نتیجه جولان «افراطی‌ها» در صحنه‌های سیاسی اروپا

تشدید اسلام‌ستیزی در آلمان

 
هرچقدر که بر میزان نفوذ دست‌راستی‌های افراطی در صحنه‌های سیاسی آلمان و کل اروپا اضافه می‌شود، این کشور که در یک بحران هویتی تازه گرفتار آمده، با چالش‌های اجتماعی، اقتصادی و البته عقیدتی تازه‌تر و فزون‌تری مواجه می‌شود و در راه‌حل و رفع آنها به تصمیم‌گیری‌های غلط بیشتری دست می‌زند.
وقتی جنگ جهانی دوم در راه بود، آلمان که به دست حزب تندرو «نازی» و لیدر دیوانه آن آدولف هیتلر افتاده بود، یهودی‌ها را مسبب همه مشکلات خود توصیف و بسیاری از آنها را از هستی ساقط کرد. هشتاد سال بعد از آن دوران، ژرمن‌ها در چالش تازه و بزرگ اجتماعی خویش مهاجران، رنگین‌پوستان و بخصوص مسلمانان را عامل اصلی معضلات خود می‌نامند و تیرهای فراوان خویش را به سمت آنها نشانه گرفته‌اند.
یک دهه سیاستگذاری‌های ناتراز در‌خصوص پناهجویانی که به سمت اروپا منجمله آلمان سرازیر شدند و پذیرفتن اکثر آنها در دل جامعه خودی اینک با نظر نامساعد احزاب افراطی و دست‌راستی‌هایی‌ که چشم دیدن اقلیت‌ها را ندارند، تبدیل به یک بحران برای کل آلمان شده است. اکنون حزبی رادیکال همچون «آلترناتیو برای آلمان» به گونه‌ای با خصومت شدید در قبال پناهنده‌ها و اقلیت‌های حاضر در آلمان صحبت و اتخاذ موضع می‌کند که تنها می‌توان با واژگان «نفرت شدید عمومی» به توصیف آن پرداخت.
نظر نهایی و قاطعانه این حزب و امثال آن که کم هم نیستند، این است که باید هرگونه کمکی را به مهاجران قطع و آنها را دیپورت کرد، زیرا آنها برای مردم به‌شدت دردسرساز هستند، قضایا به همین جا ختم نشده و فضای مجازی و رسانه‌های آلمان سرشار از مطالب و تیزرهایی هستند که بدون دلایل مستند و مدرک قطعی مسلمانان را متهم به اعمال سخت‌ترین مجازات‌ها روی زنان غربی در جامعه و آنها را به دلیل نداشتن ایمان و حجاب و معنویت، سرکوب و تنبیه فیزیکی می‌کنند؛ چیزی که در مرام هیچ مسلمانی وجود ندارد و دینی که مهربانی و صلح را همیشه تبلیغ می‌کند، هیچ‌گاه آن را برنمی‌تابد.
 
