گفتوگوی «ایران» با حسین پارسایی، کارگردان نمایش «رستم و سهراب»
شاهنامه ما را به سلحشوری و میهندوستی فرا میخواند
علاقهمندی به کهنالگوها و ادبیات کهن میهن عزیزمان ایران؛ شاید آنطور که شایسته و برازنده عظمت نام ایرانزمین باشد در آثار نمایشی کشور مورد توجه واقع نشده است. با مروری در آثار فرهنگی و نمایشی، کمتر شاهد پرداختن به شاهکارهای حماسی- ملی عظیمی چون «شاهنامه فردوسی» حماسهسرای بزرگ با خوانش و اجرایی صحیح و قابل القا به مخاطبان و علاقهمندان ادبیات پارسی هستیم. اما حالا نمایش میدانی «رستم و سهراب» به کارگردانی «حسین پارسایی» به نمایش درآمده تا شاید بتواند عطش علاقهمندان به ایندست آثار حماسی- ملی را فرو نشاند. در این خصوص با « حسین پارسایی» که نمایش رستم و سهراب را در باشگاه انقلاب به صحنه برده، به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید.
برای شروع تأملی در خصوص چگونگی شکلگیری اثر نمایشی نبرد رستم و سهراب داشته باشیم و بگویید که چرا در اثر سترگی چون شاهنامه، مشخصاً به قصه رستم و سهراب پرداختید؟
یکی از علاقهمندیهای من ادبیات کهن این مرز و بوم است و طی سالها و تجربیات متفاوتی که من در عرصه تئاتر و نمایش کسب کردهام، شاهنامه فردوسی بیش از هر اثر دیگری برایم با جذابیتهای بسیاری همراه بوده است از جمله فرصتهایی که امکان ساخت و پردازش به موضوع و مضمون را میدهد و اینکه ما چگونه میتوانیم در فضای هنر نمایشی با همه آنچه که بضاعت امروز تئاتر ماست، به یک حماسه پرداخته و خوانشی صحیح، تأثیرگذار و قابل فهم را برای سطوح جامعه از شاهکار حکیم «ابوالقاسم فردوسی» و حماسهسرایی بزرگ که نبرد رستم و سهراب یکی از فرازهای تأثیرگذار این گنجینه ارزشمند است، داشته باشیم و شیوههای مختلف را از اجرا در سالنهای مسقف تا آوردگاهی بزرگ در استادیوم پنجهزار نفره تنیس در باشگاه انقلاب تجربه کنیم.
گویی در جایی گفتهاید که برای اجرا در نبرد رستم و سهراب فراخوانده شدیم.
همه اینها به نوعی توجه من و همکارانم را به اینکه چرا شاهنامه؟ و چرایی اثر به لحاظ ساختار اجرایی و هر آنچه که از صفر تولید، نگارش، انتخاب بازیگران و اجرا در یک لوکیشن متفاوت است را جلب کرد. بنابراین فکر میکنم برای اجرای نبرد رستم و سهراب هم باید فراخوانده میشدیم. این اجرایی که از نمایشنامه نبرد رستم و سهراب میبینید، برداشتی آزاد از شاهنامه است و همه بضاعت یک گروه بزرگ برای اینکه بتوانیم یک مفهوم مشترک را به نمایش بگذاریم که تلاش کردهایم تا در زمان اجرای این اثر، تماشاگر را از دالان بزرگ و تودرتوی وقایعی عظیم و حماسی عبور داده و او را در تودرتوی این اثر در دالان زندگیشان درگیر کنیم تا این وقایع را به گونهای در زندگی خود احساس کنند.
به عبارتی همه ما میتوانیم اسفندیار زمان خود باشیم؟
همذاتپنداری از سوی مخاطبان با نمایش رستم و سهراب به شکلی بود که همه ما میتوانیم اسفندیار زمانه خود و پشت و پناه دیگری باشیم برای رستگاری و هر آنچه که در شاهنامه حماسه است و در نهایت ما را به سلحشوری و میهندوستی فرامیخواند. در نبرد رستم و سهراب هم به اینکه چطور میتوان رستم زمانه خود بود و رستم دستان، برای دستگیری از مردمان سرزمین خود، پرداخته شده و اینها همه در کنار هم مفاهیمی را شکل دادهاند که ما را به یک باور مشترک و در فرازهایی که تراژدی است، ما را به یک «آه» مشترک برسانند و در فرازهایی که ما به رستگاری میرسیم و صحبت از آب و خاک و وطن است، ما به یک ایمان مشترک برسیم به نام «وطن».
