کند. همانطور که شایگان دو دهه پیش، از افسونزدایی کهن و افسونزدگی جدید صحبت کرد و در نقد مدرنیته گفت که مدرنیته، صرفاً به چهارچوبهای سیاسی و اقتصادی انسان پرداخته و جنبههای درونی حیات انسانی از حیطه نفوذش بیرون مانده و آن را امر شخصی تلقی کرده، هنرمند نیز با گسترش قلمرو خصوصی خود، به گستره همگانی تعرض میکند و درصدد القای هویت و حقیقت برساخته خود در جامعه انسانی است.
ادبیات و هنر در عصر مدرنیته -مثل دوره پیشامدرن- سراغ حیطهای میرود که مدرنیته از آن غافل است. در این ساحت بینهایت، با خلق هویتهای تکهپاره -همان تکههای آینه شاید- در نهایت هویت چهلتکهای را خلق میکند که در همه جهان، گویی خواهان دارد. اما بعد از مدتها همان خواهندگان این هویت و حقیقت، درمییابند که نیازی کاذب و برگرفته از جهان مدرن را جایگزین نیاز حقیقی از هنر کردهاند. البته در این ماجرا، دلالان هنری، ناشران و تهیهکنندگان، سودهای سرشاری را نصیب کمپانیهای اقتصادی کردند. در آثار هنر معاصر -منظورم شاخههای مختلف هنر است- تفکیک نگاه اسطورهای از ساحت عقلگرایی مدرن، کار دشوار و چه بسا
ناممکنی است.
این، گویی تازهترین مسیری است که هنر معاصر در آن گام نهاده است. تمدنهای ابتدایی عموماً شرقی -آسیایی و آفریقایی و در مواردی آمریکایلاتین که روزگاری صرفاً بازیچه دست پژوهشگران غربی اسطورهشناس و نشانهشناس بودند و نقش موش آزمایشگاهی علوم اجتماعی و انسانی مدرن را داشتند، حالا در هنر معاصر، همدوش پیچیدهترین فناوریهای دنیا در یک اثر هنری خودنمایی میکنند.
زمانی بود که خردهفرهنگهای مستقل و پراکنده در جهان، هویت و استقلال زیستی خود را حفظ کرده بودند و بدویت هنریشان در آثار هنری برجسته دنیا نمایان شده بود، اما در نیمه دوم قرن بیستم با یکپارچهسازیهای جهانی که در ایده جهانی شدن مطرح شد، این هویتها در دل برساختههای مدرنیته گم شدند و در دوره پستمدرن، تشخیص اصالت هویت در اثر هنری کار دشواری شد. فضای پرتحرک هنر معاصر، خاطره قومی را جور دیگری تعریف کرد. هنرمندان از سینما گرفته تا داستان کوتاه، هویتهای پراکندهای خلق کردند که در یک تصویر کلان شناخت تازهای از جهان ارائه داد.
شایگان در این تقابل، به نکته مهمی اشاره میکند؛ تسلط آسیا در قرن اخیر بر مدرنیته، چیرگی بر تکنیک بوده، نه بر هنر بومی که خودش خالق و مبدع آن بوده است؛ ویژگیای که در هنر شرق و جنوب شرق آسیا در تقابل تکنیک و اسطوره میبینیم.