بهانه‌های دروغین ژرمن‌ها
اتفاقات فوق و تکرار نمونه‌هایی از اقلیت‌ستیزی در اکثر ادوار حیات سیاسی آلمان، به این معناست که گرفته شدن پیکان سلاح‌ها به سوی رنگین‌پوستان و مسلمانان طی ماه‌های اخیر و تلاش برای توصیف آنها به‌عنوان افرادی که امنیت را از جامعه آلمان ربوده‌اند و مانع انواع آزادی‌های انسانی می‌شوند، نه یک رویکرد تازه و حیرت‌انگیز بلکه تکراری از بهانه‌گیری‌های همیشگی ژرمن‌ها برای توجیه ضعف‌هایی است که از عملکرد خود آنها برمی‌خیزد و هیچ ارتباطی با مسلمانان شریف و سیاهپوستان مظلوم ساکن در آلمان ندارد.
دولت بن به سرکردگی اولاف شولتز صدراعظم آلمان از زمان شروع جنگ غزه هرگونه تظاهرات علیه رژیم غاصب صهیونیستی را که با بمباران‌های وحشتناک این منطقه بیش از 44 هزار فلسطینی را به شهادت رسانده و فزون‌تر از 98 هزار مجروح را هم برجای نهاده، ممنوع اعلام کرده و این دست اقدامات را «یهودی‌ستیزی» دانسته است.
شولتز به این هم اکتفا نکرده و نه تنها نسل‌کشی بی‌شرمانه اسرائیل را قبیح نشمرده بلکه سیل کمک‌های نظامی، مالی و معیشتی خود را به سوی تل‌آویو برقرار ساخته تا این رژیم جعلی بتواند از باریکه غزه ویرانه‌ای کامل بسازد و تلی از کشته‌ها را به زیر آوارها بفرستد.
آلمانی‌ها حتی از محکوم کردن سازمان عدالت‌طلب حماس هم خودداری نکرده و مدعی شده‌اند که حملات ددمنشانه 12 ماه اخیر صهیونیست‌ها به غزه و کرانه غربی پاسخی به حمله کوبنده حماس به تل‌آویو در 7 اکتبر 2023 (15 مهر 1402) بوده و در نتیجه اقدامی برای دفاع از خویشتن بوده که حق هر ملتی در جهان است!
 
فرار ژرمن‌ها از تکرار یک اتهام
عمده‌ترین مسأله‌ای که آلمانی‌ها را به سوی حمایت از یهودی‌ها در جنگ جاری در غزه سوق می‌دهد، سوابق هولناک آنها در کوبیدن یهودیان در زمان جنگ جهانی دوم است.
در آن زمان همان‌طور که در سطور قبلی آمد، آلمان در رویکردی که هولوکاست نامگذاری شد، کشتار زیادی در جمع یهودیان انجام داد و به همین سبب بعد از شکست آلمان نازی در این جنگ و پیروزی متفقین (شامل انگلیس، فرانسه و امریکا) بر متحدین (شامل آلمان، ایتالیا و ژاپن) ژنرال‌های آلمان در نورنبرگ محاکمه صحرایی شدند و مجازات‌هایی سنگین شامل حال‌شان شد. سال‌ها طول کشید تا دولت و ملت آلمان بابت آن جنایات عظیم از زیر بار خجالت خارج شوند و این رهایی با شکوفایی اقتصادی و رونق صنایع آلمان تحقق یافت. اینک آلمان از این می‌هراسد که هرگونه حمایت از فلسطینی‌ها و انتقاد از اسرائیلی‌ها بابت پاکسازی قومی شرم‌آورشان در جنوب لبنان حمل بر تکرار مواضع قبلی‌شان و تکرار یهودی‌ستیزی‌ای باشد که آتش جنگ جهانی دوم را شعله‌ورتر ساخت. در نتیجه آنها تصمیم گرفتند با حمایت از صهیونیست‌ها که حمام خون در غزه و رفح به راه انداخته‌اند، از تکرار اتهام‌های قبلی خود بگریزند و این‌بار حمایتگر یهودی‌ها باشند و نه نفی‌کننده آنها؛ سیاستی مزورانه که البته رو شده و ناعادلانه بودن آن بر جهانیان محرز شده است.
 
