علتیابی کاهش میل جوانان به ازدواج
تحول خانواده ایرانی زیر سایه سنگین سیاست یا زیر بار اقتصاد؟
نظام اجتماعی ایران بر سه ستون «خانواده»، «دین» و «دولت» استقرار یافته است که در کنار هم «منطق رفتار اجتماعی ایرانیان» را میسازند. این در حالی است که در ایران، هیچگاه «اقتصاد» نتوانست به یک نهاد قدرتمند بدل شود. درباره مقدم بودن نهاد دین یا نهاد خانواده، بین مردمشناسان، زیستشناسان، جامعهشناسان، مورخان و متألهان نزاع تاریخی وجود دارد که البته اغلب آنان «نهاد دین» را بر آن دو دیگر مقدم دانستهاند. اما در این گفتار، نظریه دیگری در باب خانواده ایرانی طرح شده است و از خلال این تئوری، «سیر تحول خانواده ایرانی» روایت میشود.
دکتر تقی آزاد ارمکی
استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران
خانواده زیر سلطه سیاست
«خانواده» و «دین» و «دولت» به لحاظ تاریخی سه ستون نظام اجتماعی ایران را میسازند که مناسبات این سه، منطق رفتار اجتماعی ایرانیان را شکل میدهد. برخلاف غالب نظریههای علوم اجتماعی که «نهاد دین» را مقدم بر آن دو دیگر میدانند اما بر این باورم که اولاً ما پدیدهای به نام «خانواده ایرانی» داریم؛ دوم اینکه، نهاد خانواده در ایران مقدم بر دو نهاد دیگر است؛ چرا که دین و ارزشهای دینی در خانواده متولد میشود.
به لحاظ تاریخی، «نهاد سیاست» آخرین عرصه حیات اجتماعی ماست اما مسلطترین و غالبترین است. سیاست بر دو نهاد «دین» و «خانواده» تسلط دارد و از طرف دیگر، نهاد دین هم بر «خانواده» مسلط است. بنابراین با اینکه نهاد خانواده، نهادی بنیادین و پایهای در ایران است اما در دوران مدرن، زیر نفوذ دو نهاد دین و سیاست قرار گرفته است.
این تسلط سیاست بر دیگر عرصهها، تنها برای خانواده پیامد منفی نداشته بلکه آشفتگیهایی را برای نهاد دین هم ایجاد کرده است. چنانکه شاهد هستیم دین و دینداری در جامعه ما اشکال گوناگونی پیدا کرده است؛ از روشنفکری دینی گرفته تا دین شرعی و دین فقهی و دین کلامی و دین با رویکرد عرفانی و... که همه به دلیل تسلط عرصه سیاست بروز یافتهاند وگرنه دین همواره در حیطه «معنادهی الهی به زیست اجتماعی انسانها» عمل می کند و باقی میماند.
خانواده ایرانی؛ مدرنیته جهانی
در دوره معاصر، خانواده ایرانی با یک اتفاق دیگری هم روبهرو شد؛ و آن اینکه جامعه ایرانی به دو دلیل «فراخی حیات جهانی» و «فراخی حیات ایرانی» از کالبد تاریخیاش بیرون افتاد و دیگر تنها سه نهاد «خانواده»، «دین» و «دولت» تعیینکننده مناسبات و منازعات زیست اجتماعیاش نبودند.
در دوره معاصر، کالبد حیات اجتماعی ایرانیان با جامعه بزرگتر جهانی روبهرو شد که بخشی از این جامعه، از حاکمیت بیرون افتاده است.
این بخش بیرونافتاده، اما مهم و مؤثر جهانی، همواره تقلا میکند که خود را به جهان ایرانی وصل کند و آن را متحول نماید. این جهان بیرونافتاده را میتوانید «مدرنیته» یا «جامعه مدنی معاصر» بنامید که در قالب یکسری «نهادهای محدود» (و نه متکثر) در کنار سه نهاد تاریخی ما (خانواده و دین و دولت) زیست میکند و تضادهایی را برای خانواده ایرانی ایجاد کرده است و توانسته «در پنهان» دگردیسیهایی بنیادین اما «در ظاهر» چالشهای اساسی برایش ایجاد کند.
این ساحت دووجهی را چنین میتوان توضیح داد: همه ما شاهد آمارهای افزایش میزان طلاق و کاهش ازدواج در جامعه هستیم. پدیده طلاق که در گذشته موجب تحقیر و بدگمانیها بود امروزه داوطلبانه و توافقی انجام میشود. از سوی دیگر، میل به ازدواج کم شده چنانکه ما جامعهشناسان با دو صفت متضاد توصیفش میکنیم: «خانواده کم ازدواج و پرطلاق!»
در چنین وضعیتی، نهاد سیاست به دلیل تسلطی که بر عرصه خانواده دارد سعی میکند نرخ طلاق و ازدواج را کنترل و متعادل کند. در نتیجه برای آن، شروط و الزاماتی میگذارد و از طریق نهادهای زیرمجموعهاش چون دادگاه و دستگاه قضا و... ابزارهای کنترلی مختلفی را طراحی میکند تا مانع افزایش آمار طلاق در جامعه شود؛ حتی اگر به قیمت این باشد که خانواده ایرانی با طلاق عاطفی روزگار بگذراند!
