سبب‌شناسی رسوخ گفتمان‌های غیرفرهنگی به فرهنگ

در رثای بی‌زبانی فرهنگ

میان «واژه» و «مفهوم» مرزی است بسیار باریک. واژه‌ها، جهت‌گیری‌های ذهنی را نشان می‌‎دهند و می‌‎سازند. قوه فاهمه، چه فردی و چه جمعی، در شبکه روابط تودرتو و متقابل واژگان و مفاهیم محصور است که ذهن شناسا را دربرمی‌گیرند و در خود فرو می‌‎برند. در این معنا، نوع استخدام و کاربست واژگان که همان ابزارها و عینک‌های فهم هستند، از عمق دریافت‌ها، تفسیرها و شبکه عمدتاً ناخودآگاه معانی ذهنی حکایت می‌کنند و به کمک آنها می‌‎توان گفتمان‌ها، گفتارها و گویندگان را بازشناخت. در این معنا، توانش زبانی هر گفتمان، از پراکنش، طبقه‌‎بندی و سنخ مفاهیمی که برای توضیح پدیده‌های اجتماعی به کار می‎‌‌برد، قابل بررسی است. بنابراین اطلاق واژه و مفهومی خاص به پدیده‎ای مشخص، صرفاً استفاده‌ای خنثی و بی‌‎پیامد نیست، بلکه هر نوع کاربستِ واژگان و مفاهیم، مبنای نوع خاصی از تحلیل‎ و تجویز را فراهم می‌آورد. چهارچوب مواجهه ما با پدیده‌ها، از همین دریافت اولیه که در استفاده از واژگان نمایان می‌شود، شکل می‌گیرد. به عنوان مثال در ایران به ساختمان‌های مرتفع «آسمان‌خراش» می‌گوییم؛ یعنی ساختمانی که آنقدر ارتفاع دارد، آسمان را خراش داده است! در پاکستان به همین ساختمان‌ها «فلک ‎بوس!» می‌گویند؛ یعنی ساختمانی که گویی قامت افراشته تا آسمان را ببوسد! می‌شود تصور کرد که این دو واژه متفاوت، چه تفاوت شگرفی در مواجهه حسی (فردی و جمعی) و حتی سیاستگذاری‌های بعدی، ایجاد خواهد کرد. «ساختمان» فقط در جهان اشیاست که وجود دارد؛ در جهان انسانی، نه ساختمان بلکه «فلک‌‎بوس» و «آسمان‌خراش» است که وجود دارد و متناسب با ماهیتی که جامعه از آنها می‌‎شناسد، نقش‌آفرینی می‌کند. از این منظر، مفاهیم و واژگانی که برای توضیح امور و پدیده‌های فرهنگی و اجتماعی در عرصه حکمرانی به کار برده می‌شود، عمیقاً قابل بررسی است. اینکه عمده واژگان تبیینی حوزه فرهنگ از جهان‌ها و دانش‌های دیگر، وام گرفته شده‌‌اند، نشان‌‎دهنده نوعی نارسایی تحلیلی است که پیامدهای خاصی را در سیاستگذاری فرهنگ به دنبال دارد. در حال حاضر حداقل چهار گفتمان اصلی «پزشکی»‎، «نظامی»‎، «مهندسی» و «فناورانه» در عرصه فرهنگ و حکمرانی فرهنگی در ایران، خلق گفتار تحلیلی می‌کنند که هر چهار مورد، ماهیتاً با جهان اجتماعی، غیریت اساسی دارند. در این یادداشت «پرداخت نافرهنگی به فرهنگ؛ تأملی زبان‎شناختی به امکان خلق جهان‎های جدید در سیاست فرهنگی» را به بحث خواهیم گذاشت.

