مؤدبیان در گفت و گو با «ایران» از آخرین ترجمه خود در مورد طنز سیاه هاشک روایت میکند
اسطورهزدایی داریوش از ارتش سرخ
مریم شهبازی
روزنامهنگار
چه ویژگی خاصی در رمان «ماجراهای من در ارتش سرخ» بود که تصمیم به ترجمه آن گرفتید؟ بحث طنز سیاه و انتقاد اجتماعی نهفته در مضمون این رمان بود یا عوامل دیگری شما را به این کار واداشت؟
توجه نویسنده این رمان به طنز سیاه و بهرهای که از آن در آثارش گرفته، من را به این کار علاقهمند کرد. این ژانر حیطه تخصصی فعالیتهای خودم نیز هست. بنابراین طبیعی است که به جستوجو در آثاری دراین گونه بپردازم. سالهای سال است که در این زمینه، هم ترجمه و هم اجرای تئاتر انجام دادهام. در میان گونههای مختلف ادبی و نمایشی، برخی ژانرها و نویسندگان از جمله نمونههای شاخص در سبک خود هستند. برای من هم برخی از این نویسندگان جلوه بیشتری دارند. یکی از این حیطهها، ادبیات روس و بویژه ادبیات اسلاو است که کشورهای مختلفی از جمله لهستان، چک، روسیه و حتی اوکراین را شامل میشود. اغلب اینها را به عنوان ادبیات روس میشناسیم، بخصوص که تعدادی از این کشورها در گذشته یکپارچه بودهاند. روی برخی از اینها کار کردهام، البته بیشتر از منظر جنبههای نمایشی. به عنوان نمونه در مجموعه «دفتر طنزآوران جهان نمایش» که بزودی دفتر چهلم آن منتشر میشود به همه سوی جهان نگاه کردهام، هرچند که برای نویسندگانی نظیر چخوف به سبب جایگاه آنها سهم بیشتری قائل شدهام. در این سالها برای ادبیات فرانسه هم به دلیل تخصصی که در این زبان دارم، زمان زیادی را صرف پژوهش و بررسی کردم. هر چند که در این بین نمیتوانم منکر اهمیت و جایگاه ادبیات فارسی شوم که خب از ابتدا به آن توجه داشتهام، منتهی در ادبیات فارسی هم علاقه ویژهام متوجه آثار طنز و طنازی چه در نظم و چه در نثر بوده است.
اما نگفتید که چطور شد سراغ یاروسلاو هاشک رفتید؟
سالها پیش با نوشته مشهورش رمان «شوایک سرباز سادهدل» آشنا شدم؛ رمانی چهارجلدی که سه جلد آن در زمان حیاتش به پایان رسید و منتشر شد. اما جلد چهارم آن بعد از مرگ هاشک توسط یکی از دوستانش کامل میشود که نیمه تمام و در قالب یادداشتهایی بوده! البته ما بیشتر با آن سه جلد کار داریم که رمان سنگینی هم محسوب میشود. آشنایی ایرانیان با هاشک به سال 1331 بازمیگردد که جلد اول و دوم آن به همت حسن قائمیان ترجمه و منتشر شد. سال 1353 هم منوچهر محجوبی آن را ترجمه کرد. بعد از انقلاب و اوایل دهه شصت نیز ترجمهای از سوی ایرج پزشکزاد انجام شد. آخرین مرتبه هم کمال ظاهری ترجمهای از آن را به مخاطبان عرضه کرد.
و خب شاهکار هاشک هم هست!
بله اصلاً هاشک بیش از همه با آن رمان چند جلدی شناخته میشود و خود شخصیت شوایک، شخصیت اصلی رمان، آن سرباز ساده و پاکدلی که در جنگ جهانی اول شرکت کرده است، سرنوشتی شبیه هاشک دارد. رمان چند جلدی شوایک در اصل روایتی از خاطرات شخصی خودش به شمار میآید. او حضور فعالی در جنگ جهانی اول داشته، حتی اسیر شده و به نقاط مختلفی از جمله روسیه رفته است.
رمان «ماجراهای من در ارتش سرخ» هم تحت تأثیر پیوستن هاشک به ارتش سرخ نوشته شده؟
بله، ولی تأثیر آن را بیش از همه میتوان در رمان «شوایک سرباز سادهدل» دید و خب این شاخصترین کارش است.
با وجود این هاشک بیشتر به مقالهها و گزارشهای سیاسیاش مشهور است!
