احسان عبدیپور، نوازنده سرنا در گفتوگو با «ایران» از زندگی اش در غربت و شرایط ناخوشایند موسیقی نواحی ایران میگوید
آوای سُرنا در سرزمین های شمالی
نزدیک به یک سال است که احسان عبدیپور، نوازنده نامآشنای سُرنا در کانادا زندگی میکند و علاقهمندان به این ساز اصیل ایرانی و هواداران این نوازنده را از شنیدن نوای سرنای او از نزدیک محروم کرده است. احسان عبدیپور اگر چه هنرمند جوانی است، اما تبحر بسیاری در نواختن سُرنا دارد و در جشنوارههای بسیاری چه در ایران و چه در خارج از کشور معرف این ساز دلنواز بوده است؛ هنرمندی زاده خطه لرستان، مهد نواهای کهن ایرانزمین. در زبان لری، سرنا به «ساز» معروف است و قدمتی چند هزار ساله دارد و باید بگوییم ساز اول قوم لر است. جالب است بدانید ساخت اولیه این ساز به صورت سفالی بوده و قدمت آن به ۳ هزار سال قبل از میلاد بازمیگردد. احسان عبدیپور در حال حاضر ساکن شهر ونکوور است و این روزها مشغول جمعآوری و تولید تعدادی کارهای تازه است. او در گفتوگو با «ایران» درباره علت مهاجرتش و مشکلات موسیقی اقوام ایرانی در معرفی هنرشان صحبتهایی داشته است که در ادامه میخوانید.
ندا سیجانی
روزنامهنگار
در ابتدا بگویید چه موضوعی سبب مهاجرت شما شد و چرا تصمیم گرفتید به فعالیتهای موسیقایی خود در خارج از کشور ادامه دهید؟
از مدتها قبل تصمیم داشتم برای ارتباط بهتر و بیشتر با فستیوالهای بزرگ موسیقی دنیا، سفر کاری را آغاز کنم و به همین سبب نام آن را مهاجرت نمیگذارم، دلیل آن هم کمتر شدن ارتباطاتم در خارج از ایران برای معرفی موسیقی کشورمان است؛ چرا که سعیام بر این است این فرهنگ بیشتر به دنیا معرفی شود و موسیقی اصیل سرزمینم را با افراد بیشتری به اشتراک بگذارم و به دنبال آن مخاطبان بسیاری را با موسیقی اقوام و ساز سُرنا آشنا کنم. بنابراین، این ضرورت را در خود میدیدم به نوعی در معرفی این هنر کارهایی انجام بگیرد، اما به سبب مشکلاتی همچون تحریمها و موضوعاتی از این دست، این ارتباطات آرام آرام کمتر شد و به دنبال آن اجراهای مد نظرم هم انجام نگرفت. نکته دیگر اینکه به اجراهایی که معمولاً در خارج از کشور به عنوان سفر کاری برگزارمیشود علاقهمند نیستم و هیچگاه آن را دنبال نمیکنم چراکه همیشه در جستوجوی کاری متفاوت بوده و هستم تا آن را با کیفیت متفاوتتر عرضه کنم. بنابراین تلاشم این بوده برای معرفی این هنر، ارتباط گستردهتری با فستیوالهای معتبر دنیا برقرار کنم، اما همانطورکه قبلتر اشاره کردم، به دلیل تحریمها، دریافت ویزا کار ما را برای شرکت در این رویدادها سختترمی کرد در صورتی که درخواست ویزا از کانادا برای هر کشوری به راحتی امکانپذیر است، کما اینکه این اتفاق برای من نیز افتاد و در این چند روز اخیر توانستم ویزای بلندمدت دریافت کنم و به دنبال برنامههایی برای شرکت در یکسری از فستیوالهای خارجی هستم. ناگفته نماند به سفر کردن هم علاقهمندم و همیشه دوست داشتم نقاط مختلف دنیا را ببینم و با فرهنگ و اقلیمهای متفاوت آشنا شوم.