سید مجید امامی/ صابر اکبری‌خضری


 1.کار فرهنگی با ادبیات جنگ
بخش عمده‌ای از نظام واژگانی که در دهه‌های اخیر برای توضیح پدیده‌های فرهنگی و اجتماعی به کار رفته، از اصطلاحات نظامی‎-جنگی به ودیعت گرفته شده‌اند؛ واژگانی نظیر قرارگاه فرهنگی، تهاجم (حمله) فرهنگی، جنگ فرهنگی، شبیخون فرهنگی، انقلاب فرهنگی، فرماندهی فرهنگی، افسر جنگ نرم و... که نقطه عطف تکوین این رویکرد، دوران هشت ساله دفاع مقدس بود و عمومی شدن گفتمان جنگ و گسترش رویکردهای نظامی در حوزه عمومی، زندگی روزمره و سایر عرصه‌های اجتماعی را باعث شد. متناظر با بسط رویکرد نظامی در حوزه فرهنگ، شاهد حضور فرماندهان نظامی در سمت‌های فرهنگی بودیم که گسترش چنین گفتمانی توسط آنان را اقتضا می‌کرد و تاکنون نیز ادامه دارد.
از طرفی با پایان یافتن جنگ تحمیلی و شروع دوره سازندگی و سپس اصلاحات، موجی از نگرانی‌ها نسبت به تغییرات فرهنگی مبتنی بر اقتصاد سیاسی و توسعه افسارگسیخته به وجود آمد. اولین احساس و تداعی دغدغه‌مندان انقلاب اسلامی در دوران سازندگی و اصلاحات، چیزی شبیه به همان حس جنگ تحمیلی بود. زیست‌جهان و تجربه تاریخی برجسته دفاع مقدس عملاً باعث شد تا بخش مهمی از ادبیات اجتماعی و فرهنگی نظام رسمی با کنشگری نوعی چپ فرهنگی، با همان چتر و شبکه مفهومی نظامی شکل گیرد که تا امروز نیز ادامه پیدا کرده و حتی سهم خود را نیز افزایش داده است.
 
2. طراحی فرهنگ با رویکرد مهندسی
دوران پساجنگِ سازندگی، چنانکه از خود این نامگذاری پیداست، دوران انفجار تمنای جامعه و دولت به ساختن، سازه و طبیعتاً سازندگان بود. در این سال‌ها، مهندسان و به طور کلی «کارگزاران علوم فنی و طبیعی» به بالاترین شأن اجتماعی رسیدند که پژواک آن تا اواسط دهه هشتاد و موج علاقه‌‎مندی به «مهندس شدن» ادامه داشت. هنوز هم در فرهنگ عمومی و گفت‌وگوهای روزمره ایرانیان، مهندس بودن مترادف با دانا بودن، کاربلد بودن، مورد احترام بودن و به طور کلی اعتبار داشتن است. البته در سال‌های اخیر، نوعی نقد عمومی نسبت به این جهان شکل گرفته که باعث شده بسط آن در معنای سنتی متوقف شده و حتی به افول رود.
رسوب این رویکرد فن‌‎پایه و هندسه‌محور به عرصه فرهنگ نیز تبعات مفهومی و واژگانی خاصی از خود به جای گذاشته است. مفاهیم و مؤلفه‌هایی چون کنترل اجتماعی و مهندسی فرهنگی از پربسامدترین واژگان این رویکرد هستند. در این نگاه که اغلب از جانب فرهنگ‌‎پژوهان به ساده‌انگاری متهم می‌شود، مسأله اجتماعی به مثابه «معادله‌هایی قابل‌ حل»، مسأله فرهنگی به مثابه «معماهایی واضح»، سیاستگذاری فرهنگی به مثابه «ارائه شبکه منظمی از فرمول‌های الزاماً نتیجه‌‎بخش» و سازکارهای مختلف هنری و فرهنگی به مثابه «ابزارهایی کارآمد برای عینی‎سازی اهداف سیاستی» در نظر گرفته می‌شود.
این رویکرد اگر چه در اوایل دهه هفتاد کم‌وبیش باعث توسعه زیرساختی، صنعتی و فنی عرصه فرهنگ شد، اما در عرصه حکمرانی، ایده‌هایی را گسترش داد که برای اهالی فرهنگ کاملاً نامأنوس است. ارمغان عینی این رویکرد برای مداخله در سیاست فرهنگی، «نگارش اسناد» و دریچه اصلی ورود و نهادینه شدن آن در حکمرانی فرهنگی ایران نیز شورای عالی انقلاب فرهنگی بود.
محوری‌‎ترین رکن هویتی و کارویژه شورای عالی انقلاب فرهنگی در دهه‌های اخیر، تدوین اسناد جامع برای موضوعات مختلف فرهنگی است که توسط هر چهار دبیر این شورا از ابتدای شکل‌گیری تاکنون پیگیری می‌شود، تا آنجا که دبیر اسبق این شورا، «دستیابی به تکنولوژی سندنویسی» را به عنوان یکی از دستاوردهای اساسی شورای عالی انقلاب فرهنگی معرفی کرد. جالب اینکه چهار دبیر اول این شورا (هاشمی گلپایگانی، مصطفی میرسلیم، محمد کی‌نژاد و محمدرضا مخبر دزفولی) همگی دانش‌آموخته علوم فنی، طبیعی و مهندسی بودند.
رئوس و مختصات این رویکرد را می‌‎توان در تولید انبوه اسناد سیاستگذاری فرهنگی مشاهده کرد که برجسته‌‎ترین آنها نیز «نقشه مهندسی فرهنگی کشور» به عنوان یکی از مهم‌ترین مصوبات تاریخ این شوراست. در این رویکرد، سند، نه به معنای خلق دکترین‎ و ره‎نامه‎ تحلیلی، بلکه به معنای تولید الگوهای نظام‌‎مند از مبانی، مسائل، راهبردها، راهکارها و تقسیم‌کارهای نهادی است که وجه صوری مشخصی دارند. این اسناد نه تنها اولویت‌‎بندی و محدودیت‌های مسأله‌شناسی خاصی ایجاد نمی‌کنند، بلکه گرایشی کل‌گرایانه و بشدت انتزاعی و صوری به مسائل مختلف دارند که تلاش می‌کنند تکلیف همه افراد تاریخ را با مجموعه مسائل بشری، معین کنند.
راهکارهای ارائه ‎شده در این‎ اسناد، درست مانند پاسخ معادلات ریاضی، علمی و دقیق پنداشته می‌شوند که در صورت اجرای درست، به شکلی غیرقابل خدشه باعث رفع و حل مسائل خواهند شد. با این صورت‌‎بندی، اگر مسأله‌ای حل نشده باقی بماند، علت اصلی آن، عدم اجرای دقیق و درست راهکارهای سند است؛ تبعاً راه‌حل نیز اعطای «ضمانت اجرایی» به مصوبات و افزایش توان دستگاه‌های بالادستی (از جمله دبیرخانه شورا) در حیطه نظارت و تنظیم‌گری‌های مالی است.
 