وقتی ما صحبت از برداشت آزاد میکنیم، معنی و مفهومش این است که ابتدا باید پاسخی برای این پرسش داشته باشیم که چرا شاهنامه؟ چرا نبرد رستم و سهراب؟ چرا در سال ۱۴۰۳ و چرا در استادیوم تنیس و چرا در یک میدانگاه بزرگ؟ بنابراین آنچه که شما امروز بر صحنه نمایش نبرد رستم و سهراب میبینید خوانش یک گروه اجرایی است که در سایه یک خردجمعی به ساختار منحصربهفرد این سوژه دست پیدا میکنند برای اینکه بتوانند رستم و سهراب را در دسترس همه سلایق قرار دهند و هر کسی از هر منظری که شاهنامه و این قصه را پیگیری میکند با این خوانش جدید بتواند ارتباط برقرار کند.
قصه جدیدی که رستم از دید خود در داستان روایت میکند از جمله بخش های تأمل برانگیز نمایش است؛ بفرمایید که چرا در این نمایش به مسأله نوشدار و از این زاویه خاص نگاه کرده و روایت کلاسیک را کنار گذاشته اید؟
بحث نوشدارو هم یکی از همین موارد است که به جای اینکه ما اشارهای داشته باشیم به موضوع نوشدارو، آن را تبدیل کنیم به نوشداروی زمان و در قطعه آخر نمایش اگر دقت کنید نشان داده میشود که تمام افرادی که سوگوار تراژدی مرگ سهراب هستند، همه در دستان خود نوشدارو دارند و جامهایی که این نوشدارو را با خود حمل میکنند، اما افسوس که خیلی دیر شده است. نوشدارویی که هرگز نمیرسد و دیرهنگام و بعد از مرگ سهراب است؛ نوشدارویی که به جای زهر یا نوشداروی حیاتبخش، مملو از خاک است و نوشدارویی است که امروز و در خوانش جدید این نمایش حماسی برای مخاطبین ما دیرهنگام به دست رسیده و بیآنکه راجع به آن صحبت کنیم از نظر دیداری او را در این نمایش همراه با ریزش خاک میبینیم. همه تلاش ما در اجرای این نمایش این است که جهان ذهنی رستم را کالبدشکافی کنیم و رستم را بعد از واقعه، نه پیش از واقعه مورد ارزیابی قرار دهیم. رستمی که درد بزرگ و عذاب ابدی را با خود حمل میکند و او را «پسرکش» مینامند و حالا یکباره دو نیروی سیاه و سفید و سایه و روشن در تلاش هستند تا رستم را از این لکنت ابدی خارج کنند و مجالی باشد برای اینکه بتواند رمز و راز این تراژدی را به زبان آورد. اینکه مدام از او پرسیده میشود چرا فرزندت سهراب را کشتی و این چرایی از ابتدا تا انتهای نمایش تعلیق بسیار بزرگی است با جهانی پر از تردید که بتواند پاسخی قانعکننده برای تماشاگران نمایش باشد.
اساساً زمانی که قرار است ما یک بازخوانی جدید از یک اثر ادبی داشته باشیم و آن را متناسب با احوال جامعه امروز طراحی کنیم به طور طبیعی خوانش گروه اجرایی یا همان دراماتورژی برگرفته از خط اصلی قصه و سیر داستانی به عنوان ضرورت موجب میشود تا در شیوه نمایش و ساختار اجرایی اثر، صحنهپردازی و جلوههای ویژه بصری تغییراتی به وجود بیاید. بحث نوشدارو هم متأثر از همین بازخوانی و نگاه جدید است تا مورد نظر و تأیید همه ذائقهها باشد.
چرا در داستان این نمایش شخصیت رستم در دوگانگی «مهتر و کهتر درونی خودش قرار گرفته و سایهروشن ذهن این پهلوان، او را موظف به پاسخگویی میکند تا درباره یک راز سربه مهر سخن گوید؟
این نگاه متأثر از اتاق فکر نمایشنامه و بن اندیشه اصلی اثر است. اگر قرار باشد ما آنچه را که در شاهنامه به درستی و باشکوه روایت شده است عیناً به نمایش بگذاریم، لاجرم باید به بضاعت و توان خود نیز توجه داشته باشیم و در نظر بگیریم که کجا و با چه امکاناتی قرار است این نمایش اجرایی شود و چه حرف و سخنی با تماشاگر دارد؟ استنباط اتاق فکر اثر متمرکز بر پیدا و پنهان ذهن قهرمان قصه است و این واکاوی نیازمند پرداخت دراماتیک است تا بتوان از درد رستم بودن یا راه و رسم زیست قهرمانی و مشی او برای این مسئولیت اجتماعی در مقام یک مرزبان در مقابل اهریمنان در دفاع از این مرز و بوم حرف زد. خواه اگر فرزندی ناشناخته و پسرکی ناایرانی سهرابنام در گروه و در صف اول دشمنان قرار گرفته باشد و حتی مردد شود که او را میشناسد یا خیر؟ همه ما در طول زندگی خود در این دوگانگی و شرایط سخت و دشوار قرار میگیریم تا بتوانیم یک تصمیم درست برای خود بگیریم. رستم در این نمایش با دو شخصیت «اکومنه و سیرنگ» یا همان سیمرغ شاهنامه، سالهای دور و تراژدی بزرگ را برای خود تداعی و مرور میکند و حالا فرزندان این سرزمین قرار است به دیدار یک تراژدی بزرگ بیایند و رستم را از دریچه ذهن خود غبارزدایی کنند و این آینه زنگار گرفته را صاف و زلال ببینند و در این وانفسا ایمان مشترک بیافرینند.