صحبت دیگرم درباره موسیقی نواحی ایران است و گلایههایی به شیوه برخورد با اینگونه موسیقی داشته و دارم. متأسفانه در چند سال اخیر موسیقی نواحی کمتر مورد حمایت و توجه قرار گرفته و جای تأسف است که بگویم در سرزمین ما که مهد گونههای مختلف موسیقی اقوام است، این موسیقی به لحاظ بودجه و اجرا چندان مورد توجه نبوده و نیست و در این سالها با کملطفیهای بسیاری مواجه شده و تاکنون آنگونه که شایسته این موسیقی است، شرایط مناسبی برای معرفی، حفظ و اشاعه موسیقی نواحی در کشورمان فراهم نشده است. جالب است بدانید نسل امروز ما تصویر درستی از موسیقی اقوام ندارد، چراکه رسانه ملی به این موسیقی توجه بایسته ای نمیکند و آن را به درستی معرفی نکرده و محور و موضوع برنامههای موسیقیاش، موسیقی پاپ است و شاید هم درصد کمی موسیقی ایرانی. البته با هیچ یک از انواع موسیقی مشکلی ندارم و اهالی آن از دوستان عزیز ما هستند اما این انتقاد به رسانهها وارد است چراکه کانون توجه رسانههای ما موسیقی اقوام نیست. این موضوع از گلایههای همیشگی من بوده و هست و سبب شده از رسانهها دلسرد و دلزده شوم تا بلکه مدیران، نظارت جدیتری به این مسأله داشته باشند. واقعیت این است که در چند سال اخیر به اهدافی که در خصوص موسیقی مناطق ایران در نظر داشتم کندتر رسیدم، در نتیجه مجبور شدم تلاش بیشتری داشته باشم. موسیقی نواحی یک هنر ریشهدار است و فرهنگ ما سرچشمه این موسیقی است اما به آن شکل که باید به آن پرداخته نمیشود و این موضوع یکی از دلایل اصلی عدم فعالیت نوازندههایی مانند من در کشورشان است. بنابراین بهتر است بگویم مشکلی با شخص خاصی نداشته و ندارم. پیش از آمدنم به کانادا جلساتی با مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان لرستان داشتیم و صحبتهایی هم مطرح شد تا برنامهریزی کاری بهتری داشته باشیم ولی به روزهای سفر منتهی شد و نتوانستیم همکاری خوبی داشته باشیم.
در صحبتهای خود اشاره داشتید یکی از دلایل سفر شما این است که نتوانستهاید آنطور که باید و شاید موسیقی خود را به دنیا معرفی کنید اما طی یکی، دو دهه اخیر اغلب اساتید و هنرمندان ایران در خارج از کشور فعالیتهای خود را دارند و در کنار آن تدریس میکنند، کنسرت میگذارند و فعالیتهایشان در ایران همچنان برقرار است، مانند استادان حسین علیزاده، کیهان کلهر، شهرام ناظری یا همایون شجریان، پورناظریها، محسن شریفیان و... در واقع این موقعیت برای همه فراهم است!
من مشکلی برای بازگشت به ایران ندارم و به گونهای سفر نکردهام که بازنگردم. شرایط مهاجرتم به صورت قانونی بوده و میتوانم هر لحظه که بخواهم به کشورم برگردم و کار خود را ادامه دهم. من هر چه دارم از این فرهنگ و موسیقی است و این سفر پایهریزی ارتباطات کاری بوده تا بدین طریق شرایط بهتری برای شرکت در یکسری از فستیوالها داشته باشم. در واقع هدفم این است که با گسترش ارتباطات، مسألهای در رفت و آمدم وجود نداشته باشد و بتوانم به راحتی سفر کنم. به طور مثال هنگام کریسمس یا ایام نوروز به دلیل شلوغی سفر و پروسههای اداری، بسیاری از اجراهای بزرگ را از دست دادم و نتوانستم ویزا بگیرم و به همین دلیل تلاش کردم ویزای مولتی و بلندمدت دریافت کنم. من نزدیک به 3 دهه در وطنم فعالیت کردم. کار هنریام از سنین کودکی شروع شد و عاشق کشورم و دیارم لرستان و موسیقی و فرهنگش هستم و هرگز نمیخواهم جایی جدا از سرزمینم زندگی کنم و هیچگاه چنین هدفی نداشته و ندارم و بزودی به ایران بازمیگردم و برنامههای هنریام را آغاز میکنم.
