موسیقی تفکرآمیز(3)
محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده
موسیقی، نظم خوش آهنگی است که موجب بهجت و ابتهاج و لذت و التذاذ میشود. شاید بپرسیم که همین خوش آهنگی منظم و موزون، خود برای حظ نفس کفایت میکند و دیگر چه لزومی به تفکربا آن؟! شاید پنداشته شود موسیقی، خلوتگاه آدمی برای ترک دغدغههاست و مگر تفکر، غیر از دغدغه است؟! سهمگینترین دغدغه آدمی به غیر از تفکر چیست؟ اصلاً چرا چنین باری به دوش انسان است؟ موجودات دیگر چقدر از آن سهم دارند؟ سنگینی این بار برای چیست؟ برای دو چیز: 1- فهمیدن 2- نجات دادن. تفکر، برای فهمیدن است و فهمیدن نهایت دیدن و شنیدن و دانستن است. ممکن است با آنها بتوان به فهم رسید ولی بدون فهم، مثلث دید و شنید و دانست، به کار نمیآید. بسیار کوران که چشم دارند و بسیار کران که گوش دارند و بسیار کسان که نمیفهمند. پس تفکر، برای فهمیدن است و این مکانیزم فهم بشر به طور عادی و معمول است. فهمیدن حقایق. حقایق جهان، انسان، موجودات و بالاتر از آنها مبدأ و معاد. در مورد انسان، فهمیدن طرق کمال و پرهیز از سقوط. پس از همه آنها جایگاه دیگر تفکر، نجات دیگران است. غیر خود. اعم از انسانها و موجودات دیگر! همه اینها در و برای تفکر است. همه اینها گنج بشر است که در گنجینه تفکر قرار دارد و اصلاً تفکر خود گنجی است که در گنجینه عمر و حیات انسان قرار گرفته است. این است گنج تفکر که میتواند در موسیقی (و هر چیز دیگر) قرار بگیرد و آن را گنجینه کند. برخی یا بیشتر، میپندارند که موسیقی و هنر، زنگ تنفس و تفریح زندگی است. بشر در بحبوحه صعوبات زندگی، به موسیقی و هنر روی میکند تا آرامشی و نرمشی دریافت کند و از زمختیهای جاری زندگی، فاصلهای بگیرد. در حالی که موسیقی تفکرآمیز، کشاندن زندگی و سختیهایش است به عرصه موسیقی (و هنر). به تعبیری دیگر، به جای اینکه با موسیقی، مشکل زندگی حل شود، مشکل جدیدی هم به آن اضافه میشود! آری. تقریباً همین طور است. تصور کسانی که در موسیقی آرامش و راحتی را جویا میشوند، بیراه نیست. موسیقی، آرامش و قرار میدهد. در حالی که تفکر، نهایت و بروز بیقراری است. جویای قرار، چگونه با موسیقی آمیخته با تفکر، بدان برسد؟! موسیقی تفکرآمیز، نوع و مرتبهای از موسیقی است که موجب تفکر میشود ولی انواع دیگر موسیقی، موجب تفریح و تفنن، شادی و تفرج و بروز احساسات و حتی هیجانات میشوند! طبیعی است که با آنها آرامش و قرار نصیب میشود و پناهگاه آدمی در پرهیز از تزاحمات، تحقق مییابد. اما در موسیقی تفکرآمیز، بیقراری با موسیقی استمرار مییابد. اگر درست ببینیم، شأن بشر را جستوجو میکنیم. شأن بشر، تفریح و تفرج است یا آرام و قرار؟ درست است. بشر تفریح و تفرج میخواهد و جویای آرام و قرار هم هست. ولی تفریح و تفرج، لحظات و قطعاتی از عمر و زندگی بشر است نه همه آن. آرام و قرار ناشی از آنها هم همینطور. ولی بشر برای زندگی جدی پا به عرصه وجود گذاشته است. زیرا زندگی، جدی است و تفریح و تفرج، برای آماده کردن انسان در رویارویی با جدیت زندگی است. به تعبیری بهتر، تفریح و تفرج، زنگ تنفس زندگی است. نمیتوان تفریح و تفرج را زندگی دانست و زندگی را با تفریح و تفرج سپری کرد. سختیهای زندگی، مفهوم تفریح و تفرج را نفی میکنند و زندگی به سبب سختیها، تفریح و تفرج نمیشود. قافله زندگی، با جدیت و سختکوشی به پیش میرود و تفریح و تفرج، جای اندکی در آن دارد. البته بشر دوره مدرن، بسیار کوشیده که جای آن را بازتر و فراختر کند. مثلاً با ورزش، تعطیلات، هنر و موسیقی! اما دوباره درمییابد که شوخیها هم جدیاند و شوخی آنگاه دلنشین است که جدی انجام شود و هیچ امری در این عالم، شوخی نیست و با آن به پیش نمیرود. حتی شوخی را هم باید جدی انجام داد و مگر تعطیلات، جدی سپری نمیشوند و مگر ورزش، که امری در حاشیه و جنب زندگی است، خود جدی نشده؟ به طوری که تمام ایام زندگی را وقف خود نموده است؟ (برای ورزشکاران و دوستدارانش). موسیقی هم از این قاعده مستثنی نیست! همان موسیقی که برای تفریح و تفنن برایش میروند، بسیار جدی تعلیم و تعلم میشود و بسیار جدی اجرا و عرضه میگردد. مخاطب به خیال تفریح و تفرج به سمتش میرود ولی موسیقیدان، آن را طی سالها مرارت و جدیت، فراهم نموده و تمام همّ و غمّ خود را برایش گذارده است. پس همین موسیقی و هنر که مخاطب برای لحظات غیرجدی زندگی به سویش روی آورده، برای موسیقیدان با جدیت و بذل مساعی بسیار به دست آمده و هرگز برایش شوخی نبوده است. در موسیقی و هنر، غیرجدی و تفرج و تفنن، معنا ندارد و هیچ استاد و شاگردی آن را غیر این نمیبیند! مفهوم شوخی (غیرجدی) و تفریح و تفنن، تنها از سوی مخاطب است که به هنر و موسیقی، میچسبد. اما همه اینها با انواع هنر و موسیقی غیر تفکرآمیز است که اتفاق میافتد. در موسیقی تفکرآمیز، مخاطب هم کار را جدی میبیند و آن را جدی میگیرد و تصور تفریح و شوخی و تفرج در آن نمیکند و در مواجهه با آن به رسم آن که «تفکر» است رفتار میکند و چیز دیگری در آن نمییابد! حال موسیقی تفکرآمیز کدام نوع از موسیقی است؟ آن نوع که بروز احساسات در آن مشهود نیست. البته موجب بروز احساسات مخاطب میشود. ولی احساساتی در آن دیده نمیشود. یعنی چه؟ ببینید، موسیقی شاد، شادی میآورد و شادی در آن مشهود است. یا موسیقی غمگین، غم در آن دیده میشود. اما در موسیقی تفکرآمیز، احساس مشخصی در آن مشاهده نمیشود. بجای آنکه از آن حسی بگیریم، فکر میگیریم. بجای آنکه در غم و شادی و... آن شریک باشیم، در فکر با آن شریک میشویم. وجه مشخصه آن تفکر است و به فکر بردن و رفتن. البته همانطور که قبلاً گفتم، فکر هم با خیال و تصور و توهم، متفاوت است. فکر، تلاش ذهنی برای یافتن راهحل سؤال و حل معما و همچنین مشارکت در آن است. چنانچه متفکر، این تلاش را به عهده میگیرد و ما در آن با او شریک و همراه و همزبان، حتی همدل میشویم. پس در موسیقی تفکرآمیز ما شریک در تفکر و همراه با آن میشویم و متفکر، موسیقیدان است. او در سفر فکری خود، ما را همراه میبرد و در موضوع تفکرش، سیر میدهد. ما در این سیر، سلوک و منازل آن را مشاهده میکنیم و شاهد چونی و چرایی آن میشویم. موسیقی تفکرآمیز، دعوت به سرای تفکر در نواخانه نغمات است. موسیقی تفکرآمیز، پیوند موسیقی و تفکر و دعوت به تفکر با موسیقی است.