مجالی برای آسایش نیست
آلمان در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم حتی مجبور به قبول خط‌کشی‌های سیاسی و عقیدتی تازه‌ای شد که در پی این جنگ در بخشی عظیم از اروپا ترسیم شد. در این خط‌کشی‌های ژئوپلیتیکی، شرق اروپا کاملاً در دامان اتحاد جماهیر شوروی که آیین کمونیستی داشت، افتاد و حتی آلمان هم به دو بخش تقسیم شد که یک بخش آن توسط کمونیست‌های وابسته به مسکو تسخیر و نام آلمان شرقی بر آن گذاشته شد و بخش غربی آن که با کاپیتالیسم همسو بود، آلمان غربی نام گرفت.
این صف‌بندی تا سال 1989 که دیوار حائل بین برلین شرقی و غربی فرو ریخت و 1991 که اتحاد شوروی دچار فروپاشی و به 15 کشور مستقل تقسیم شد، ادامه داشت و فقط از آن‌پس بود که آلمان واحد و یکپارچه مانند عصر موسوم به ویدمار شکل گرفت. سران کنونی آلمان در فاصله کمتر از 3 ماه تا شروع سال 2025 ترجیح می‌دهند که ابتدا به مشکلات عظیم داخلی خود بپردازند و به‌جای حساس شدن روی جنگ غزه و ستیز دو سال و 7 ماهه شده روسیه با اوکراین ابتدا تکلیف خود را با دولتی مشخص کنند که به سبب دربر داشتن ائتلافی از چهار حزب مختلف، فاقد وجاهت عمومی و وسیع در سطح کشور است و شولتز برخلاف زمان زمامداری طولانی آنگلا مرکل نشانی از قدرت مطلقه و اقتدار ندارد.
دولت آلمان البته در عین حمایت از رژیم منحوس تل‌آویو در جنگ غزه و تاراندن خیل طرفداران فلسطین در جای‌جای کشورشان، میلیون‌ها دلار را هم صرف تجهیز تسلیحاتی اوکراین کرده تا تسلیم روس‌ها نشود، اما دست‌راستی‌ها و افراطی‌های حاضر در صحنه سیاست آلمان چنان فراغ بال و دست بالا را یافته‌اند که دولت بن نمی‌تواند بر مانورها و حرکات ایذایی دائمی آنها مهار بزند و آسایشی را که مردم معمولی می‌خواهند برای آنها فراهم آورد.
توصیف‌هایی عادلانه‌تر از اسلام
درحالی که احزابی مانند «آلترناتیو برای آلمان» و «سبزها» مسلمانان را به هرگونه تخلفی متهم می‌کنند و خواستار اخراج آنها از این کشور هستند، آمار نشان می‌دهد 5.5 میلیون نفر از آحاد ملت آلمان مسلمان هستند و فقط 12 هزار نفر از آنها از سوی مقام‌های امنیتی و سازمان‌های ناظر بر امور اقلیت‌ها خطرناک و رادیکال شمرده شده‌اند که این فقط برابر با دو درصد از کل مسلمانان این کشور است.
در نقطه مقابل این احزاب دروغ‌پرداز نهادهایی هم وجود دارند که از مسلمانان تعریف و توصیف‌هایی بسیار مثبت‌تر و واقعی‌تر ارائه می‌دهند و این مردمان را شریف و عدالت‌طلب و انسان‌صفت می‌شمرند. یکی از این نهادها، ارگان موسوم به «اتحادیه مسیحی» در ایالت باواریان است که بارها تأکید کرد اسلام نه یک پدیده غریبه بلکه جزء ثابت و ارزشمندی از زندگی ژرمن‌ها است و آن را می‌توان یک دارایی واقعی و غنی برای آلمان تلقی کرد. در همین ارتباط حتی وزارت کشور آلمان هم مجبور به تغییر موضعگیری‌های عنادآمیز سابق خود نسبت به اسلام و مسلمانان شده و در بیانیه‌ای اعلام کرده که کل ملت آلمان و آیین اسلام می‌تواند در کنار هم به زیستی مسالمت‌آمیز بپردازند و دلیلی برای تعارض وجود ندارد. این را هم نمی‌توان نادیده گرفت که اکثر مسلمانان میلیونی ساکن در آلمان، این کشور را وطن و خانه خویش می‌انگارند و نه فقط مکانی که سال‌ها پیش خودشان و والدین و اجدادشان به آن کوچ کرده‌اند.
این حقیقتی مسلم است که البته رادیکال‌های پرشمار حاضر در ارشدترین نهادها و محافل سیاسی آلمان تمایلی به اعتراف به آن ندارند و ترجیح می‌دهند که مسلمانان، سیاهان و پناهجویان را فقط باری سنگین بر دوش دولت و ملت آلمان توصیف کنند و بر لزوم دفع آنها پای بفشارند.

منبع: Middle East

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و پانصد و نود و سه
 - شماره هشت هزار و پانصد و نود و سه - ۱۰ آبان ۱۴۰۳