سیاست «اول امریکا» چگونه جهان را متحول خواهد کرد؟

سال ۲۰۲۵ در پنج سناریو

امیر فرشباف
روزنامه‌نگار

 
مراسم تحلیف دونالد ترامپ به عنوان رئیس‌جمهوری ایالات متحده در 20 ژانویه - همزمان با افتتاح مجمع جهانی اقتصاد در داووس - برگزار می‌شود. از زمان پایان جنگ سرد، نشست سالانه داووس - که رهبران اقتصادی و سیاسی سراسر جهان را گرد هم می‌آورد - به نمادی از جهانی شدن نخبگان تبدیل شده است. اما ترامپ دشمن قسم خورده چیزی است که او آن را «جهانی‌گرایی» می‌نامد. میهمانان داووس تجارت آزاد را ترویج می‌کنند درحالی که ترامپ می‌گوید کلمه مورد علاقه‌اش «تعرفه» است.
برای سه دهه، قدرت‌های بزرگ جهان به طور گسترده‌ای جهان بینی داووس را پذیرفتند؛ این دوره‌ای بود که وابستگی متقابل اقتصادی رقابت‌های ژئوپلیتیکی را از بین برد. ترامپ، شی جین پینگ، رئیس‌جمهوری چین و ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه، همگی در گذشته در مجمع جهانی اقتصاد سخنرانی کرده‌اند؛ اما اکنون به طرق مختلف، ایالات متحده، چین و روسیه همگی به قدرت‌های تجدیدنظرطلب تبدیل شده‌اند که به دنبال تغییر اساسی در نظم جهانی کنونی هستند.
اگر ایالات متحده در مورد بازنگری اساسی در تعهدات بین‌المللی خود جدی باشد، آنگاه کل جهان باید خود را با آن وفق دهد. با این حال به نظر می‌رسد که این امر اتفاق می‌افتد. به گفته جان ایکنبری از دانشگاه پرینستون، نظریه پرداز برجسته روابط بین‌الملل، «یک دولت تجدیدنظرطلب در امریکا برای به چالش کشیدن نظم بین‌المللی لیبرال وارد صحنه شده است. این ایالات متحده است که برنده آن در دفتر بیضی شکل قلب تپنده جهان آزاد است».
در نتیجه، به جای حمایت از وضعیت موجود بین‌المللی، ایالات متحده آماده تبدیل شدن به اخلالگر اصلی است. متحدان سنتی امریکا کشورهایی هستند که از تغییر شیوه اعمال قدرت امریکا بیشتر احساس خطر می‌کنند. دموکراسی‌های دارای قدرت متوسط ​​مانند بریتانیا، ژاپن، کانادا، کره جنوبی، آلمان و کل اتحادیه اروپا به دنیایی عادت کرده‌اند که در آن بازارهای امریکایی باز هستند؛ اما ترامپ وعده اعمال تعرفه‌ها بر نزدیک‌ترین متحدان امریکا را می‌دهد و ضمانت‌های امنیتی‌اش از جمله‌بند ۵ ناتو (دفاع متقابل از متحدان) را زیر سؤال برده است. در یکی از مناسبت‌های تلخ امسال، رئیس‌جمهوری منتخب اظهار کرد که به روسیه اجازه می‌دهد تا با کشورهای ناتو که به تعهدات خود در زمینه هزینه‌های دفاعی عمل نکرده‌اند، «هر کاری می‌خواهد بکند».
این سؤال که چگونه باید به تعرفه‌های ترامپ پاسخ داد، ذهن دیپلمات‌ها در سراسر جهان غرب را به خود مشغول کرده است. یافتن پاسخ بسیار دشوارتر است؛ زیرا نیات واقعی ترامپ همچنان نامشخص است. آیا رئیس‌جمهوری سابق و آینده به بهترین شکل به عنوان یک معامله گر شناخته می‌شود؟ یا او یک انقلابی است که قصد دارد نظم جهانی را منفجر کند؟

