موسیقی از تفکر جدا نیست
موسیقی بهجتآمیز(قسمت آخر)
محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده
تأثیرات موسیقی بهجتآمیز بر انسان چیست؟ بر روح، انبساط و آرامش. بر ذهن، سکوت و قرار. بر جسم، راحتی و رهایی و بر رفتار، تعادل و توازن. چه چیز(هایی) واقعاً چنین تأثیراتی بر انسان دارد؟ ما از موسیقی چه انتظاری داریم؟ اصلاً زندگی و ملزومات آن چنین واقعهای را ایجاد میکند؟ مهمترین دغدغه آدمی در زندگی، ذهن آرام و خلوت است. ذهن، آینه صحت و سقم سلامت روح و جسم است. ذهن، اتصال روح و جسم است. در قدیم، برای سلامت ذهن، روح را درمان میکردند. معرفةالنفس، دانش شناخت و شناسایی نفس و روح بود. در دوره جدید، حتی با توجه دکارت و کارتزینها، ذهن (Mind) جانشین روح شد و دانش مسیر آن را در پیش گرفت. روح به غیبت اجباری رفت و ذهن، معرکهگردان دانش و معرفت شد. معرفةالنفس، به روانشناسی مبدل و دانش روح، به موضوعات به اصطلاح ماورایی و جادوجنبل استحاله شد. در حالی که جادوجنبل، خاستگاهش ذهن است و واسط جهان مرئی و ماوراء، ذهن است. با این حال همین ذهن در روانشناسی، متهم به شیزوفرنی و اختلالات گوناگون میشود. این اختلالات با موجباتش که مسیل بحرانهای زندگی مدرن است، روزبهروز بیشتر و پیچیدهتر شده، تحمل ادامه راه را ناممکن میکند و تجویز بهبود آن، داروهای سست و کرختکننده و خوابآوراست که به منزله پاک کردن صورت مسأله به جای حل آن است! با این احوال، باز مسأله با موسیقی حل میشود و مشکل، در قلمرو آن برطرف میشود. موسیقی در انواع مختلف، موجب آرام و قرار میشود. آنانکه بیشفعال هستند و ذهنی شلوغ دارند، با موسیقیهای آرام و سنگین آرام میشوند و کسانی که حرکت ذهنشان کند و بطیء است، با موسیقیهای تند و هیجانی آرام میشوند. در عین حال سنخیت هم اصل مهمی است که افراد برونگرا و پرتحرک را با موسیقیهای هیجانی و افراد درونگرا و آرام را با موسیقیهای سنگین و کند به آرامش میرساند و این تأثیر عجیب و نقش مهم موسیقی است بر انسان.همو که در خلوت و جلوت، باید بتواند راه جبری زندگی را طی کند و از مسیرهای پرشیب و سنگلاخی عبور کند. اصلاً موسیقی، منزل اولش ذهن است. هنرهای دیگر، از جسم شروع میکنند، سپس به ذهن میرسند. ولی موسیقی، با ذهن شروع میکند و سپس به جسم یا روح مشغول میشود. اینکه افراد با شنیدن موسیقی خود را با آن هماهنگ میکنند و ریتم میگیرند، به معنای آن است که برای نزدیکی به حریم آن، ذهن خود را موضوع این تقرب قرار میدهند و با ذهن، به شناخت آن اهتمام میکنند. به تعبیری گوش و عقل و چشم و نفس در مسیری مشابه سیر میکنند. هنرهای دیگر، عرصه چشم و دیدارند و موسیقی، کارزار گوش و هوش. مرکز گوش و هوش هم ذهن است. از همان اول، با موسیقی، ذهن درگیر میشود و نیازهایش با آن به تأمین و امنیت میرسد. موسیقی، به سان راهحل و دارویی است که ذهن را به قرار و ثبات میرساند. صرفنظر از اینکه این قرار و ثبات، نسبی و موقتی است یا قطعی و مدام! انواع موسیقیهای هیجانی و انفعالی، با ذهن چنان میکنند. آن را به قرار و ثباتی (البته موقتی) دلخواه میرسانند. در این مقطع، موسیقی مانند مخدر است و ذهن با تخدیر موسیقی، به آرامش میرسد. در حالی که با قطع آن (قطع تخدیر) آرامش ذهن دوباره سلب میشود و همچنان با دغدغههایش ناآرام میماند. اگر قرار باشد آرامش ذهن و روان به نصابی بالاتر و طولانیتر برسد، باید روح طرف حساب موسیقی باشد. همانطور که گفتیم، ذهن واسط روح و جسم است و اگر روح به آرامش برسد، ذهن و جسم هم آرام و قرار مییابند و به نسبت آرامش روح، دوام و ماندگاری آرامش در ذهن و جسم میسر میشود. موسیقی بهجتآمیز تنها موسیقی آرام ذهن است. حتی موسیقی تفکرآمیز هم، موسیقی بیقراری ذهن است. زیرا آنجا هم ذهن، برای تعمق و تأمل، به چالش میافتد و این چالش، موجب انفتاح و گشایش و آرامش ذهن میشود و ذهن، با انفتاح، موجب آرامش روح میشود. موسیقی تفکرآمیز، موسیقی منجر به آرامش روح است. اما موسیقی بهجتآمیز، موسیقی خود روح است. این نوع موسیقی، از همان آغاز، با روح قرین میشود و آن را ملاطفت میکند. ملاطفت روح، آرامش ذهن و راحتی جسم را در پی دارد. موسیقی روح، موسیقی بهجتآمیز و موسیقی ذهن، موسیقی تفکرآمیز است. موسیقی جسم، انواع موسیقیهای هیجانی و هیجانزا است که در پی آن، جسم به حرکت و فعالیت مشغول میشود و آرامش نسبی و موقتی عارض!