طی این سالها، موسیقی نواحی ایران کم و بیش به دنیا معرفی شده و بخش اعظم این اتفاق با تلاش خود هنرمندان بوده است. اگرچه جا دارد در جهت گسترش بیشتر این هنر تلاشهای مضاعفی هم صورت بگیرد. بر این اساس سفر کاری شما در خارج از کشور با چه اهدافی خواهد بود؟
در حال حاضر اجراهای موسیقی که از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در خارج از کشور برگزارمیشود، بویژه موسیقیهای فولک، به هفتههای فرهنگی خلاصه شده است، مانند اکسپو یا برگزاری یک تعداد نمایشگاههای خارجی با اهدافی متفاوت از طرف برگزارکنندگان آن. این اجراها در قالب یک فستیوال جدی با حضور اهل هنر و پژوهشگران موسیقی نیست و همانطور که اشاره کردید، اگر تا به امروز کار جدی در این زمینه انجام گرفته، شخصی و با تلاش خود هنرمندان بوده، نه مدیران دولتی و بیتردید یک دلیل آن بویژه در شهرستانها مسأله مالی است و همچنین معضل کمبود بودجه. بنابراین باید نگاه جدیتری به این موضوع داشت تا به دنبال آن زمینه حضور و معرفی هنرمندان تراز اول در سطح جهانی و بینالمللی از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فراهم شود. به باور من، این دیدگاه در شناخت فرهنگ و هنرمان، همچنین معرفی هنرمند و حفظ و اشاعه موسیقیاش بسیار تأثیرگذار است چراکه نیاز دارد با دنیا ارتباط بگیرد. برخی از هنرمندان و اساتید بزرگ ما به صورت شخصی در این زمینه تلاشهای بسیاری انجام دادهاند و به نتیجه رسیدهاند، اما چه کسی معرف نوازنده توانمند یک استان برای حضور در فستیوالهای خارج از کشور است؟ این هنرمند از چه طریقی باید فرهنگ خود را به دنیا بشناساند؟ بحمدالله سلبریتیها به هر دلیل این راه موفقیت را طی کردهاند و این فرصت ارتباط با دنیا برایشان فراهم است اما متأسفانه این بستر برای هنرمندان موسیقی نواحی و همچنین تعدادی از موسیقیدانان ایرانی که بسیارهم توانمند و موفق هستند، ایجاد نشده است. بنابراین ضرورت دارد سیاستگذاران این حوزه توجه بیشتری به این موضوع داشته باشند و حمایتهای لازم را انجام دهند چراکه این عدم همیاری و کمک موجب میشود هنرمندان به صورت شخصی وارد عمل شوند و به ناچار از ارتباطات خود در این زمینه بهره بگیرند و در نهایت سختیهای مهاجرت و دوری از کشور و خانواده را به جان بخرند که به نظر من اتفاق خوشایندی نیست، کما اینکه فعالیت در این زمینه علاوه بر معرفی این هنر، در مبحث اقتصادی هم بسیار اثرگذار است؛ البته همانطورکه قبلتر اشاره کردم، انگیزه من از این سفر، زندگی در یک کشور دیگر نبوده است و یک وجب از خاک زادگاهم را به صد کشور اروپایی و امریکایی نمیدهم. من در این خاک و اقلیم بزرگ شدهام و دوستش دارم و تنها به دنبال فرصتهایی برای پیشرفت کارم و معرفی موسیقی سرزمینم هستم. جالب است بدانید از سال 2002 در خارج از ایران اجرای کنسرت داشتهام و حدود 22 سال است این اجراها برقرار است و اگر تصمیمی به ماندن بود، خیلی سال قبل در کشور دیگری اقامت میگرفتم و زندگی میکردم ولی هرگز چنین کاری نکردم.
