رابطه «جامعه ایران» و «جبهه مقاومت» از دیدگاه جامعه‌شناسی معرفت

چراغ روشن تاریخ در مسیر بیروت - تهران

ایران و لبنان یک عقبه و سنت مشترک تاریخی و تمدنی دارند که متأسفانه نادیده گرفته می شود

دکتر سیدجواد میری
استاد جامعه‌شناسی و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی

یک واقعیت و دو تعبیر
دو کلان‌روایت در مورد «محور مقاومت» وجود دارد که هیچ کدام نتوانستند تصویر درستی از لبنان و محور مقاومت به دست دهند؛ شاید به همین دلیل باشد که محور مقاومت برای قشری از جامعه ایران به یک مفهوم سیاسی- امنیتی تقلیل یافته است.
یک خوانش اورینتالیستی (Orientalism) از محور مقاومت وجود دارد که خوانش اروپا-امریکامحورانه است که اوج آن را در سخنان جورج بوش دوم شاهد بودیم که در این باره عنوان «محور شرارت»  را به میان آورد.
 در این روایت، گویا یک قدرت حاکم از منظر بیرونی به تحولات تمدنی و فرهنگی منطقه دیگر می‌نگرد و چون آن را علیه منافع خود می‌بیند «محور شرارت» می‌خواند.
ما در ایران برای خنثی کردن این روایت، خوانش «ریورس اورینتالیستی» از محور مقاومت را درپیش گرفتیم؛ یعنی خوانش اورینتالیستی را معکوس کردیم اما در اصل همان خوانش غرب‌محورانه معیار فهم، درک و ادبیات گفتمانی ما شد، به همین دلیل، در مقابل «محور شرارت» آن گفتمان، «محور مقاومت» را در گفتمان خود نشاندیم.
 با اینکه این توصیف و تبیین بخشی از واقعیت منطقه ما و بخشی از واقع‌بودگی تاریخ ما را به نمایش می‌گذارد اما کامل و جامع‌نگر نیست و عقبه تاریخی، تمدنی و فرهنگی محور مقاومت را نشان نمی‌دهد. به همین دلیل است که بخشی از جامعه ایران درک عمیق و شناخت دقیق از جبهه مقاومت ندارد، بنابراین آن را به یک مقاومت نظامی، امنیتی، اطلاعاتی و در نهایت به یک مقاومت سیاسی تقلیل می‌دهد.این نگاه تقلیل‌گرایانه، رابطه جامعه ایران با جامعه لبنان را گاه به شکل‌گیری جمهوری اسلامی ایران، گاه به آغاز تشکیل حزب‌الله لبنان، گاه نشأت گرفته از ورود امام موسی صدر به صحنه سیاسی لبنان و گاه به تأسیس دولت اسرائیل و اشغالگری‌اش در لبنان ربط و ارجاع می‌دهد. در حالی که واقعیت رابطه جامعه ایران و جامعه لبنان و آغاز این مراودات، فراتر از اینهاست. بنابراین ما برای اینکه واقعیت را بهتر درک کنیم، نیاز داریم فراتر از این دو کلان‌روایت پیش ‌رویم و «خوانش تمدنی» از رابطه جامعه ایران با محور مقاومت داشته باشیم.
 
رد پای یک سنت فکری مشترک
سال 2015 در کنفرانسی بین‌المللی با عنوان «تفکر اجتماعی در جهان اسلام» در دانشگاه بیروت شرکت کرده بودم که حدود 400 نفر از متفکران جهان در آن حضور داشتند. شیخ شفیق جرادی، رئیس مرکز معارف فلسفی و حکمی بیروت، یکی از سخنرانان لبنانی این همایش بود.
 او وقتی پشت میکروفن قرار گرفت سخنرانی‌اش را با خواجه نصیر و ابن‌‌سینا شروع کرد و بعد به سهروردی پرداخت و در مرور تاریخ علوم اجتماعی، به ملاصدرا رسید و سپس گفت من شاگرد علامه طباطبایی بودم!
سخنرانی او شاهدی بر این مدعا بود که ایران و لبنان در امتداد یک سنت فکری قرار دارند.
رابطه ما با لبنان، عراق، سوریه و دیگر کشورهای منطقه صرفاً یک رابطه نظامی، امنیتی و سیاسی نیست، بلکه ما دارای یک عقبه تاریخی و تمدنی مشترک هستیم که برآمده از یک سنت فکری مشترک است؛ اما چون این سنت فکری در جامعه امروز ما در ساحات مختلف فرهنگی، سیاسی، دینی و دانشگاهی مهجور است، گاه بخشی از جامعه ایران فکر می‌کند که رابطه ما با لبنان بسیار متأخر است و تنها محدود به روابط سیاسی است و این تلقی اشتباه، گاه باعث موضعگیری‌های دور از واقع، از سوی قشری از جامعه ایران می‌شود، چون فرض را بر این می‌گذارد که رابطه ما با لبنان مثلاً بعد از انقلاب و از سال 1358 شروع شده است، درحالی‌که اگر قدری این روابط را در تاریخ بکاویم به واقعیت‌های دیگری می‌رسیم.
 