بله و متأسفانه برخی فراموش میکنند که او یک نویسنده شاخص در زمینه داستان کوتاه هم بوده است. البته گزارشنویس و مقالهنویس مطرحی نیز بوده است. جالب آنکه درهمه اینها قلم طنز او مشهود است؛ آن هم طنز سیاه.
هاشک و کافکا هر دو در یک کشور و حتی در یک سال متولد شدهاند و با یک سال تفاوت هم میمیرند! با وجود تفاوتهایی که میان مضامین آثار و حتی ساختار نوشتاری این دو نویسنده مشهود است، چرا هاشک را از نظر ادبی همپایه کافکا خواندهاند؟ حتی طنزی که این دو به کار بردهاند متفاوت است!
بله، کافکا در محله و خانوادهای مرفه متولد میشود، درست برخلاف هاشک که خانوادهای فقیر و پرجمعیت داشته و تا آخر عمر نیز زندگی راحتی را تجربه نمیکند. طنز هر دو تلخ است، منتهی طنز کافکا به سمت فانتزیهای پیچیده و نمادین میرود، اما طنز هاشک، طنزی اجتماعی، سیاسی و برخاسته از شرایط روز است. داستانهای هر دو برخاسته از تجربههای شخصی آنهاست. هرچند در این رابطه نیز با تفاوتهایی روبهرو هستیم. در آن دوره چک با برخوردهای سیاسی متعددی روبهرو بوده، در عین حال ملیگرایی نیز اهمیت زیادی برای مردم آن سرزمین داشته است.
با این همه تفاوت چرا این دو را با یکدیگر مقایسه میکنند؟
خب هر دو اینها، نویسندگان پیشروی زمانه خود و از داستان کوتاهنویسان مطرح هستند. هر دو نیز از طنز برای بیان مضامین خود بهره میگیرند، هرچند تفاوتهایی دارند. اما به هر حال وقتی بحث از ادبیات نوین چک، بخصوص ادبیات پراگی درمیان باشد، نمیتوان نقش و اثرگذاری این دو نفر را نادیده گرفت. هر دو اینها تحت تأثیر نیکلای گوگول هستند، ولی یکی به سمت ذهنیگرایی و دیگری به سمت واقعیتهای روز میرود.
زبان طنز هاشک را میتوان نوعی سلاح برای مواجههاش با وضعیت زمانهاش دانست؟
بله، او از طنز برای بیان انتقادهای سیاسی و اجتماعی استفاده میکند. نگاه کافکا جهانیتر و انسانی است، هرچند که هر دو آنها یک تیپ شخصیتی اثرگذار خلق میکنند که برای هاشک «شوایک» است، یک پروتو تایپ (الگو) شخصیتی و یک کهن الگوی شخصیتی. همانطور که دن کیشوت را هم میتوان یک پروتو تایپ دانست.
اتفاقاً شوایک را با شخصیتهایی نظیر دن کیشوت و هملت هم مقایسه کردهاند!
خب شوایک شخصیت اثرگذاری است. کافکا هم شخصیتی به نام ژوزفکا خلق کرده که در بسیاری از رمانهای او حضور دارد و همین شخصیت است که مسخ میشود و در آن جریانها میافتد. پروتو تایپی که هاشک خلق کرده تبدیل به الگویی شده که دیگران هم از آن گرتهبرداری کردهاند. هرچند که در زندگی واقعی هم مصادیق زیادی از این شخصیتها دیده میشود.
یکسری از منتقدان از این رمان با عنوان یک سند تاریخی هم یاد کردهاند، بخصوص در بخش نخست کتاب که درباره خاطرات است شاهد درج اطلاعیه و فرمانهای جنگی مختلفی هستیم؛ این گفته را چقدر درست میدانید؟
به نظر میرسد که این کتاب، بخصوص بخش خاطرات آن سندیت تاریخی دارد. خصوصاً که در روسیه شوروی، نویسندگان دقت زیادی درباره تاریخ انقلاب به خرج میدادند و با تعصب زیادی تأکید داشتند هر چیزی رخ داده بسیار درخشان بوده است. این کار در ابتدا در روسیه منتشر میشود و اگر با تاریخ سنخیت نداشت توجهی به آن نمیشد. در شهری که هاشک در این کتاب نقل کرده فرماندهاش بوده، یک موزه به نام هاشک دایر شده و حتی بنای یادبودی برای او نصب کردهاند. آنان ادعا میکنند که هاشک در آن دوران واقعاً فرماندار بوده است. هر چند او وقایع تاریخی را از نگاه طنز به مخاطبانش منتقل کرده است.