3. درمان فرهنگ با نسخه‌های کلینیکال
قدیمی‌‎ترین رویکردی که در عرصه تحلیل مسائل اجتماعی به تولید ادبیات پرداخته، رویکرد پزشکی و کلینیکال‎ است. نمی‌‎توان این رویکرد را خارج از جهان دانش‌های اجتماعی و انسانی تعریف کرد، چه اینکه حتی در آغاز آکادمیک و رسمی علوم‌ اجتماعی نیز اندیشمندانی نظیر دورکیم، با الهام از استعاره‌های پزشکی و بیولوژیکی، جامعه را به یک بافتار و ساختار ارگانیک تشبیه می‌کنند که ‎کلیتِ نظام‌‎مند و یکپارچه‌ای به نام بدن‎ (پیکر اجتماعی) را به وجود می‌آورد. این ساختار ارگانیک در حالت عادی زیستی سالم دارد که با کارکردهای ثبات‌بخش مجموعه اجزای آن به ثمر رسیده است.
مهم‌ترین رسالت مصلحان اجتماعی و دولت در این نگاه، کشف و درمان میکروب‌ها، کژکارکردها و به طور کلی آسیب‌هایی است که سلامت این بدن را تهدید و عملکرد آن را مختل می‌کند؛ بنابراین اکثر استعاره‌ها از ادبیات درمانی وام گرفته می‌شوند. واژگانی نظیر آسیب‌های اجتماعی (که یکی از پربسامدترین و شناخته‌‎شده‌‎ترین مباحث علوم اجتماعی در حوزه عمومی و میان دستگاه‌ها و نهادهای سیاستگذار است)، جراحی اجتماعی (اقتصادی)، اختلال فرهنگی، ترمیم اجتماعی، ویروس (بیماری) فرهنگی و نظیر آن، همگی به رویکردهای کلینیکال که اغلب مداخلات پسینی و آسیب‌شناسانه (پاتولوژیک) به جهان فرهنگ و زیست اجتماعی دارند، اشاره می‌کنند.
اوج غلبه این جریان در دهه‌های 30 و 40 شمسی و پیش از انقلاب اسلامی بود. جالب اینکه بسیاری از وزرای فرهنگ و شخصیت‌های اصلی این حوزه در دوره پهلوی، نظیر قاسم غنی، فریدون کشاورز، منوچهر اقبال، مهدی آذر، محمود مهران و جهانشاه صالح، پزشک بودند. با وقوع انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، اگرچه این رویکرد به عنوان رویکردی کلاسیک در برخی نهادهای علمی مثل دانشگاه شهید بهشتی یا برخی نهادهای سیاسی مثل وزارت کشور به حیات خود ادامه داد، اما به تدریج جایگاهش متزلزل شد و عرصه را به رویکردهای نظامی و مهندسی واگذار کرد.
 
