بررسی وظایف بنیاد ملی پویانمایی در گفتوگوی «ایران» با تهیهکننده «بچه زرنگ»
انیمیشن ایرانی در آستانه بلوغ
گروه فرهنگی/ تولید هفت هزار و ۳۰۰ ساعت پویانمایی طی پنج سال برنامه هفتم توسعه تلنگر و محرکی بود برای تولد یک بنیاد؛ بنیادی برای حمایت از هنر- صنعت پویانمایی. ضرورت تأسیس بنیاد ملی پویانمایی از سالها قبل در فضای دولت و حاکمیت احساس شده بود اما تلاشهای مختلف، هیچ کدام به ثمر ننشست تا اینکه در دولت سیزدهم اهمیت این حوزه به صورت ویژه مورد توجه قرار گرفت. نیمه اسفندماه سال ۱۴۰۲ ابراهیم رئیسی به عنوان رئیس جمهور، یکی از قوانین و مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی را برای اجرا ابلاغ کرد که بر اساس آن قرار شد یک مؤسسه غیردولتی و غیرخصوصی با عنوان بنیاد ملی پویانمایی تأسیس شود. این بنیاد هشت عضو حقیقی- حقوقی و پنج عضو حقیقی دارد و هدف از راهاندازی آن، ارتقای کمی و کیفی هنر- صنعت پویانمایی، تولید محصولات پویانمایی فاخر و معرفی استعدادهای جدید به این عرصه عنوان شده است. فرزانه فخریان مشاور وزیر فرهنگ در امور کودک و نوجوان، مدیرعامل بنیاد ملی پویانمایی ایران و مهدی مسعودشاهی، سیدعلیرضا گلپایگانی، امیررضا مافی، عبدالرضا عالیزاده و مریم جلالی به مدت سه سال به عنوان ۵ عضو حقیقی هیأت امنای بنیاد ملی پویانمایی معرفی شدند. وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، رئیس فرهنگستان هنر، رئیس حوزه هنری، مدیرعامل کانون پرورش فکری، رئیس مرکز پویانمایی صبا، رئیس سازمان سینمایی و ۲ معاون ذیربط از وزارت صمت و معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری، اعضایی هستند که با جایگاه حقوقی به عضویت هیأت امنای بنیاد ملی پویانمایی درآمدهاند. با حامد جعفری که تهیهکنندگی انیمیشن موفق «شاهزاده روم» و دو انیمیشن پرفروش «فیلشاه» و «بچه زرنگ» را در کارنامه کاری خود دارد، مروری بر نیاز و ضرورتهای امروز حوزه انیمیشن داشتهایم و درباره انتظارات و توقع فعالان این حوزه از این بنیاد نوپا گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
مهمترین مسأله حوزه پویانمایی ایران را چه میدانید؟
هنر-صنعت انیمیشن به عنوان یک حوزه نوپا و دارای ظرفیت در کشورمان محسوب میشود و به نسبت عمر محدودی که دارد، پیشرفتهای بسیاری در ایران داشته است و به همان میزان با مسائل متنوعی هم روبهرو است. یکی از این مسائل سازکار آموزش نیروی انسانی برای حضور در پروژههای بزرگ تولید انیمیشن است. در حال حاضر آموزشهایی که در هنرستانها و دانشگاهها به هنرجویان منتقل میشود، برای کمپانیهای تولید کاربردی نیست. مسأله دوم سرویسدهی استودیوها و هنرمندان ایرانی به استودیوها و انیمیشنسازان خارج از کشور است. یعنی هنرمندان و استودیوهای داخل کشور از آموزش و زیرساختهای ارزان قیمت (سوبسیدایز شده) بهره میگیرند اما زمان و انرژی خود را صرف تولید اثری میکنند که متعلق به کشور نیست. باید بدانیم که هزینههای زیادی صرف میشود تا یک هنرمند به توانمندی و سطح بالایی برای حضور در یک پروژه بیگ پروداکشن برسد. حال تصور کنید هنرمندی که در یک فرآیند طولانی مدت به نیروی حرفهای تبدیل شده است، این تجربه و توانمندی خود را در اختیار استودیوهای خارج از کشور قرار میدهد و آنها نیز از او به عنوان یک سرویس دهنده ارزان قیمت بهره میگیرند و با استفاده از او و ظرفیتها و زیرساختهایی که بعضاً با هزینههای بسیار پایین در اختیار هنرمندان است، محتوایی تولید میکنند که متناسب با فرهنگ کشورمان نیست. مسأله سوم نبود زیرساختهای فنی لازم سختافزاری و نرمافزاری در کشور است. خیلی از ابزارهای سختافزاری و نرمافزاری هنر-صنعت انیمیشن برای فعالین داخلی تحریم است و استودیوها گاهاً مجبورند تلاش زیادتری انجام دهند تا بتوانند آثار باکیفیتی را با ابزارهای بهروزرسانی نشده انجام دهند.