شخصیت‌هایی که تاریخ ساختند
«جنبش سربداران» جنبشی ایرانی‌تبار در سده هشتم هجری و ازجمله تأثیرگذارترین عواملی بود که توانست به 120 سال چیرگی مغول‌ها بر ایران، پایان دهد. در این دوره، شیخ شمس‌ا‌لدین محمد بن مکی که به «شهید اول» معروف است از جبل عامل لبنان به ایران آمد و مهم‌ترین کتابش در فقه را با عنوان «لمعه دمشقیه» به درخواست آخرین حاکم سربداران خراسان و برای شیعیان آن خطه به نگارش درآورد.
در دوره صفویه خیل عظیمی از علما، فضلا و دانشمندان لبنانی به ایران می‌آیند که امروزه حتی در نامگذاری خیابان‌های‌ ایران هم ردپای آنان را می‌بینیم، مثل خیابان شیخ بهایی یا محقق کرَکی.
 محقق کرکی، مشهور به «محقق ثانی»، از فقهای شیعه بود که از جبل عامل در لبنان به دعوت شاه اسماعیل صفوی برای تبلیغ و ترویج تشیع، به ایران مهاجرت کرد. شخصیت تأثیرگذار دیگر شیخ بهایی است که ‌زاده لبنان بود، در سن 13 سالگی به ایران آمد، 30 سال در قزوین ساکن شد، سپس به «شیخ‌الاسلامی اصفهان» منصوب شد و تا آخر عمر شیخ‌الاسلام پایتخت صفوی در دوره شاه‌عباس صفوی باقی ‌ماند و بعد از فوت، بنا به وصیت خودش، او را در مشهد در جوار حرم امام رضا(ع) به خاک سپردند.
این ارتباط فکری و فرهنگی بین ما و لبنان یکطرفه نبود. ما در سوی دیگر این ماجرا، شهید دکتر مصطفی چمران را داریم که دکترای فیزیک پلاسما از امریکا می‌گیرد، به لبنان می‌رود، مبتکر راه‌اندازی مدارس فنی و حرفه‌ای در لبنان می‌شود، برای مردم جنوب لبنان زیربناهای توسعه می‌سازد، در پایه‌گذاری سازمان امل در لبنان به امام موسی صدر کمک می‌کند و در کتاب «لبنان» اتنوگرافی و قوم‌نگاری که از وضعیت طوایف، اقوام، مذاهب و ادیان لبنان به دست می‌دهد و مردم‌شناسی که از جامعه لبنان ارائه می‌کند هنوز بعد از 60 سال، جامعه دانشگاهی ایران یک قدم از آن جلوتر نیامده است؛ چون این سنت فکری در جامعه دانشگاهی ما مهجور است.
 