ایالات متحده علیه متحدان
واکنش اولیه اتحادیه اروپا احتمالاً این خواهد بود که امیدوار باشد تهدیدهای تعرفه‌ای ترامپ صرفاً یک تاکتیک مذاکراتی است - و می‌توان به یک توافق معقول، خیلی قبل از شروع یک جنگ تجاری همه‌جانبه دست یافت.
سایر متحدان امریکا مانند بریتانیا و ژاپن ممکن است واکنش متفاوتی نشان دهند. بریتانیا امیدوار است که ترامپ، دولت انگلیس را از اعمال تعرفه معاف کند، شاید به این دلیل که ایالات متحده مازاد تجاری کمی با لندن دارد. حتی اگر انگلیس ضربه بخورد، باز عمق و اهمیت روابط امنیتی بین لندن و واشنگتن، هر دولتی در بریتانیا را قبل از ورود به جنگ تجاری با ایالات متحده به سختی به فکر فرو می‌برد.
ژاپن، که مازاد تجاری بزرگی با ایالات متحده دارد، هدف بسیار آشکارتری برای تعرفه‌های ترامپ است. مانند بریتانیایی‌ها، ژاپنی‌ها نیز به‌شدت از انجام هر کاری که دولت ترامپ را وسوسه کند تا تضمین‌های امنیتی امریکا را به‌عنوان اهرم فشاری در مذاکره مطرح کند، خودداری خواهند کرد.
نیاز متحدان امریکا به ایجاد تعادل میان اولویت‌های تجاری و امنیت ملی نشان‌دهنده این واقعیت است که نه‌تنها نظم اقتصادی جهانی تحت فشار است، بلکه توازن قدرت در اروپا و آسیا نیز در معرض تهدید قرار دارد.
توافق نانوشته با تجدیدنظرطلبان
در حوزه امنیت، روسیه و چین خطرناک‌ترین نیروهای تجدیدنظرطلب هستند؛ زیرا آنها کشورهایی هستند که خواهان تغییر در مرزهای بین‌المللی و بازتعریف نظم امنیتی جهانی و منطقه‌ای هستند.
هم پوتین و هم شی به وضوح فرصت‌هایی را در شرایط کنونی جهانی می‌بینند. شی در سخنرانی اخیر خود در اجلاس بریکس در روسیه، ظهور یک عصر جهانی جدید برآمده از آشفتگی را ستود. پوتین نیز در سخنانی که در 7 نوامبر، دو روز پس از انتخاب ترامپ در سوچی ایراد کرد، گفت: «در مقابل چشمان ما، یک نظم جهانی کاملاً جدید در حال ظهور است.»
رئیس‌جمهوری روسیه در سخنرانی خود در سوچی، دشمن خود را «مسیحیت لیبرال و جهانی گرا» تعریف کرد - جملاتی که ترامپ هم به راحتی می‌توانست آنها را تکرار کند.
شی جین پینگ نیز کاهش قدرت غرب را به‌عنوان یکی از ویژگی‌های مرکزی و مطلوب نظم جهانی نوظهور می‌بیند. رهبر چین اغلب می‌گوید: «شرق در حال صعود است، در حالی که غرب در حال افول است.» روسیه و چین هر دو امیدوارند که گروه بریکس را به‌عنوان وزنه تعادلی در برابر گروه هفت که تحت تسلط غرب است، تقویت کنند.
پیروزی احتمالی روسیه در اوکراین تأثیرات جهانی خواهد داشت، بویژه در چین. موضع پکن این است که تایوان در سطح بین‌المللی به عنوان بخشی از جمهوری خلق چین به رسمیت شناخته شده است. اما این جزیره خودگردان است و استقلال عملی آن تنها با فشار شدید چین - یا تهاجم - پایان می‌یابد. در پکن، رهبری سیاسی تایوان به عنوان جدایی طلبان خطرناک معرفی می‌شود. گمانه زنی‌های زیادی در امریکا وجود دارد مبنی بر اینکه شی به ارتش خود گفته است تا سال 2027 آماده فتح جزیره باشند؛ تاریخی که خود رئیس‌جمهوری چین در انظار عمومی از آن صحبت کرده است سال 2050 است. از سوی دیگر، شی اکنون 71 ساله است. او ممکن است وسوسه شود که زودتر میراث خود را حفظ کند. برای شی، پیروزی در تایوان نشانگر «ظهور چین به‌عنوان قدرت برتر» در منطقه هند و اقیانوس آرام و در نهایت جهان خواهد بود.
جو بایدن، رئیس‌جمهوری ایالات متحده، چندین بار گفته است که امریکا آماده است برای دفاع از تایوان در برابر تهاجم چین وارد جنگ شود، اما ترامپ چنین تعهدی نکرده است. در حالی که رئیس‌جمهوری منتخب با افرادی محاصره شده که مواضع سختگیرانه‌ای علیه چین دارند، خود او به‌عنوان یک نامزد صلح در کمپین‌های انتخاباتی‌اش اغلب تحسین خود را نسبت به هر دو رهبر، شی و پوتین، ابراز کرده است.
سؤالات در مورد اینکه ترامپ چگونه دستور کار تجدیدنظر طلبانه «اول امریکا» را تفسیر خواهد کرد، با این واقعیت که او در خلأ بین‌المللی عمل نخواهد کرد، پیچیده‌تر می‌شود. رئیس‌جمهوری ایالات متحده همچنین باید به اقدامات و واکنش‌های دیگر قدرت‌های خارجی - بویژه رهبران تجدیدنظر‌طلب در مسکو و پکن - پاسخ دهد.

5 سناریوی احتمالی
برای نظم جهانی جدید:

  توافق بزرگ قدرت‌ها
با توجه به همه عناصر درگیر، نمی‌توان قطعیتی در مورد چگونگی تکامل نظم جدید جهانی، بجز چند سناریو طرح کرد. بنابراین در اینجا پنج احتمال وجود دارد:
ماهیت معامله‌گر ترامپ و عزم او برای اجتناب از جنگ، همراه با بی‌اعتنایی‌اش به متحدان دموکراتیک، ممکن است منجر به توافقی بزرگ با روسیه و چین شود. امریکا به‌طور ضمنی به روسیه و چین اجازه می‌دهد که در مناطق خود نفوذ داشته باشند و خودش بر مناطق مورد نظرش متمرکز می‌شود؛ از جمله اعمال فشار بر مکزیک و کانادا و تلاش برای بازپس‌گیری کانال پاناما و کنترل گرینلند.