ملاک شخصیتی شاهنامه به بازیگران و در انتخاب بازیگران چقدر نزدیک بوده و بازیگران تا چه میزان در القای نقش خود به مخاطبان موفق عمل کردهاند؟
بر این باور هستم که «نقش، هنرمندان را فرا میخواند.» همانطور که ما فراخوانده شدیم، کاراکترها هم به نوعی بازیگران خود را فرامیخوانند و شما این را زمانی متوجه میشوید که ترکیب نهایی بازیگران در کنار هم بارها در طول دورخوانی، هم تحت تأثیر متن قرارمیگیرند و هم با پیشنهادهای عالی خود متن را تحت تأثیر توصیههایشان قرار دادهاند. باید گفت که بهترین تیم ممکن برای شکلگیری این اثر انتخاب شده است.
به عنوان کارگردان و از منظر خودتان در به صحنه بردن این نمایش حماسی تا چه میزان موفق عمل شده و بازتاب این موفقیت را در حضور و رضایت مخاطبان تا چه میزان چشمگیر و رضایتبخش میدانید؟
اساساً تئاتر هنر دشواری است و کوچک و بزرگ هم ندارد. البته ریسک بسیار بزرگی است برای اینکه بتوانیم یک اثر حماسی بزرگ را که مردم بارها آن را خوانده و در ذهن خود هر آنچه که شکوه و عظمت است ترسیم کردهاند به نمایش بگذاریم. گروه اجرایی ما از پیدایش سوژه و طراحیها تا نخستین روزهای اجرا، تلاش کردند تا آنچه که خواسته و برخاسته از نهاد شاهنامه و داستان اصلی رستم و سهراب و نیاز امروز مخاطب است را ببیند و بشنود تا بتواند مخاطبین را همسو و همراه کنند، بنابراین گروه سازنده این نمایش تلاش کردهاند از روح بزرگ و حماسی شاهنامه و خط اصلی قصه الهام بگیرند تا نبرد رستم و سهراب همان چیزی باشد که باید.
مخاطبان این نمایش چه کسانی هستند؟
مخاطبان این نمایش را تمام علاقهمندان به فرهنگ، ادب و هویت ایرانی به خود اختصاص دادهاند و هر کسی که ایران، وطن، هویت ایرانی و ملی و پرداختن به پیشینه فاخر و غنی فرهنگ و تفکر ایرانی برایش اهمیت داشته باشد، میتواند مخاطب این اثر باشد. در شیوه پرداختن به داستان رستم و سهراب بر این باور بودیم که باید داشتههای عمیق و غنی شاهنامه را به زبان امروزی و برای مخاطب امروزی بیان کنیم و در عین حال به اصل متن و تفکر اصیل و عمیق شاهنامه وفادار باشیم به گونهای که برای تمام فارسیزبانان و ایرانیان قابل توجه باشد. نکته مهم این است که در حال حاضر بخش دولتی امکان تأمین و تولید چنین آثار بزرگی را ندارد و حمایت مردم با قیمتهای مختلف در خرید بلیت از چنین آثاری میتواند به نوعی حمایت مخاطبان از آثار بزرگ و فاخری همچون نمایش «نبرد رستم و سهراب» باشد. بنابراین ما تلاش کردهایم با ارائه بلیت در قیمتهای مختلف که شروع آن از 450 هزارتومان است، شرایطی را فراهم کنیم تا تمامی علاقهمندان با هر توان مالی، امکان تماشای این اثر را داشته باشند.
لطفاً در پایان گریزی به قطعه پایانی زده و تأملی مختصر در خصوص آن داشته باشید.
قطعه پایانی کلیدواژه و رمزگشایی اثر است که مردم را وامیدارد به احترام وطن بایستند و احساس خود را در یک آیین پرشکوه و جمعی به نمایش بگذارند. همه آنچه که در پایان نمایش به اجرا در میآید، تهییج قلبی مخاطبانی است که «نبرد رستم و سهراب» را دیده و برای این آب و خاک اشک شوق میریزند و یک صدا او را فریاد میزنند. این دقیقاً همان موضوعی است که با تکیه بر آثاری مثل شاهنامه که هدفشان حفظ حرمت خاک وطن و جانفشانی در راه وطن است به نمایش درآمده و به بهانه این نمایش و قطعه پایانی آن مخاطبان کنار هم و احساس زنده بودن هویت ملی و انسجام ایرانی- اسلامی را تجربه کرده و یک صدا آن را فریاد میزنند.