خلیج فارس؛ تعلقی فراتر از طبیعت و جغرافیا
رضا دبیری نژاد
موزه دار
وقتی صحبت از خلیج فارس میکنیم شاید در منظر نخست یک مجموعه آبی به نظر آید که همچون یک فرورفتگی در یک خشکی جلوه میکند . از این منظر، آن را در ساحت یک پدیده طبیعی صرف نگریستهایم اما میدانیم که خلیج فارس تنها یک طبیعت نیست بلکه از منظر انسانی یک مجموعه فرهنگی، تاریخی و اجتماعی است. این مجموعه در خود همه تجربه زیسته مردمان بسیاری را دارد که طی هزاران سال بر کرانه آن زیستهاند، آن را نامیدهاند و با آن خیال و خاطره ساختهاند. خیالها شده است افسانهها و اسطورههای خلیج فارس و خاطرهها به تاریخ منطقه تبدیل شده است. آنچه گنجینه فرهنگی و تاریخی یک منطقه چون خلیج فارس را میسازد، موضوعی آنی یا تصمیمی شخصی نیست که در یک لحظه و به یک تصمیم برآید بلکه در یک اجماع و تعامل جمعی ساخته شده و حتی پذیرفته شده و ماندگار شده است. این گونه است که خلیج فارس پهنهای است که در خود گونهها و حوزههای فرهنگی مختلفی را جای داده است که امروزه از زبانهای محدودی چون زبان کمزاری یا حوزه فرهنگی قشم را میتوان در آن مشاهده کرد تا حوزههای دیگری که در دو سوی این خلیج ساخته شدهاند و برای خود ریشههایی تنیدهاند و ماندگار شدهاند و توانستهاند در تمام این قرون با هم تعامل و همنشینی کرده و به یک ثبات برسند. تجربه زیسته خلیج فارس و پیوندها و نشانیهای این منطقه فقط محدود به ساکنان آن نیست بلکه همان گونه که امواج بسیاری از کرانههای دور به این خلیج آمدهاند و از این سو به سواحل دور رفتهاند مردمان بسیاری برای تجارت و زندگی و حتی امیال سیاسی به این منطقه در آمد و شد بودهاند و آنها نیز نشانیها را بردهاند و این نشانیها را ثبت کردهاند یا در شکل دادن فرهنگ این منطقه تأثیر داشتهاند، از این رو همه خاطرهها، مرزها، نشانیها و روایتهای فرهنگی خلیجفارس حوزه عملی جهانی دارد که همین جهانی بودن نیز پایههای ثبات بیشتر آن را تشکیل داده است برای همین کافی است به اسناد تاریخی یا نقشههای سدههای پیشین در بایگانیهای کتابخانهها، مراکز آرشیوی و یا موزههای دنیا مراجعه کنیم و از دل آنها نقشها، نشانهها و ریشههای فرهنگی و تاریخی خلیج فارس را حتی در این میراثهای مادی و ماندگار جستوجو کنیم. این میراثهای خلیجفارس هستند که پیوندهای این حوزه فرهنگی را شکل دادهاند؛ پیوندهایی که از رقصهای محلی شروع میشود تا به پیوندهای قومی میرسد. وقتی صحبت از کمزاریهای قشم یا عمان میکنیم یا وقتی از بستک در هرمزگان و یا محله بسکیه در دبی نام میبریم از یک سیر فرهنگی روایت میکنیم. این روایتها نشان از ریشهها و مهاجرت و دادوستدهای فرهنگی در خلیج فارس است. اینکه امروزه اورزیها یا لاریهای مهاجر به جنوب خلیج فارس هنوز تعلق خاطر ویژهای به موطن خود دارند و برای آن وقف میکنند باز دلیلش همان هویتها و رابطههاست. این را حتی میتوان در ترانهها و موسیقیها و نشانههای فرهنگی دیگری نیز مشاهده کرد. اما مهمترین کار مجموعه میراث فرهنگی ایجاد مرزهای فرهنگی و از سوی دیگر پیوندها و حریمهاست. مرزهایی که هم جدا میکنند هم وصل میکنند. در واقع میراث فرهنگی یک نظم و انسجام ایجاد میکند و زندگی بهتر و یا صلح نیازمند نظم و انسجام است. اما اینکه فارغ از ریشههای تاریخی یا روایتهای میراثی خلیج فارس صاحبان قدرت و یا اهالی سیاسی بخواهند نظم فرهنگی را برهم بزنند در واقع برهم ریختن پیوندهای مردم و ثبات زندگی آنهاست. جزایر خلیجفارس تنها یک خشکی نشسته در دریا نیستند بلکه معناهای تاریخی و فرهنگی دارند و با همین معناها به سرزمین مادری یا فرهنگ اصلی خود یعنی ایران متصل شدهاند و میشوند. برای همین نمیتوان با یک ادعای آنی همه این میراثها را نادیده گرفت. آنچه جزایر سهگانه را ایرانی میکند تعلق فرهنگی و نگاه مردمان خلیج فارس به آنهاست که در اذهان، خاطرهها و رفتوآمدها ثبتشان کرده است. این یک جغرافیای سیاسی نشسته بر نقشههای صرف نیست بلکه خود این نقشهها یک روایت تاریخی و اسنادی هستند که نشان میدهند چگونه طی قرنها این جزایر در دامان فرهنگ مادری خود بودهاند و مردمان آنها چگونه دیده و دریافتهاند و نمیشود این پذیرش جمعی و درازمدت را برهم زد و رابطهها را برید، این خود ایجاد یک اغتشاش و بینظمی است و باید در نظر داشت که مهمترین مداقع این اعلق سرزمین مردمان این فرهنگ هستند که با هر بینظمی در مقابل آن مقاومت میکنند و روایت فرهنگی خود از این پیوند را به رخ میکشند.