  جنگ تصادفی
در حالی که متحدان غربی وارد یک جنگ تجاری با یکدیگر می‌شوند، بی‌ثباتی سیاسی در اروپا با ظهور نیروهای پوپولیستی حامی ترامپ و پوتین گسترش می‌یابد. آتش‌بس در اوکراین برقرار می‌شود، اما ترس گسترده‌ای وجود دارد که روسیه دوباره حمله را از سر گیرد. چین، روسیه یا کره شمالی - یا ترکیبی از این قدرت‌ها- تصمیم می‌گیرند از آشفتگی غرب استفاده کنند، اما دچار اشتباه محاسباتی می‌شوند. در نتیجه، دموکراسی‌های آسیایی و اروپایی به مبارزه برمی‌خیزند و در نهایت امریکا وارد درگیری می‌شود، همان‌طور که دوبار در قرن بیستم اتفاق افتاد.
 
  آنارشی در جهان بدون رهبر
ایالات متحده، چین، روسیه و اتحادیه اروپا از درگیری مستقیم اجتناب می‌کنند، اما سیاست «اول امریکا»ی ترامپ در تجارت، امنیت و نهادهای بین‌المللی خلأیی در رهبری ایجاد می‌کند. رشد اقتصادی جهان به دلیل جنگ‌های تجاری ترامپ کاهش می‌یابد. درگیری‌های داخلی در کشورهایی مانند سودان و میانمار شدت می‌گیرد و سازمان ملل تحت‌تأثیر رقابت قدرت‌های بزرگ ناتوان می‌شود و قدرت مداخله‌اش را از دست می‌دهد. در عوض، درگیری‌ها توسط قدرت‌های منطقه‌ای رقیب که به دنبال مزیت و منابع هستند، تداوم می‌یابد. کشورهای بیشتری مانند هائیتی به سمت هرج و مرج خشونت‌آمیز فرومی‌روند. جریان پناهجویان به غرب افزایش می‌یابد. احزاب پوپولیست که لیبرال دموکراسی را تحقیر می‌کنند، در فضایی از ناامنی اجتماعی و اقتصادی شکوفا می‌شوند.
 
  جهانی‌سازی بدون امریکا
ایالات متحده پشت دیوارهای تعرفه‌ای عقب‌نشینی کرده و سازمان تجارت جهانی را ترک می‌کند. قیمت‌ها در امریکا افزایش می‌یابد و کالاها بی‌کیفیت‌تر می‌شوند. بقیه جهان با تسریع وابستگی متقابل اقتصادی به خودکامگی امریکا پاسخ می‌دهند. اتحادیه اروپا قرارداد تجاری جدید خود با امریکای لاتین را تصویب و موافقتنامه‌های جدیدی را با هند و چین امضا می‌کند. اروپا همچنین بازار خود را به روی خودروهای برقی چینی و فناوری سبز باز می‌کند، در ازای اینکه چینی‌ها کارخانه‌هایی را در سراسر اتحادیه اروپا راه‌اندازی کرده و تهاجم روسیه به اروپا را مهار می‌کنند. ادغام جنوب جهانی با اقتصاد چین عمیق‌تر می‌شود و بریکس اعضا و نفوذ جدیدی پیدا می‌کند و استفاده از دلار به عنوان ارز جهانی کاهش می‌یابد.
 
  سیاست «اول امریکا» موفق می‌شود
ایمان ترامپ به قدرت امریکا تأیید می‌شود. سرمایه‌گذاری به ایالات متحده سرازیر و برتری این کشور در تکنولوژی و اقتصاد تقویت می‌شود. اروپایی‌ها و ژاپنی‌ها هزینه‌های دفاعی خود را به‌شدت افزایش می‌دهند و این امر برای بازدارندگی روسیه و چین کافی است. تعرفه‌های امریکا رشد چین را کاهش داده و این کشور را به بحران می‌کشاند. اعتبار ترامپ در داخل و خارج از امریکا افزایش می‌یابد. لیبرال‌های امریکایی در سکوت به سر می‌برند و برخی از دشمنان ترامپ به زندان می‌افتند. بازار سهام به بالاترین حد خود می‌رسد.
واقعیت چهار سال آینده احتمالاً ترکیبی عجیب از این سناریوها، به‌علاوه چندین تحول پیش‌بینی‌ نشده دیگر خواهد بود. آنتونیو گرامشی، فیلسوف ایتالیایی، در دهه ۱۹۲۰ می‌گوید: ««کهنه» در احتضار است و «نو»، ناتوان از زاده‌شدن. در این فترت، بی‌شمار دردهای هولناک پدیدار می‌شوند.»
منبع: Financial Times