4.توسعه فرهنگ با تجویزهای فناورانه
آخرین و جدیدترین رویکرد که در دهه اخیر شاهد رشد چشمگیر آن هستیم و ادبیات جدید مخصوص به خود را خلق و به جهان فرهنگ و سیاست فرهنگ نیز تحمیل کرده است، رویکرد فناورانه است. این رویکرد از طرفی ریشه در رهیافت‌های جدید اقتصاد بازار دارد و از طرفی به حوزه فناوری‌های نوین خصوصاً فضای سایبر و فناوری‌های دیجیتال متصل است. در سالیان اخیر، شرکت‌ها و بنگاه‌های اقتصادی مرتبط با فرهنگ و هنر و همچنین نهادهای نوپا در حکمرانی نظیر معاونت علمی و فناوری ریاست ‌جمهوری، واژگان و مفاهیم خاص خود را خلق کرده و بسط داده‌‎اند؛ واژگانی چون تسهیل‌گری فرهنگی، زیست‌‎بوم دانش‌‎بنیان، صنایع فرهنگی، اقتصاد فرهنگ، بازارپردازی فرهنگی، نوآوری اجتماعی (در معنایی خاص)، شرکت‌ها یا خانه‌های خلاق، استارتاپ‌های فرهنگی و اجتماعی، زنجیره محصول، ارزش‌آفرینی، خلق ارزش‌افزوده، بوم فرهنگ، کسب‌‎وکارهای فرهنگی و صادرات فرهنگی از مهم‌ترین مفاهیم و مؤلفه‌های رویکرد فناورانه هستند.

 

بــــرش

وقتی فرهنگ «زبان» ندارد!

عقیم بودن نظام فرهنگی از تولید زبان مخصوص به خود، آن را وادار کرده است به طور یک‌سویه‌ای به واردات واژگان و مفاهیم از دیگر جهان‌ها ناچار شود؛ جهان‌ها و حوزه‌هایی که سنخ مسائل و پدیده‌هایشان، ماهیتاً با امر فرهنگی و امر اجتماعی متفاوت است. الکن بودن ناطقه نخبگان و مسئولان عرصه فرهنگ از خلق چهارچوب‌های تبیینی و گفتارهای فرهنگ‌پایه، باعث می‌شود تا اساساً امکان فهم فرهنگی امر فرهنگی از بین برود. این امتناع فهم درون‌مان، منجر به کمرنگ شدن نقش کنشگران فرهنگی نسبت به سایر افراد و گروه‌های اجتماعی خواهد شد.
برای خلق گفتار نو، نیاز به نگاه نو داریم وگرنه واژگان تازه نیز پوچ می‌شوند و جز دال‌هایی تهی چیزی از آنها باقی نخواهد ماند. به عبارت دیگر، فقط وقتی یک نظام واژگانی، اثرگذار و نهادینه خواهد شد که دارای عمق تئوریک بوده و ایده‌ها، بینش‌ها و نگرش‌های دیگرگونی عمیقاً از آن پشتیبانی کنند. در گام نخست، باید امکان‌های متعدد و متکثر دیگر برای تبیین پدیده‌های اجتماعی و فرهنگی فراهم کرد؛ چراکه خود این تکثر، امکان بیشتری برای ایجاد شکاف و خلاقیت فراهم می‌‎آورد. از آن مهم‌تر، خلق جهان‌های جدید و گشودن افق‌های تازه مبتنی بر امکان‌های تاریخی است که خود جهان اجتماعی و فرهنگی به ما می‌دهد.
تولید نگاه، گفتار و در نتیجه کنش و مواجهه جدید، علاوه بر حضور در تقاطع مسائل اجتماعی و فرهنگی و ارتباط با عرصه‌های مختلف اجتماعی و زیست روزمره عمومی، نیاز به بیشینه کردن خلاقیت در الگوهای تحلیلی دارد که لازمه آن انس و آشنایی عمیق با فلسفه، دین، تاریخ، هنر و ادبیات است. واژه‌سازی و واژه‌‎پردازی در این نگاه، یک فرآیند حیاتی و ضروری است که به توانایی تحلیلی ما عمق می‌بخشد و فراچنگ آوردن ابعاد جدیدی از زندگی انسانی را ممکن می‌کند. توانش زبانی، پرسش گفتمانی به وجود می‌آورد.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و پانصد و چهل و نه
 - شماره هشت هزار و پانصد و چهل و نه - ۱۸ شهریور ۱۴۰۳