کتاب«ماجراهای من در ارتش سرخ» متشکل از دو بخش خاطرات و داستانهای کوتاه است؛ در نسخه اصلی هم این دو کنار هم آمده بودند؟
در پاسخ این سؤال بهتر است به ماجرای ترجمهاش اشاره کنم. نسخهای از ترجمه «ماجراهای من در ارتش سرخ» از سوی انتشاراتی معتبری که در فرانسه منتشر شده بود به دستم رسید. مترجم بسیار قابلی هم آن را به فرانسه ترجمه کرده بود که در حیطه ادبیات چک متخصص است. آنطور که مترجم فرانسه اثر گفته، او اولین مرتبه در سال 1970 در چکسلواکی سابق کتاب را به همین سبک دیده است، «ماجراهای من در ارتش سرخ»؛ در کنار مجموعه داستانهای شگفتانگیز و مردم پسند.
نه فقط در کتاب«ماجراهای من در ارتش سرخ»، حتی در اثر مشهور هاشک، رمان چندجلدی «شوایک سرباز خوب» هم شاهد فردگرایی شخصیتهای اصلی هستیم؛ این نگاه ریشه در باورهای آنارشیستی او دارد؟
بله. کتابهای هاشک حاصل تجربیات زیستهاش در دورهای هستند که از اواخر قرن نوزدهم شروع شده و تا اوایل قرن بیستم ادامه پیدا میکند. در آن دوره تمایلات فردگرایی بر تفکرات جوانان و علاقهمندان سیاست غالب است؛ البته بعدها جمعگرایی هم در مقابل آن قرار گرفته و باهم تلاقی میکنند. این مسأله نه فقط در سیاست، بلکه در ادبیات آن زمانه هم خود را نشان میدهد. اینها در تقابل با یکدیگر و حاصل برخوردهایی هستند که به برخی از آنها اشاره شد. اینجاست که تضاد باعث رشد میشود. البته در چنین فضایی افرادی که هاشک هم از جملهشان بوده است، خیلی زود تغییر عقیده میدادند. بله یک دورهای هاشک عقاید آنارشیستی داشته است، حتی یک حزب راهاندازی میکند. قصد شرکت در مجلس را هم داشته است که انتخاب نمیشود. زندگی شخصیاش نیز با ناکامیهای مختلفی همراه بوده است.
ظاهراً یک خودکشی ناموفق هم داشته است!
بله. بارها تصمیم به خودکشی میگیرد، خودکشی را میتوان بیماری قرنی دانست که هاشک در آن میزیسته است. آنقدر که برخی به آن تظاهر کرده و حتی مایه تفاخر میدانستهاند. همه اینها در ادبیات و حتی شکل نگارش آثار آن دوره نمود دارد. در داستان اول همین کتاب که «قاتل در دادگاه» نام دارد و مشغول محاکمه قاتلی در دادگاه هستند؛ کلیت داستان به این اشاره دارد که مردم فراموش کردهاند مجرم این داستان چرا قاتل شده! بخصوص که قتل عمدی هم انجام نداده است، بلکه او در دفاع از فردی که به قصد کشت به او حمله میکند، مهاجم را با لگد پرت میکند و او هم میمیرد! دادگاه هم او را که مردی فقیر و گمنام است، مجرم معرفی میکند.
آقای مؤدبیان! تفکیکی که نویسنده در این کتاب قائل شده، اینکه خاطرات را از داستانها جدا کرده به نظر میرسد با تفاوتهای مضمونی نیز همراه است؛ از جمله اینکه در بخش خاطرات، نقد سیاسی و در بخش داستانها هم نقد اجتماعی هاشک به وضعیت آن دوره پررنگتر است. در برخی از داستانهای این کتاب فراتر از آن که از زبان طنز برای بیان انتقادهای خود استفاده کند، شرایط اجتماعی و تفکرات حاکم برآن را بیهیچ پردهپوشی یا کنایهای به تمسخر میگیرد! بخصوص در داستان غمانگیز یک گربه و نامزدها در خانواده ما!
