ابوالحسن داوودی در گفت و گو با «ایران»مطرح کرد
نت های آشفته در هارمونی سینمای ایران
از میان تمام مدیران فرهنگی که با حکم سید عباس صالحی، متصدی بخشهای مختلف فرهنگ و هنر شدند شاید کار رائد فریدزاده، دشوارتر از بقیه باشد. او در شرایطی بر صندلی سازمان سینمایی تکیه زده است که هر دو سوی آن یعنی هم مخاطبان و هم سینماگران اعتمادشان را به سینما از دست دادهاند. فریدزاده برای بازگشت این اعتماد که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در تازهترین صحبتهای خود به درستی بر آن تأکید کرده و امیدوارانه از آن سخن گفته است، مسیر سختی را پیشرو دارد. ایجاد اعتماد با فضای تعامل و گفتوگو شروع میشود و رئیس سازمان سینمایی به همین منظور در همین مدت کوتاه پای صحبت اصناف مختلف سینمایی نشسته و دیدار با بزرگان سینما را با مسعود کیمیایی آغاز کرده است. ادامه مسیر اما به تعهد عمل به وعدههایی وابسته است که بذر امید را در دل سینماگران میکارد. در گفتوگو با ابوالحسن داوودی، فیلمساز نام آشنا درباره بازگشت امید به سینما و شرایط آن و چالش جدی سینما و اولویت سیاستگذاری در این حوزه گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
نرگس عاشوری
خبرنگار
در ارزیابی کلیتان از وضعیت امروز سینما، عمدهترین چالشی که به اعتقاد شما لازم است مدیران تازه سینما برای آن تدبیری عاجل کنند چیست؟
بحرانی که این روزها در سینمای ایران تجربه میکنیم متفاوت از مشکلاتی که در کل کشور با آن مواجه هستیم، نیست. برهمین اساس هرگونه اقدامی برای تغییر باید معطوف به رفع اشکالات اساسی و بنیادین باشد. رفتارها و تصمیمات مقطعی طبعاً تأثیرگذار نیست، شاید در بازه زمانی کوتاه تغییراتی اندک ایجاد کند اما تعادل از دست رفته را به سینمای ایران بازنمیگرداند. برهم خوردن «تعادل» به زعم من اصلیترین مشکل و معضل سینمای ایران است. متأسفانه مدیران قبلی که بیشتر سیاسی بودند -چه در عرصه قدرت و چه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی - متوجه نبودند که عنصر فرهنگ عنصر فرمایشی و دستوری نیست. به همین ترتیب سینما هم که بخشی از آن سرگرمیسازی و در ارتباط مستقیم با مردم است و بخشی دیگر آن با فرهنگ عمومی جامعه در ارتباط است، نمیشود به شکل دستوری و بر مبنای یک تفکر خاص هدایت کرد چرا که از سیر طبیعی خارج شده و محصولات خروجی هم بر همان اساس تنظیم میشود. حال هر چقدر هم بودجه و امکانات در اختیار بگذارند و با تنفس مصنوعی بر حیات آن بدمند نتیجهاش همین دو قطبی میشود که این روزها شاهدش هستیم. در واقع همان اتفاقی که در جامعه در طول این چند سال شکل گرفته در عرصه سینما هم به وجود آمده است. یعنی همانگونه که سیاستمردان تعادل جامعه را به هم زدند و بخش پرتأثیری از ترکیب جمعیتی را که در دهههای گذشته مرجع اتفاقات فرهنگی و اجتماعی بودند، یعنی «طبقه متوسط» را از جامعه حذف کردند، به همانگونه که مدیران دولتی سینمای ایران هم این طبقه میانه را از این هنر-صنعت حذف کردهاند. حتی اگر از تاریخچه کلی سینمای ایران از عصر ناصرالدین شاه تا ۵۷ هم صرفنظر کنیم و صرفاً به دوران بعد از انقلاب توجه کنیم، در همین دوره زایش دوباره، پشت سر گذاشتن دوران طفولیت و رسیدن به بلوغ، سینمای ایران همواره با قدری اختلاف، تعادل نسبی در عرضه محصولاتش داشت. ژانرها و گونههای مختلف براساس تفاوت طیف سلیقه مخاطبین با نسبت معقولی عرضه میشدند؛ فیلمها هم برای سرگرمی ساخته میشد و هم برای نیازهای فرهنگی جامعه و حتی برای گروههای الیت و خاص. همه این تولیدات نسبت متعادلی با هم داشتند. این تعادل در طول چند دهه، خودش را حفظ کرده بود اما به یکباره در سه چهار ساله اخیر این توازن با تصمیم دستوری کاملاً آشکاری (که دستوری بودن آن هم علنی عنوان میشد) تبدیل شد به جنس خاصی از سینما.
