باکس از نگاه مردم

دستم را گرفتند
محمدهاشم که راننده و سال‌ها عمرش را در جاده‌ها گذرانده است، می‌گوید: یک اشتباه و یک لحظه باعث شد تا چند سال ساکن زندان شوم، کسی را هم نداشتم که پیگیر کارهایم باشد، به مرخصی آمده بودم که فهمیدم در مسجد محل تعدادی وکیل جمع شده‌اند، مراجعه کردم و مشکلم را با آنها مطرح کردم، دستم را گرفتند، پیگیر کارهایم شدند و دیگر به زندان بازنگشتم.

مقرون به صرفه است
مهدیه زنی خانه‌دار است. او می‌گوید: وقتی پدرمان فوت کرد برای دریافت ارثیه از برادرم به مشکل خورده بودم، او در خانه پدری ساکن بود، نه حاضر به فروش خانه می‌شد و نه مایل بود حق من را پرداخت کند، از طرفی پرداخت هزینه وکیل هم برایم مقدور نبود، از همسایه‌ها شنیدم که در مسجد گروهی از وکلا آمده‌اند. با همراهی و کمک وکیل متخصص، بدون پرداخت هزینه‌های گزاف توانستم به حق و حقوقم برسم. این لذت با هیچ لذت دیگری قابل مقایسه نیست و همواره دعاگویشان خواهم بود.

حکم تخلیه را گرفتم
آقای موسوی می‌گوید: خانه‌ای داشتم که اجاره داده بودم اما مستأجر تخلیه نمی‌کرد، با هم به اختلاف خورده بودیم، از طرفی نیاز داشتم در اسرع وقت حکم تخلیه بگیرم. نمی‌دانستم باید چه کنم، در اوج استیصال در امامزاده نزدیک محل زندگی‌مان با یکی از وکلا صحبت کردم و با کمک جلسه مشاوره با وکیل توانستم جواب سؤالاتم را بیابم و برای حکم تخلیه اقدام کنم و موفق هم شدم.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و پانصد و چهل و شش
 - شماره هشت هزار و پانصد و چهل و شش - ۱۰ شهریور ۱۴۰۳