نباید از نظر دور داشت که «سیاستهای بقای خانواده» موجب شکلگیری خشونتهایی در درون خانواده شده است که ما اغلب اخبار این نزاعهای خونین را در رسانهها میشنویم. خانواده ایرانی در مسیر تغییرات مستمر خود با مجموعهای از تنشها مواجه شده است که میتواند برایش نابرابری و ناهنجاری تولید کند؛ این به این معناست که خانواده ایرانی در حال تغییر است اما تغییری جانکاه و گاه حتی خونین!
خانه یا تاریکخانه؟
اینها که گفته شد تغییرات بیرونی خانواده ایرانی بود که با منازعه و به شکلی پرچالش در حال ایجاد است. اما تغییر درونی نهاد خانواده دقیقاً عکس این روند را طی میکند. شکلگیری پدیدههایی چون ازدواج سفید، تجرد قطعی، خروج بدون منازعه زن و مرد از رابطه و... همه گواهی بر این تغییر درونی نهاد خانواده است که دیگر زیر سلطه نهاد سیاست قرار ندارد و با منطق خود پیش میرود.
اما منطق عمل اجتماعی درون خانواده چیست؟ بسیاری از جامعهشناسان و روانشناسان و حتی متألهان آن را به امر زیستی و روابط فیزیکی تقلیل دادهاند و به دنبال این طرز تلقی، نتیجه می گیرند که «تربیت جنسی» بازار پررونقی پیدا کرده است. اما وقتی رابطه بین دو فرد را در خانه و خانواده به امر زیستی تقلیل میدهیم پیامدهایی در سطح خانواده و جامعه خواهد داشت.
این در حالی است که دو فرد بر اساس «ارتباط کلامی و معنایی» زیست اجتماعی خود را برپا میکنند و اتفاقاً اکنون، امر غایب در حیات خانواده ایرانی همین گفتوگو و تعامل است. وقتی حرفزدن در خانواده غایب میشود خانه را به تاریکخانه بدل میکند!
خانواده سنتی با محتوای مدرن
اغلب جامعهشناسان بر این باورند که منطق نابسامان طلاق، باعث کاهش ازدواج میشود. خانوادهای که به جای زندگی در خانه «به اجبار» در تاریکخانه زندگی میکند میل ازدواج را از فرزندانش میگیرد.
ما 60 تا 70 سال فرصت داشتیم تا ازدواج را به سامان کنیم تا متعاقب آن، امروز طلاق به سامان شود. اگر نهاد خانواده اولویتش را از دست بدهد و بیخاصیت شود حیات اجتماعی فرومیریزد. برای اینکه حیات زیستی و اجتماعی سامان یابد باید خردهنهادها را سروسامان دهیم تا نهاد خانواده سامان یابد؛ اگر میتوانستیم خردهنهادهایی چون ارث و مهریه را سامان دهیم امروز طلاق سامان مییافت و متعاقب آن، نرخ ازدواج بالا میرفت.
مدرنیته ایرانی، مدرنتیه تعلیقی است؛ یعنی معلق و بلاتکلیف است. نوعی «تحیر» توأم با «توهم» که با «زیادهخواهی» همراه شده، باعث نوعی تعلیق و معلقی در جامعه ایرانی شده و «نزاعی پنهان» را در زیست اجتماعی ایرانیان شکل داده است که اصلیترین نیروهای این دعوای پنهان، نیروهای خانواده و دختران و پسران جوان هستند که نتیجهاش هم تغییر اساسی در ساخت خانواده شده است؛ چنانکه به لحاظ «فرم» و «محتوا» خانواده سنتی را به خانوادهای در قالب سنتی ولی با محتوای مدرن بدل کرده است. معتقدم در آینده این قالب سنتی خانواده ایرانی خواهد شکست و ما را به ساخت اجتماعی جدید مجبور خواهد کرد.
مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر آزاد ارمکی است که با عنوان «سیر تحول خانواده در ایران» در محل خانه اندیشمندان علومانسانی ارائه شده است.
بــــرش
بایکوت واقعیت اجتماعی
اغلب، ازدواج نکردن جوانان را به مشکلات اقتصادی ربط میدهند. اما جامعهشناسان در پژوهشها و تحلیلهای خود، به فاکتورهای دیگری رسیدهاند که بیش از امر اقتصادی در کاهش نرخ ازدواج در جامعه ایرانی دخیل هستند؛ از جمله فردگرایی رادیکال، منفعتگرایی، میل به تنهایی، زیادهخواهی، تقدم لذت بر عشق و... که همه اینها در کنار هم باعث رواج نوع دیگری از زیست در ایران امروز شدهاند؛ در حالی که منطق ازدواج نکردن جوانان به امر اقتصادی ارجاع میشود. متعاقب اینها «در پنهان» تغییرات قدرتمندی در خانواده ایرانی اتفاق افتاده است اما «در آشکار» نهاد سیاست اصرار دارد که تغییرات را کنترل کند و آن را کم و ناچیز جلوه دهد.