طبعاً اولین خروجی این نگاه و رویکرد بر هم خوردن تعادل و تبدیل فضای آن به دو قطبی بود. عرصه سینمای سرگرمی به دلیل محدودیت سرمایهگذاری بخش خصوصی به فیلمهای کمدی محدود شد که به دلیل دریافت امکانات خاص در پخش و نمایش سیر کاملاً نزولی را طی کرد و با گذر زمان فیلمهای کمدی نازل و نازلتر شد و در مقابل بخش عمدهای از فیلمهای ژانرهای دیگر به خصوص ژانر سینمایی اجتماعی کاملاً به محاق رفت. عملاً «طبقه متوسط» در عرصه سینمای مستقل؛ سینمایی که هم عرصه فرهنگ را پاسداری میکرد و هم به سرگرمی مخاطبین توجه داشت، از لیست سینمای در دسترس مخاطب حذف شد. به اعتقاد من این اتفاق مهمترین چالش و سیاه چاله پیش روی مدیران جدید است و اگر قصدشان این است که کار اصولی و ماندگار انجام دهند، باید به این مسأله توجه کنند و مطابق با آن حرکتهای بعدی را تعیین کنند.
همانطور که خودتان اشاره کردید فضای فرهنگی ما با شرایط اجتماعی و سیاسی در هم آمیخته است. نمیتوان سینما را منفک از شرایط اجتماعی تحلیل کرد. در همان دوران که نابودی سینمای اجتماعی از سوی فیلمسازان هشدار داده میشد پاسخ مدیران سینمایی به این دست انتقادها شرایط روحی و روانی جامعه بود؛ اینکه فضای اجتماعی جامعه سینمای طنز و سرخوشانه را میطلبد و از سوی دیگر بحران رکود گیشه بعد از کرونا و اتفاقات سیاسی اجتماعی چند سال اخیر به شوک فیلمهای عامهپسند و کمدی نیاز دارد.
این پاسخی که به نقل از تصمیمگیرندگان سینمایی قبل مطرح میکنید مثل این است که بگویند جامعه به سیب زمینی احتیاج دارد. پس باید همه زمینهای زراعی به کشت سیب زمینی اختصاص پیدا کند. مشخص است که در این وضعیت دیگر نیازهای ضروری جامعه از دست میرود. این شاید سردستیترین و سادهلوحانهترین شکل برخوردی است که میشود با یک مسأله داشت. در عین حال که من معتقدم اصلاً این طور نبوده و این پاسخ صرفاً رویه و ظاهر ماجراست. در حقیقت مدیریت دولتی سینما تلاش کردند با نگاه منقبضی که در این دوره سه ساله به صورت علنی و آشکار در سیاست هم نمود داشت، این عرصه از فرهنگ را پاکسازی کنند و اسم آن را گذاشتند «رونق اقتصادی»، اسمش را گذاشتند سرگرمی و توجه به نیازهای مردم و هم از مردم و هم از سینماگران طلبکار هم شدند. در حالی که نیازهای مردم در طول همین دورههای تعادل که به آن اشاره شد با خیلی از فیلمهای ژانرهای دیگر برطرف شده بود. در دورهای که چندان هم دور نیست، شاهد بودیم بسیاری از فیلمهای اجتماعی و خانوادگی و حتی بسیاری از فیلمهای کودک در فهرست پرفروشترینهای گیشه بودند و مخاطبان زیادی را جذب سینما کردند. اینها که به خودی خود از بین نرفتهاند، سلیقه مردم هم تفاوت چندانی نکرده بلکه بهروزتر شده است همچنان که سینما بهروز شده است. وقتی تبعیض طبقاتی بین بخشهای مختلف سینما به شکل عامدانه به وجود میآید و براساس یک سیاست دستوری شکل میگیرد طبعاً این معضلات از دل آن بیرون میزند. این پاسخ که شما به آن اشاره کردید شاید برای فریب دادن مخاطب سادهلوح قانع کننده به نظر برسد اما اصل واقعه این نیست. اصل واقع عملاً پاک کردن صورت مسألهای است که آنها احساس کردند سینما اگر واقعیتهای جامعه را بگوید شاید در عرصه سیاست با آن دچار مشکل شوند در حالیکه این هم بهزعم من یک تحلیل کاملاً اشتباه از جانب آنها بود.
