یک کارشناس منطقه:
جنگ از ماهها قبل برنامهریزی شده بود
در ابتدا درباره تمایزهای میدانی و سیاسی حرکت تازه مسلحین معارض با درگیریهای پیشین سوریه که از 2012 شدت گرفت، توضیح مختصری بدهید.
در سوریه ابتدا اعتراضات خیابانی سال 2011 شروع شد و از 2012 تبدیل به یک جنگ تمام عیار شد. در سال 2012 که جنگ شروع شد، اصلیترین ویژگی آن دوره، این بود که گروههای مسلح به صورت پراکنده و به مرور جذب نیرو و سازماندهی و عملیات داشتند.
اساساً فرمانده تصرف حلب شرقی در آن مقطع دو نفر بودند؛ یکی «ابوفرات» و دیگری «حاجی مارع». این حاجی مارع یک مغازهدار بود و نظامی نبود و سواد نظامی چندانی نداشت و بعدها جیش التوحید را راه انداخت و با حمله به ایستگاههای پلیس کارش را شروع کرد. اما این گروههای مسلحی که الان میجنگند، گروههای مسلح حرفهای هستند که سالها سابقه جنگ دارند، یعنی تحریرالشامی که محور عملیات «ردع العدوان» است، در سال 2017 درحالی تأسیس شد که همه اجزای تشکیل دهندهاش سابقه چند ساله نبرد و حتی حکمرانی داشتند، یعنی فقط بحث سابقه نظامیگری نیست. عملیات فجر الحریه هم که توسط جیش الوطنی انجام شد، دقیقاً مانند عملیات یک ارتش کلاسیک انجام شد که در آن فرودگاه حلب تصرف شد. عمدهترین تفاوت گروههای فعلی با سال 2012 در همین نوع سازماندهیشان است.
تفاوت دوم در سمت سوری ماجراست. سالهای 2011 و 2012 مقارن با رشد اقتصادی سوریه بود، دهه اول قرن جدید، بهترین سالهای اقتصادی سوریه طی 50 سال اخیر بود؛ اما بعد از جنگ، بحران اقتصادی مثل موریانه اقتصاد ملی سوریه را جویده و تضعیف کرده است. بحرانهای اقتصادی چنان فشاری آورده بود که نیروهای ارتش سوریه عملاً درآمدی نداشتند یا مثلاً حقوق ماهانه نیروهای دفاع الوطنی در مقطعی، رسیده بود به ۸ دلار! قابل پیشبینی بود که از این لحاظ، انگیزهها به چه شکل کاهش مییابد.
بازیگران منطقهای و فرامنطقهای خصوصاً برخی کشورهای همسایه سوریه، چه انگیزهای از این اقدام تهاجمی علیه دمشق داشتند؟
این عملیات ماهیتاً امریکایی است؛ این را باید در وهله اول در نظر گرفت. اما درمورد نقش ترکیه باید گفت که این کشور از سال ۲۰۱۶ حضور مستقیم در شمال سوریه دارد و هزینههای زیرساختی قابل توجهی هم کرده است. از طرف دیگر، در داخل ترکیه ۵ میلیون آواره سوری زندگی میکنند که فشارهایی به آنکارا وارد کرده و در این سالها خیلی تلاش کرد که این آوارگان را برگرداند، اما ناموفق بود. بحرانهایی هم داخل ترکیه پیرو این مسأله ایجاد شد.
برای اینکه بتوانند به حداکثر بهرهبرداری برسند یکی از اصلیترین ایدهها همین سیطره بر حلب بود. ۲ سال پیش آنکارا در مذاکراتی که با مسکو داشت، به یک توافق اولیه رسیدند که در یک چهارچوبی اینها حلب را در اختیار داشته باشند؛ اما دولت سوریه قبول نکرد. مهمترین رکن آن چهارچوب هم همین بود که روابط آنکارا و دمشق از سر گرفته شود و دمشق جایگاه خودش را در معادلات بینالمللی احیا کند. یک بخش هم ناظر به بحثهای سیاسی و حقوقی بحران سوریه بود. واقعیت این است که تا همین چند ماه پیش آنکارا حقیقتاً خیلی تلاش کرد که با دمشق به سطحی از روابط دست پیدا کند. علاوه بر مسائلی که گفتم یک مسأله مهم این بود که ترکیه، کردهای «قسد» را خطر بزرگی برای امنیت ملی خودش میداند و از آن جهت میخواست با بشار اسد و حکومت سوریه به یک توافقی برسد تا معادله را عوض کنند. اما بشار اسد محکم ایستاد و اعلام کرد که فقط در صورتی با ترکیه توافق میکند که جدول زمانبندی خروج از خاک سوریه را اعلام کند. ترکیه گفت ما خروج نظامی را اعلام میکنیم اما اسد گفت این کافی نیست و جدول زمانبندی را هم باید ارائه بدهید.