حتی در داستانی که بحث داد و ستدهای سیاسی است هم نقد مستقیم او را میبینیم، آنجایی که برای رأی دادن به فردی، میان خود پول و حتی نوشیدنی رد و بدل میکنند. من اسم فردی که در این داستان قصد ورود به مجلس را دارد، جستوجو کردم و دیدم که فردی حقیقی است. حالا شاید داستان آن کاملاً مستند نباشد اما به هرحال یکی از کاندیداهای مجلس آن زمان بوده که هاشک به وضوح او را دست انداخته و حتی مسخره کرده است. هرچند که در اغلب داستانها، نقد او غیرمستقیم و به کمک طنز است.
هاشک در آثارش به دنبال روایت تاریخی است یا مهمترین هدف او بحث انتقاد به بوروکراسی ارتش و تعمیم آن به کلیت نظام حاکم است؟
اجازه بدهید این را خود خوانندگان تشخیص بدهند. هرچند اگر تاریخ آن دوره و اینکه چه دلایلی منجر به وقوع جنگ جهانی اول شده را بررسی کنیم در نهایت به وقایع سیاسی میرسیم و بحث ناکامی دولتها که آن را گردن ملتها میانداختند. آنان جنگ راه میانداختند تا حکومت خود را سروسامان بدهند.
و خب هاشک هم که عقایدی ضدجنگ دارد!
بله و اگر اطلاعاتی درباره تاریخ میان دو جنگ جهانی کسب کنیم و بعد به سراغ آثار هاشک برویم، متوجه حضور پررنگ تاریخ در آثارش میشویم. البته هاشک تاریخ را با رگههایی از طنز درآمیخته و در آثارش آورده است. با دقت زیادی هم این کار را انجام داده است. یک به یک جملههای آثارش را با فکر نوشته و جملات خیلی حساب شده در پس یکدیگر قرار گرفتهاند. او واقعیتهای روزمره و تاریخی را با ظرافت و در لفافه گفته است. همانطور که اشاره کردید، گاهی هم دست به بیان بیپرده آنها زده و حتی درشتگویی هم میکند.
هاشک هم به اندازه کافکا بر نویسندگان همدوره و بعد از خود اثرگذار بوده است؟
از آثار هاشک، بخصوص شخصیتی که با عنوان شوایک (تسوایک) خلق کرده، چندین اقتباس سینمایی و تئاتری هم انجام شده است. البته فقط بخشهایی از رمان شوایک مورد اقتباس قرار گرفته، چرا که اثر سنگینی است. شوایک از سوی نویسندگانی نظیر برشت هم مورد توجه قرار گرفته است؛ برشت، شوایک را در نوشته خود به جنگ جهانی دوم میبرد و اقتباس ادبی از این رمان مشهور انجام میدهد. هاشک نویسنده اثرگذاری بوده است. برشت، نویسندهای است که به دنبال قطعات ناب ادبی رفته و آنها را با دیدگاه خودش بازآفرینی کرده است.
او در خلق آثارش به دنبال مقاطع و منابع خاصی است، انتخاب شخصیت شوایک از سوی برشت به معنای اثرگذاریاش بر نویسندگان دیگر است. البته این اثرگذاری خیلی درونی است و بیشتر مبنا را میسازد و اثرگذاری واضحی ندارد. واقعیت امر این است که کافکا، هاشک و نویسندگانی از این دست، تقلیدناپذیر هستند. آنان اثرگذار هستند ولی نمیتوان عین آنها نوشت. موارد مشابه آن را در ادبیات خودمان هم داریم. افراد بسیاری خواستند شبیه گلستان یا شاهنامه بنویسند، اما هرگز موفق نشدند. با وجود این همانگونه که کافکا بر ادبیات جهانی اثرگذار بوده، آثار هاشک هم اینچنین بوده است. اما از آنجایی که عمده آثار هاشک غیرداستانی است، ترجمه و معرفی چندانی از آنها در ایران انجام نشده است.
قصد ادامه ترجمه آثاری را از این نویسنده چک دارید؟
اگر زمان آن را پیدا کنم بله. بخصوص که برنامه یک سال آیندهام تقریباً پر است و بخش عمده آن هم به ادامه جلدهای مجموعه طنزآوران جهان نمایش اختصاص دارد. برخی از جلدهای این مجموعه به دلیل نیازی که به کارهای پژوهشی دارد، وقت زیادی از من میگیرد. در اولین فرصتی که پیدا کنم به سراغ مابقی آثار او هم میروم، اما ترجیح خودم ترجمه آثاری از هاشک است که در گونه ادبی طنز سیاه قرار میگیرند.