سرنا ازسازهای اصیل ایرانی است و با توجه به اجراهایی که در خارج از کشور داشتهاید، مخاطبان شما چه میزان با این ساز آشنایی دارند؟
سرنا یک ساز بینالمللی است و در کشورهای غرب آسیا همچون ترکیه و چین این سازوجود دارد و نواخته میشود. جالب است بدانید کتابی درخصوص تاریخچه این ساز و آموزش آن نوشتهام که بزودی ازسوی یکی از نشریههای معتبر ایران منتشرخواهد شد. دراین کتاب اشاره شده سازسرنا مربوط به چند هزارسال قبل است وفرم اولیه آن بهصورت یک سازسفالی بوده و قسمت لوله صوتی آن ازاستخوان بال عقاب ساخته شده است. البته کشورهای دیگرهم ازاین ساز بهره میبرند.عربها به این ساز مزمار میگویند و ترکها زورنا، چینیها سونا ودرایران سرنا گفته میشود. سالهای بسیار با این سازدرخارج از ایران کنسرت داشتهام وبازخوردهای خوبی ازآن گرفتم. بایستی بگویم سرنا ازجمله سازهایی است که ظرفیت بینالمللی شدن دارد و فکرمی کنم در آینده بیشتر میتوانیم روی آن کارکنیم.
شکل ساز و پرده بندیهای آن در کشورهای مختلف، متفاوت است؟
بله. قطعاً هراقلیم براساس لهجه والحان موسیقایی خود و ملودیهای آن منطقه، سرنا میسازد ومی نوازند وخاص آن منطقه است. اما درکلیت یکی است.
در ونکوور این ساز را تدریس میکنید؟
بله. بحمدالله علاقهمندانی دراین سوی آب وجود دارند و سرنا را برای یک تعداد ازهنرجویان ایرانی وخارجی آموزش میدهم.
کنسرتی هم داشتهاید؟
بله. اززمان اقامتم در ونکوور تا به اکنون که 11 ماه میگذرد، بیش از13 کنسرت درشهرهای مختلف کانادا برگزار کردهام و تمامی تلاشم معرفی فرهنگ وهنرکشورم و سازاصیل ایرانی است.
درابتدای صحبتهای خود به کم توجهی مسئولان به موسیقی اقوام اشاره داشتید. با توجه به اینکه شانزده دوره ازجشنواره موسیقی نواحی میگذرد، ارزیابی شما ازاین رویداد هنری که مربوط به موسیقی اقوام است چیست؟
ازنگاه من تا به اکنون خروجی خوبی ازاین جشنواره نداشتهایم وبه عقیده من ضرورت دارد ازافراد نخبه این حوزه دعوت به عمل آید و کارهایشان ثبت وضبط شود و حتی بهصورت آلبوم منتشر گردد و نشرهای معتبر موسیقی درایران و خارج از ایران حامی این فرهنگ و هنرباشند. سؤال من ازدوستان این است، جشنواره موسیقی نواحی تا به اکنون چه تأثیری درحفظ و اشاعه موسیقی اقوام ایران داشته است؟ این درحالی است که میتوان ازبطن همین جشنواره، ویدیوهای بسیاری جمعآوری وبا حمایت ناشران داخلی وخارجی، آلبومهای متعددی تولید کرد تا افراد بیشتری با سازهای موسیقی نواحی آشنا شوند. باید بگویم جشنواره موسیقی نواحی میتواند درمعرفی فرهنگ ما تأثیرگذارباشد اما باید آنطور که شایسته این موسیقی و هنرمندانش است به آن پرداخته شود. خود من ازعلاقهمندان این جشنواره هستم و دردورههایی هم شرکت کردهام.
