نگاهی به فیلم «انواع مهربانی» ساخته یورگوس لانتیموس
مسیح هرگز به اینجا نیامد
سعید مستغاثی
منتقد سینما
سقوط سینمای یورگوس لانتیموس که تقریباً از فیلم «بیچارگان» شروع شد، اینک گویی در سراشیبی عجیب و غریبی لحظه به لحظه سرعتش بیشتر میشود و به تدریج شکل و شمایل یک سقوط آزاد را به خود میگیرد. سینمای لانتیموس پس از فیلم «دندان نیش» (2009) در فیلم «لابستر» (2015) تقریباً به اوج خود رسید؛ سینمایی عجیب و غریب که با غرایب و عجایب مثلاً فیلمهای کراننبرگ، تیم برتن، دیوید لینچ و... تفاوت عمدهای داشت. فیلمهای لانتیموس عجیب بودند، چون تمایلش به چنین فضا و حال و هوایی بود؛ مثلاً در «لابستر»، آدمهایی که ازدواج نمیکردند به حیوان مورد علاقهشان بدل میشدند یا در «کشتن گوزن مقدس»، به ماجرای انتقام غیرمتعارف پسری از یک پزشک پرداخت که پدرش هنگام عمل جراحی او از دنیا رفته بود. در فیلم «سوگلی» هم لانتیموس سراغ مشنگترین ملکه انگلیس یعنی «آن» رفت! اما در «بیچارگان» اگرچه قضیه پیوند مغز یک جنین به زنی بزرگسال میتواند ماجراهای غریبی به وجود آورد، ولی محدود کردن آن به یکسری تجارب «بل دوژور» گونه و جهشهای ناگهانی به سبک دکتر دولیتل و... ، همه آنچه را که میتوانست بر اساس این گره در فیلم ببافد، قبل از بافتن، پنبه کرد! حالا در فیلم «انواع مهربانی» به یک فیلم 3 اپیزودی رسیده که هر کدام، آثار بسیاری را به ذهن متبادر میسازند؛ از «جاده مالهالند»، «اینلند امپایر» و حتی «مخمل آبی» دیوید لینچ تا «مرشد» پال تامس اندرسن، «تصادف» دیوید کراننبرگ و... هیچ موضوع عجیب و غریبی از نوع یورگوس لانتیموسی در فیلم به چشم نمیخورد؛ یک غلام حلقه به گوش در سیستمی که بر همه زندگیاش نظارت دارد، یک توهم سادیستیک از نوع فیلمهای کراننبرگ و یک فرقه بازی مثل همان فیلم «مرشد» پال تامس آندرسن!
به نظر میآید لانتیموس، گول جوایز سال گذشته برای فیلم «بیچارگان» را خورده که از همین جشنواره ونیز آغاز شد و طرفه آنکه امسال کمترین اعتنایی به او و فیلمش نکرد! لانتیموس هم پس از یک دوره فیلمهایی که اصلاً در فصل جوایز سالهای قبل تحویل گرفته نمیشد، ناگهان در فصل جوایز سال گذشته و با فیلم «بیچارگان» 116 جایزه از جمله 4 اسکار گرفت و تصور کرد که حالا راهش را پیدا کرده تا دیگر در فصل جوایز، صحنههای جشنوارهها، مراسم اسکار و... مغبون نشده و حسرت نخورد! اما امان از زمانی که قرار شود دیگر فیلمساز خودش نباشد و بنا به سفارش یا خوش آمد یا برای جایزه فیلم بسازد، آن هم در هالیوودی که استعدادسوز است و فیلمسازان هوشمند و هنرمند را به قهقرا میکشاند و به فنا میدهد، مگر اینکه با او راه بیایند! به این ترتیب خودآگاه یا ناخودآگاه یورگوس لانتیموس هم در همان مسیری افتاد که سینماگران خوشقریحهای مانند آلخاندرو آمنابار، والتر سالس، مارک فورستر، کریستوفر نولان و.... رفتند و تقریباً یا استحاله یافتند یا تخریب شده به خانه اول بازگشتند یا از صحنه سینما محو شدند! یکی از نشانههای سفارشی بودن فیلم «انواع مهربانی»، چرخش لانتیموس به سوی موضوعی آخرالزمانی در اپیزود سوم فیلم است که فرقهای خاص به دنبال نوعی مسیحای زن هستند تا مردهها را زنده کنند و به زندگی آنها حیاتی جاوید ببخشند. دو یا چند نفر هم مانند اساتید «جدای» در قسمت اول «جنگهای ستارهای» راه افتادهاند تا این مسیحا را با توجه به خصوصیاتی که برایش نوشتهاند پیدا کنند، اما در نهایت حکایت آن فردی میشوند که بر شاخهای نشسته و آن را میبرد! یعنی لانتیموس با زبان بیزبانی یا بهتر بگویم با زبان سینما، به سفارشدهندگانش میگوید که خیر! مسیح مورد نظرتان را با این بازیها و مضحکهها نخواهید یافت! و فیلم «انواع مهربانی» در واقع فحوای همان رمان کارلو لوی و فیلم فرانچسکو رزی شد که «مسیح هرگز به اینجا نیامد.»