در نهایت تقریباً یک ماه و نیم پیش بود که ترکیه دید مسیر عادیسازی رابطه با دمشق به فرجام نمیرسد؛ چون دمشق خیلی بحث جدی داشت که این بحث حاکمیت ملی ما است و شما باید جدول زمانبندی خروج ارائه کنید، اما ترکیه میگفت هر امتیازی که میدهیم باید متناسب باشد و از اینجا به بعد آنکارا به سمت تقابل رفت و اتاق عملیات فتح المبین تشکیل شد.
ما اینکه چرا الان به طور خاص این حملات اتفاق افتاد، باید گفت، ایالات متحده خیلی فشار میآورد که همزمان با جنگ لبنان این عملیات انجام بشود؛ ولی اتفاقاً ترکیه خیلی موافق این موضوع نبود، به چند علت هم موافق نبود، اما نهایتاً بعد از آتشبس این زمان طلایی ایجاد شد.
هماهنگی و تعامل کردها با نظام اسد را با توجه به نزدیکی قسد به امریکا چطور ارزیابی میکنید؟
همکاری کردها و نظام سوریه از قدیم مسبوق به سابقه است و در سال ۲۰۱۲ خود ارتش سوریه بود که از منطقه عفرین هم خارج شد و آنجا را تحویل کردها داد. بعد از آزادسازی کامل حلب، محله شیخ مقصود دست آنها ماند، در حالی که ارتش سوریه میتوانست آنجا را فتح کند اما نکرد و ترجیح داد این روابط حسنه را حفظ بکند. این امر جدیدی نیست؛ واقعیت این است که کردها از ترکیه بیشتر احساس خطر میکنند تا نظام سوریه. اما باید متوجه بود که اساساً این عملیات را امریکا طراحی کرده و ایده آن به مارس 2020 باز میگردد، ایالات متحده به دنبال این بود که معارضه بتواند حلب را تصرف کند و این جزئی از یک بسته گستردهتر بود.
پس چرا این عملیات با وقفه مواجه شد؟
اساساً هدف از این عملیات، دگرگونی معادلات سوریه بود، نهایتاً جدا کردن حتی جنوب سوریه در فاز نهایی که ایالات متحده در مارس ۲۰۲۳ پیشبینی کرده بود رخ دهد. در آن مقطع این عملیات با مخالفت ترکیه مواجه شد به این دلیل که ترکیه مشخصاً تمایل نداشت بین کردها و معارضین توافقی صورت بگیرد چرا که خطر کردها را بیشتر از بشار اسد میدانست.
سه ماه قبل همزمان با واقعه مجدل الشمس ایالات متحده دوباره فشار آورد تا این عملیات کلید بخورد با این استدلال که الان مقاومت به خاطر جنگ با اسرائیل به جنوب لبنان خواهد رفت و آن منطقه در حلب خالی خواهد شد در آن مناطق به بیان آنها حزبالله فقط ۱۷ پاسگاه و ایست بازرسی داشت و ارزیابی این بود که وقتی حزبالله حذف شود بقیه مقاومت هم حضورشان کمرنگ شود در آنجا خلأ بزرگ ایجاد میشود و میتوان عملیات کرد.
به همین خاطر ایالات متحده فشار میآورد اما به مجموعه عللی این عملیات همزمان با لبنان رخ نداد.
اسرائیل 2 روز مانده به پذیرش آتشبس تمام راههای مواصلاتی بین لبنان و سوریه را منهدم کرد یعنی طوری بمباران کرد و این مسیرها تخریب شد که تردد بین سوریه و لبنان غیر ممکن شود. در این فضا درست از روز آتشبس (شب قبل ازآن نتانیاهو صحبت کرد که گفت ۸ صبح فردا آتشبس آغاز میشود) یعنی قبل از 8 صبح معارضه عملیات را آغاز کرد و ماشینهای گشتزنیاش حرکت کردند و به غیرنظامیها گفتند مناطق را تخلیه کنید و بلافاصله از صبح آن روز از منطقه مرزی بین تحت سیطره تحریرالشام و تحت سیطره دولت حدوداً ۷ کیلومتر به سمت شرق و جنوب شرق حرکت کردند.