ازنگاه شما چرا موسیقی نواحی با قدمتی کهن نتوانسته آنطورکه باید و شاید درعرصه داخلی و حتی بینالمللی ظاهرشود؟
یکی ازدلایل مهم آن رسانه ملی خودمان است. متأسفانه تمرکزرسانههای ما برموسیقی پاپ است واغلب میهمانان آن خوانندههای پاپ تازه کارهستند. اما در همین برنامهها به موسیقی اقوام پرداخته نمیشود. بهطورمثال برنامه «خندوانه» با کاراکتر جناب خوان تأثیر بسیاری در معرفی موسیقی جنوب ایران داشته است وهمه اقوام ایران از این پتانسیل برخوردار هستند و میتوانند جذب مخاطب کنند. اما متأسفانه این اتفاقات رخ نداده و اگر هم بوده بسیار انگشت شمار است.
موسیقی و فرهنگ اصیل ایرانی ابتدا باید به مردمان خودمان شناسانده شود و دراین زمینه رسانهها نقش مهمی دارند. سؤال من از دوستان این است درچند برنامه پربیننده تلویزیونی از هنرمندان موسیقی نواحی دعوت به عمل آمده است؟
علاوه بررسانه، هنرمندان موسیقی چه میزان در معرفی درست این موسیقی تأثیرگذارهستند؟ بهطور مثال دریک دوره، گروه موسیقی رستاک با ارائه و اجرای موسیقی اقوام مختلف ایران، توانست ارتباط خیلی خوبی با مخاطب برقرار کند. نظر شما دراین باره چیست؟
بله. گروه موسیقی رستاک بسیارخوشفکرعمل کرد وشادیانههای موسیقی اقوام ایران را دریک پکیج قرارداد. کما اینکه گروه «سازینه» پیمان بزرگنیا هم به همین سبک عمل کرد. من نیز قبول دارم بسته بندیهای ما در ارائه موسیقی اقوام باید تغییرکند.
به شخصه مخالفتی با همسازی وهمنوازی موسیقی نواحی درکنار سازهای موسیقی پاپ ندارم اما تأکیدم بر استفاده درست از این سازها و رعایت و حفظ چهارچوبهای موسیقی است چرا که موسیقی همچون میراث فرهنگی باید حفظ وصیانت شود البته امکان به روزرسانی درآن وجود دارد و مخالف این دیدگاه نیستم؛ ولی به شرط آنکه لطمهای به شالکه این موسیقی وارد نشود. به این دلیل که موسیقی خود به تنهایی زیبا است و تنها باید نوع بستهبندی و اجرای آن یا حتی چینش صحنه و نورپردازیها تغییر کند. البته شاید این تغییرات در توان اقتصادی اهالی موسیقی نواحی نباشد.
درپایان درباره استقبال و اشتیاق نسل امروز از موسیقی اقوام ایران بگویید.
ارتزاق اغلب هنرمندان موسیقی نواحی با ساز وآوازاست و درمجالس مینوازند و بسیاری ازجوانها و حتی شاگردانمان علاقهمندند دراین مجالس شادی، هنرنمایی کنند اما متأسفانه این حرکت درنگاه برخی هنرمندان چندان خوشایند نیست. این درحالی است که امروزه سازهای الکترونیک به جشنها و عروسیها راه پیدا کرده. بنابراین چه بهتر آنکه سازهای اصیل نواخته شود تا سبب آشنایی جوانان با این سازها شود و بلکه این هنر نسل به نسل و سینه به سینه منتقل شود.
خود من چند سالی است در آموزشگاه موسیقیام که در خرم آباد است، شاگردانی برای آموزش ساز سرنا تربیت میکنم و این آموزشگاه همچنان فعال است و مورد استقبال جوانان قرار گرفته و این قول را میدهم برای 100 ساله آینده این ساز را بیمه کردهایم.