سفر در جهان

نگران ادراک موسیقی نباش، وقتی احساسش کرده ای

محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده

پس از مباحثی چند راجع به موسیقی تفکر‌آمیز و موسیقی بهجت‌آمیز، پیرامون موضوعی دیگر، مطالبی چند می‌آوریم. موضوع «موسیقی احساس‌انگیز». ابتدا با این سؤال طرح بحث می‌کنیم که مباحث گذشته، مگر موجب انگیزش احساس نمی‌شد و یا ربطی به احساس نداشت؟ برای جوابی مشروح و قانع‌کننده، باید در معنای واژه احساس تعمقی بکنیم. احساس چیست و چه معنایی دارد؟ احساس بر وزن اِفعال، مصدری است که فعلش متعدی است. یعنی مفعول می‌خواهد. یعنی «که را» یا «چه را» باید به همراه واژه «احساس» باشد تا معنا کامل و مفهوم شود. از طرفی به معنای ادراک و فهمیدن است. یعنی احساس می‌کنم، معادل ادراک می‌کنم و می‌فهمم است. نکته مهم‌تر اینکه ادراک، به سه سطح تعلق می‌گیرد:1- ادراک حسی، 2- ادراک خیالی و 3- ادراک عقلی. ادراک حسی، ماحصل مواجهه حس با جهان خارج است (مواجهه با اشیا و موجودات). یعنی ما در روبه‌رویی با هرآنچه در محیط اطراف و دورتر از ما قرار دارد، ادراک حسی حاصل می‌کنیم. به وسیله حواس ظاهری یا پنجگانه با محیط و اشیا و موجودات روبه‌رو و آشنا می‌شویم و فهم و شناختی از آنها کسب می‌کنیم. این ادراک، حسی است. اگر حواس باطنی، در ادراک نقش داشته باشند، ادراک خیالی یا عقلی می‌شود. اما واژه احساس با حس، مشابهت دارد و میان آنها احساس خویشاوندی به نظر می‌آید (احساس می‌شود). چه رابطه‌ای میان حس و احساس هست؟ معمولاً در استعمال و کاربرد آنها، اشتباه و مسامحه رخ می‌دهد. حس، ادراک نیست. وسیله ادراک است. ما از طریق حس، به ادراک می‌رسیم. حس، روزنه و منفذ ادراک است. با حسِ بویایی و شنوایی و سایر حواس (بینایی، چشایی و بساوایی)، ما درک می‌کنیم. یعنی حواس، موجب درک می‌شوند. وسیله ادراکند نه خود ادراک. اگر ما به وسیله حواس به ادراک برسیم، یعنی به احساس رسیده‌ایم. این ادراک که توسط حواس برای ما حاصل شده، همان احساس است. پس مشابهت ظاهری میان حس و احساس، از این منظر است. ولی معانی آنها خیلی متفاوت است. همان‌طور که گفته شد، حس، وسیله و روزنه و موجب ادراک است نه خود آن؛ و ادراک، عملیاتی است که در پس حس اتفاق می‌افتد و فهم و شناخت حاصل می‌شود. پس احساس، همان فهم و شناخت است و حس، وسیله و راه فهم و شناخت. قبلاً ادراک را به حسی، خیالی و عقلی تقسیم کردیم. دراین میان، ادراک شهودی و قلبی هم هست که باید به آنها ضمیمه شود و غافل از آن نتوان بود. احساس، شامل ادراک شهودی و قلبی هم هست. ادراک قلبی(شهودی) یعنی چه؟ یعنی فهم و دریافتی که از طریق حس، خیال وعقل به دست نمی‌آید. مسیر دیگری دارد. ادراک معمول و متداول نیست. روش و شیوه دیگری در آن ملحوظ است. هوش(Intelligence)، در آن سهمی ندارد. چیزی مانند حس ششم، یا دریافت‌های نامعمول و ماورایی باعث آن است. پس اگر گاهی ما بدون استفاده از حواس ظاهری و باطنی، به ادراک و شناختی می‌رسیم و راجع به چیزی ادراکی حاصل می‌کنیم، شهودی و قلبی است. قلبی هم نه یعنی مربوط به عضوی در بدن که قلب نام دارد. بلکه یعنی غیر طریق حس و خیال و عقل. از طریقی متفاوت از آنها و نامعمول. ادراک شهودی، یعنی ادراکی که به غیر حس و مشاهده با چشم، به شهود می‌رسیم. یعنی چه؟ یعنی موضوع در باطن و وجود ما مشهود می‌شود. یعنی چه؟ ببینید، ادراک حسی و... ادراک حصولی است. یعنی علمی که ما کسب می‌کنیم و برای ما حاصل می‌شود. به آن علم حصولی هم می‌گویند. یعنی موضوع، نزد ما نیست. بلکه اطلاعاتی (آن هم محدود)، از آن نزد ما هست. به همین سبب، نامش علم حصولی است زیرا ابطال‌پذیر و مشکوک و مظنون است. درجه یقینش کمتر ازعلم حضوری است. چرا؟ زیرا در علم حضوری، خود موضوع نزد ما (عالم) حاضر است و علم ما درباره آن نیست. بلکه خودش معلوم ماست. ادراک شهودی از این قبیل است. کسی که شهود می‌کند، به حقیقت موضوع می‌رسد. حقیقت هر چیز نزد او حاضر می‌شود و مگر بالاتر از حقیقت هر چیز، چیزی هست؟ در ادراک شهودی، حقیقت موضوع نزد مُدرِک (شخص، ادراک‌کننده) حاضرمی شود و شخص، نسبت به آن علم حضوری دارد. وقتی حقیقت هر چیز نزد شخص حاضر باشد، علمش نسبت به آن، علم حضوری است. واژه «احساس» علاوه بر موارد گفته شده، اینجا هم مدخلیت و موضوعیت دارد. یعنی اگر در موردی بگوییم «احساس می‌کنم»، یعنی نسبت به آن علم شهودی دارم و در این موارد، احساس، همان علم و ادراک شهودی است که ناظر است بر حضور حقیقت موضوع نزد شخص. یعنی همان علم حضوری. خب. اگر ما مسائل گفته شده را به هنر و موسیقی مربوط کنیم، به چه دریافت و ادارکی می‌رسیم؟ نسبت احساس با موسیقی«هنر» چیست؟ ما از موسیقی چه احساسی و ادراکی داریم؟ طبیعی است چون با حس شنوایی با آن مواجه می‌شویم، ادراک ما از آن، حسی است. پس اینجا «احساس»، یعنی همان ادراک حسی. یعنی درک و دریافت ما از موسیقی، درک و دریافت حسی است (ادراک حسی). اما همه مطلب همین است؟ یعنی موسیقی، حدّش گوش و حس شنوایی است؟ اگر حس شنوایی نباشد موسیقی هم نیست؟!