واقعیت بیرونی کجا و واقعیت هنری کجا!
سعید فلاحفر
پژوهشگر هنر
کنسرتو «چهار فصل» اثر آنتونیو ویوالدی (1725 م) مجموعهای است که چهار فصل سال را برای شنونده تداعی میکند. اگر چه این مجموعه با ابتکاراتی سعی میکند این تصویر و تداعی را میسر نماید، اما آیا هر یک از این قسمتها آنچنان که شهرت پیدا کرده قطعاً میتواند معادل یکی از فصول سال باشد؟ بدیهی است از انتزاع مطلق در موسیقی نمیتوان چنین انتظاری داشت. اما اگر سراغ ادبیات و شعر معاصر برویم چطور؟ آیا با وجود کلمات دقیق و معین، باز میتوان در شعر هم سراغی از این انتزاع گرفت؟
«احمد شاملو» بعد از کودتای 28 مرداد در زندان با «وارطان سالاخانیان» آشنا شد و شعر «وارطان سخن نگفت» را در رثای او سرود که بعدها برای گذرکردن از سد سانسور، کلمه «نازلی» را به جای تکرار نام «وارطان» به کار برد که این شعر مستقیماً تحتتأثیر و برای کشتهشدن شخصی به نام «وارطان سالاخانیان» سروده شد. اما شاعر بی این که لطمهای به شعر وارد شود، آن را به شخصیتی موهوم به نام «نازلی» تبدیل کرد و به قول شاعر «شعر را به تمام وارطانها تعمیم داد».
بعد از رفع سانسور، شعر به همان نام اصلی «وارطان» منتشر شد، اما ارزش ادبی آن تغییری نکرد. در واقع ارزش ادبی این شعر ارتباطی با «این همانی» مضمون اثر ندارد. همچنان که توصیفهای عاشقانه غزل کهن فارسی ارتباطی با معادل ارجاعی در بیرون از متن شعر ندارد. همانطور که زیبایی نگار خوشاندام آثار نگارگری الزاماً در گرو معادل بیرونی نیست، یعنی نگارگری قرار ندارد که احساسات مخاطب را تنها از طریق یادآوری خاطرهای بیدار و متأثر کند. برای همین است که تصویری روی قلمدان، خودش میشود معشوق.
هنرهای تجسمی، اعم از نقاشی و عکاسی و... را میتوان در حدفاصل موسیقی و شعر فرض کرد. چرا که، نه همچون موسیقی منتهی به انتزاع مطلق است و نه همچون اثر ادبی از اشارات مستقیم کلامی استفاده میکند. در این بحث خاص، بدیهی است که هنر انتزاعی که فاقد هرگونه شباهت یا ارجاع قابل شناخت و بازنمایی به اشیا و رخدادهای بیرونی تعریف میشود، نمیتواند موضوع «این همانی» اثر هنری باشد. اگر چه در مواردی موضوعی بیرونی به عنوان منبع الهام هنرمند در خلق اثر وجود داشته باشد. اما در مورد نقطه مقابل این شیوه هنری، مثل آثار «فیگوراتیو» چطور؟ آیا در این آثار هم میتوان قاعده «گریز از این همانی» را دریافت؟
پرتره «دختری با گوشواره مروارید» اثر برجسته نقاش هلندی «یوهانس فرمیر» متعلق به کیست؟ مخاطب را به یاد چه کسی میاندازد؟ در تحلیل زیبایی شناختی این اثر، نام و شخصیت مدل این تابلو چه نقشی در ارزشگذاری اثر دارد؟ همینطور شخصیت بیرونی «مونالیزا» پرآوازهترین نقاشی جهان اثر «لئوناردو دی سر پیرو داوینچی» چه اهمیتی در مطالعات هنری اثر دارد؟ البته ممکن است علاقهمندانی از روی کنجکاوی یا برای شناخت بیشتر رابطه هنرمند و مدل به تحقیق در یافتن نام شخصیت واقعی اثر هم بپردازند. پژوهشگران اخیرا با قطعیت به لیزا دل ژوکوندو به عنوان مدل این پرتره رسیده اند به عبارتی و برخلاف تعاریف سنتی و آرمانی «هنر» که آن را به بازنمایی و تقلید زیباییهای مطلق طبیعی یا عالم کمال منسوب میکردند، «اثر هنری» حتی اگر از یک رخداد بیرونی برای الهام استفاده کند، به دنبال یک هویت مستقل و قائم به ذات است. امپرسیونیستها سهپایه و بوم نقاشی خود را به میان طبیعت میبردند اما آنچه خلق میکردند، همان درخت و سبزه و بوتههای روبهروی تابلو نبود. نقاشها «نقاشی را به همه وارطانها تعمیم میدادند» یا از آن وارطان شخصی خود را میساختند که این موضوع را نباید با تأثیر ارجاعات برونمتنی آثار هنری اشتباه گرفت.