«نقد هنری» اصول ثابت ندارد
سعید فلاحفر
پژوهشگر هنر
نقد هنری محدود به عیبجویی از آثار هنری نیست و قاعدتاً به توسعه اثر هنری نظر دارد. با وجود این، بیشتر مخاطبهای آماتور و حتی حرفهای آثار هنری، انتظار دارند «منتقدان هنری» قلم جادویی خود را بر سر اثر هنری بزنند و معجزهوار، چراییها و چیستیهای اثر هنری را با سادهترین عبارات و جملات و در کمترین زمان ممکن ارائه و نتیجه و منظور نسبتاً دقیق و قطعی از فرم و محتوای اثر هنری را با توصیفات و جملات روزمره معادلسازی کنند. گاهی این قبیل مخاطبها از نقدهای منتقدان ناامید میشوند و تصور میکنند شیوه و گفتهها و نوشتههای ایشان کمک مؤثری در فرآیند شرح و درک اثر هنری نداشته است. بعضی حتی این منتقدان را متهم به ناآگاهی و تفاخر یا تطویل و دشوارنویسی عمدی میکنند.
نقد هنری بیتردید یکی از ارکان فرآیند هنر است که از هنرمند آغاز و به مخاطب ختم میشود، اما «نقد اثر هنری» الزاماً سادهتر از خود اثر هنری نیست. نقد هنری همیشه برای سادهسازی و تفهیم عام اثر به کار نمیآید. شاید درک همین عبارات هم به دشواری «اثر هنری» و «نقد اثر هنری» باشد، چرا که بلافاصله این سؤال مهم را پیش میآورد؛ پس کارکرد نقد در ساخت یا تقویت رابطه «اثر هنری» و «مخاطب» و انتقال نظر هنرمند چه میتواند باشد؟!
در واقع نقد اثر هنری همیشه به منظور تفهیم مستقیم اثر هنری، گرهگشایی اثر یا کشف رموز و درونیات هنرمند به کار نمیرود. نقد برای رفع کامل تردیدها و سؤالات مخاطب نیست. نقد جایگزین میانبر برای درک و هدایت احساسات مخاطب نیست. بهتر است بگوییم «نقد» اغلب، نباید و نمیتواند چنین کارکردهایی داشته باشد. منتقد نمیتواند به تنهایی و در نهایت سادگی، شاهکلید ورود به گاوصندوق اثر هنری را تقدیم مخاطب کند. در مورد آثار پیچیده هنری یا چندوجهی و لایهدار، نقد میتواند زاویه متفاوتی برای مشاهده مخاطب پیدا و معرفی کند و دادههای برونمتنی تازهای در اختیار مخاطب بگذارد که قاعدتاً گاهی به همان پیچیدگی و دشواری اثر هنری خواهد بود، مثل تفاوت برداشتی که از نقشه پلان ساختمانی دوبعدی با مجموعه نقشههای نما، مقاطع و پرسپکتیو برای بیننده به وجود میآید و ذاتاً برابر با فهم و تفهیم بنیادی آن معماری یا ذهنیت معماری نیست.
در نگاهی منصفانه میتوان از منظر دیگری هم به کارکرد نقد هنری توجه داشت؛ چرا باید نقد اثر هنری (برخلاف میل هنرمند و اثر هنری برای تحریک مخاطب در تولید فضای حسی غیرقطعی و منجر به مواجهات تأویلپذیر و پیچیده) باعث سادهسازی، تنزل جایگاه، زودیابی و در نتیجه اخلال در ماهیت هنر باشد؟! در صورتی که نقد اثر هنری مدعی ارتقای سطح و تعمیق تأثیرگذاری فعالیت هنرمند در قالب ارائه آثار هنری است. از طرفی نباید فراموش کرد نقد به معنی سادهسازی اثر هنری، مفهوم و کارکردی مقطعی ـ تابع زمان و جغرافیای فرهنگی، مخاطب و مانند آن ـ خواهد داشت که ممکن است درست در مقابل اصالت جریان زنده اثر هنری قرار بگیرد. منتقدان نمیتوانند به اظهارنظر و استدلالهای قطعی درباره اثر هنری بپردازند در حالی که هنرمند خالق اثر هم حائز این قطعیات نبوده و نیست، اما بدیهی است که با وجود همه این وسواسهای تحلیلی و نوشتاری، نقد اثر هنری هم مثل خلق اثر هنری نمیتواند همواره تابع قواعد و اصول ثابت و غیرقابل نفی باشد.