در همین دوران بخشی از فیلمسازان اجتماعی گلایه داشتند که فیلمنامهشان پشت سد پروانه ساخت مانده است؛ براین اساس به اعتقاد شما تسهیل این بخش از تولید میتواند به معنای ایجاد بستر برای بازگشت گونه اجتماعی به سینمای ایران باشد؟
مقصود من از آنچه بیان شد صرفاً به یک عرصه مشخص مثل پروانه ساخت یا نمایش محدود نمیشود به قول معروف اینکه ظاهراً «کشتیبان را سیاستی دگر آمده است» باید در تمام زیرمجموعهها تعریف شود. فضای دو قطبی که همچنان در جامعه باقی مانده و در سینما هم بهشدت قوام یافته، باید در تمام عرصهها درمان شود. شاید پروانه ساخت یکی از این معضلات اصلی باشد. اصولاً تعریفی که از پروانه ساخت طی چند دهه گذشته بین دولت و سینماگران شکل گرفته باید اصلاح شود. لازم است حقوق دولت بهعنوان حقوق نظارتی، کاملاً مشخص، تعیین شده و پشت ویترینی باشد و همه ابعاد آن برای کسانی که تحت نظارت آن هستند روشن و براساس قانون اساسی باشد و نه برخوردهای سلیقهای! اساساً پروانه ساخت بهعنوان یک معیار برای نظارت (نظارت فرهنگی و حتی نظارت سیاسی) کاملاً بیفایده است. همچنان که در هیچکدام از عرصههای دیگر فرهنگ مثل کتاب و موسیقی و تئاتر به اصطلاح پیش سانسوری نداریم، در سینما هم نباید داشته باشیم. رفتار و رویکرد شورای پروانه ساخت در سالیان گذشته بیشتر شکل سانسور بوده و سانسور به حدی رسیده است که حتی شورای تطبیق فیلمنامه با فیلم هم شکل گرفته بود. این تصمیم ابلهانهترین کار ممکن است چرا که فیلمنامه یک محصول ادبی است و فیلم سینمایی متعلق به رسانهای کاملاً متفاوت است و اینکه بخواهید این دو را جزبهجز و کلمه به کلمه تطبیق دهید بیهودهترین کار ممکن است. چرا باید تنها جایی که عملاً نظارت و سانسور دو مرحلهای دارد، عرصه سینما باشد!؟.. با وجود شورای پروانه نمایشی که مدعی است بر اساس قواعد و قانون عمل میکند، چه نیاز و ضرورتی برای یک مرحله پرمشکل و بازدارنده بهنام پروانه ساخت هست!؟.. پروانه ساخت اگرهم سالها به وجودش عادت کردهاند و میخواهند که باشد، باید محدود به یک دستگاه ثبتی شود که اهتمامش این باشد که مثلاً فیلمنامه سرقتی نیست و مشکلات قانونی و مالکیتی ندارد و یا محصولات مشابه هم تولید نمیشود و... بقیه مسائل باید به عرصه پروانه نمایش سپرده شود. اینکه به تعبیر برخی دوستان پروانه ساخت راهکار حمایتی برای سینماگران است تا پس از تولید به مشکل برنخورند از آن دست مواردی است که در طول این سالها به تجربه اتفاق نیفتاده است. آنهایی که فیلمشان در دریافت پروانه نمایش به مشکل برخورده، قریب به اتفاقشان پروانه ساخت هم داشتهاند. به این میگویند کار گل!
بر این اساس به اعتقاد شما برای برطرف کردن یأس و سرخوردگی فیلمسازان جدی و اجتماعی، مدیران جدید سینمایی باید چه سیاستهایی رو جزو اولویت کاری قرار دهند؟
طی این سالها اهالی سینما کاملاً مار گزیده شدهاند و اعتمادی به حرفها و قولها ندارند بنابراین در درجه اول باید شرایط تغییر عیان باشد یعنی برای اهالی سینما نشانههای تغییر در تمام رویدادهای پیشرو آشکارا نمود عینی داشته باشد؛ در اولین جشنواره فیلم فجر، نوع نگاه، نوع حضور، نوع برخورد، نوع داوری و حتی نوع انتخاب فیلمها میتواند نشانههایی مبنی بر این تغییر باشد و این امید را ایجاد کند که گویا اوضاع روبه بهبود است و نه اینکه رفتارها به گونهای باشد که انگار قصه همان است و در بر همان پاشنه قدیم میچرخد.