تفکری مهجور در ساحت دانشگاهی
همه این مثال‌ها را زدیم تا به این واقعیت برسیم که رابطه فکری و فرهنگی جامعه ایران با جامعه لبنان دارای یک عقبه تاریخی است. این عقبه فکری و تاریخی را «جامعه‌شناسی معرفت» این‌گونه تبیین می‌کند: «کنش‌های انسانی در خلأ شکل نمی‌گیرند. زمینه‌های فرهنگی و تمدنی که در طول تاریخ شکل‌ گرفته‌اند مبنا و اساس بسیاری از کنش‌های انسانی می‌شوند. بنابراین مهاجرت علما و دانشمندان لبنانی به ایران، اتفاقی نبوده و یک عقبه فکری و فرهنگی و تمدنی پشت آن است.»
 حتی تاریخ پیش‌ از اسلام هم گویای این است که بین ایرانیان و لبنانی‌‌ها پیوستگی تاریخی وجود داشته است. اگر ما این پیوستگی تاریخی را نادیده بگیریم درک درستی از وقایع‌ امروز ایران و منطقه نخواهیم داشت.
 این اتفاقی است که امروز در جامعه ایرانی و برای قشری از ایرانیان رخ داده و یکی از دلایل عمده این عدم شناخت درست و واقع‌بینانه، غفلت ما اهالی دانشگاه و جامعه دانشگاهی است که باعث شده این بخش از تاریخ و فرهنگ ما در اذهان عمومی مهجور باشد. بنابراین تمام تصویر ما از لبنان و جبهه مقاومت محدود و محصور به تصویری شده که صدا‌وسیما و رسانه‌ها از آن ارائه می‌دهند، از این رو همه جامعه لبنان به یک فهم سیاسی تقلیل پیدا کرده است و متعاقب آن سید حسن نصرالله هم تنها شخصیتی مبارز که در مقابل ظلم اسرائیل می‌ایستد و می‌جنگد، معرفی می‌شود و عقبه دینی، فرهنگی و علمی چنین شخصیتی و مؤلفه‌های فکری و تمدنی که ما را به هم گره می‌زند، نادیده گرفته می‌شود.
 در حالی که اگر بتوانیم این شناخت درست و همه‌جانبه را به جامعه بدهیم، جبهه مقاومت برای ما معنا و مفهومی بیشتر از معانی سیاسی- امنیتی پیدا خواهد کرد. اکنون جامعه ایران از چنین شناختی محروم است، چون اهالی دانشگاه و جامعه دانشگاهی چنین نگاهی را نتوانسته‌اند به جامعه منتقل کنند.برای اینکه چنین شناختی از جبهه مقاومت و جامعه لبنان شکل بگیرد، نخست باید رویکردهای سیاسی و خوانش‌های حاکمیتی که در رسانه‌های ما بویژه صداو‌سیما بازتاب پیدا می‌کند، اصلاح شود و از خوانش‌های دوگانه‌ «اورینتالیستی» و «ریورس اورینتالیستی» که از جبهه مقاومت وجود دارد، خارج شویم و «خوانشی تمدنی» از آن ارائه دهیم. در گام دوم، در حوزه علوم‌اجتماعی مطالعات میدانی از لبنان داشته باشیم همچون مطالعه‌ای که 60 سال پیش شهید چمران انجام داد، بسیار هم مؤثر واقع شد. ما وقتی می‌توانیم یک پدیده را «روایت‌پذیر» کنیم که ابتدا آن را «رؤیت‌پذیر» کرده باشیم.

 

بــــرش

غیبت یک شخصیت و حضور یک میراث

در دوره صفویه خیل عظیمی از علما، فضلا و دانشمندان لبنانی به ایران می‌آیند که امروزه حتی در نامگذاری خیابان‌های‌ ایران، ردپای آنان را می‌بینیم مثل خیابان شیخ بهایی. این متفکر در 13 سالگی به ایران مهاجرت کرد و تا مقام شیخ‌الاسلامی اصفهان هم پیش رفت. البته این ارتباط فکری و فرهنگی یک‌طرفه نبود. ما در سوی دیگر این ماجرا، شهید چمران را داریم که دکترای فیزیک پلاسما از امریکا می‌گیرد، به لبنان می‌رود، مبتکر راه‌اندازی مدارس فنی و حرفه‌ای در لبنان می‌شود، برای مردم جنوب لبنان زیربناهای توسعه می‌سازد، در پایه‌گذاری سازمان امل در لبنان به امام موسی صدر کمک می‌کند و در کتابش با عنوان «لبنان» اتنوگرافی و قوم‌نگاری که از وضعیت طوایف، اقوام، مذاهب و ادیان لبنان به دست می‌دهد و مردم‌شناسی که از جامعه لبنان ارائه می‌کند، هنوز بعد از 60 سال، جامعه دانشگاهی ایران یک قدم از آن جلوتر نیامده است؛ چون این سنت فکری در جامعه دانشگاهی ما مهجور است.