مسأله چهارم جدی گرفته نشدن آثار کودک در فرآیند اکران است. کار کودک همچنان در نظر بسیاری از سینماداران و شرکتهای پخش و مسئولان فرهنگی جدی گرفته نمیشود و مخاطبان این آثار به عنوان شهروندان درجه دوم سینما تلقی میشوند. خیلی از سینماداران با وجود فروش بالای یک اثر کودک، رغبتی برای سانسدهی متناسب این آثار با فرصت تماشای کودکان و خانوادهها در سینما نشان نمیدهند و سرویسدهی مناسبی به آثار کودک ندارند و ترجیح میدهند به جای صبوری برای آثار کودک، ظرفیت خود را در اختیار آثاری قرار دهند که عمدتاً مرتبط با سینمای کمدی بزرگسال است و به لحاظ محتوایی چندان مناسب کودکان و خانوادهها نیست.
مسأله پنجم فروش بینالملل آثار کودک است. این آثار عمدتاً به دلیل ویژگیهای این گروه از مخاطبان از یک ادبیات بینالمللی برخوردار است اما برای عرضه بینالمللی آن تدبیری از جانب دولت صورت نگرفته است.
مسأله ششم توجه به این موضوع است که رشد انیمیشن در کشورمان بدون حضور و تولیگری دولت یا یک نهاد مشخص متولی، شکل گرفته و توانسته تا سطح خوبی توسعه یابد. البته در گذشته نیز در ساحت فرهنگی کشور، نهادهای مشابهی راهاندازی شده که امروز کارنامه آنها پیش رویمان قرار دارد و محقق نشدن اهدافشان قابل سنجیدن و بررسی است. به عنوان نمونه بد نیست نگاهی به کارنامه بنیاد ملی بازیهای رایانهای با همه فرازها و فرودهایی که داشته، داشته باشیم. بدیهی است تکرار این مسیر آزموده شده امری غلط است و میتوان پیشبینی کرد حتی به اجبار ایجاد چهارچوبها و دیوانسالاریها یا هزینهکرد بودجههای هنگفت نیز در مدلهای اشتباه، نمیتوان به نتایج درست دست یافت. ممکن است این سؤال پرسیده شود که راه صحیح چیست؟ باید گفت دنیا خود را متناسب با پیشرفت تکنولوژی و علم همگام میکند و درخصوص هنر-صنعت انیمیشن نیز که یک هنر-صنعت فناورانه است مدلهای متعدد و موفقی توسط دولتهای مختلف بهکارگیری شده است؛ پس نیاز نیست کارشناسان مربوطه یا مدیران بخواهند به اختراع مدل جدیدی دست بزنند بلکه میتوانند با الگوگیری از مدلهای موفق موجود و متناسبسازی آن با نیازهای داخلی کشور (که بر مبنای شناسایی دلایل موفقیت و گلوگاههای مانع در مسیر است) به یک روش جامع، صحیح و کامل برای تولیگری (نه تصدیگری) در این حوزه دست یابند که هم پایدار بوده و هم کارکرد لازم را داشته باشد.
چه انتظاری از بنیاد ملی پویانمایی ایران دارید؟
برای این نهاد کارکرد یک نهاد متولی را قائل نیستیم. به نظر میرسد بهتر است ریلگذاری این مجموعه مورد مطالعه و مداقه قرار گیرد و با مشورت گرفتن از نخبگان این حوزه به باز طراحی آن اقدام شود. اقدام فعلی شبیه به آن است که ما بخواهیم از مدلهای مرسوم در چند دهه گذشته برای پاسخ به یک سؤال بهروز، بهره بگیریم. همانقدر که فرآیند رشد تکنولوژی در این سالها «نمایی» بوده است، نهادسازی برای راهبری آن نیز باید به همان نسبت رشد یافته و بهروز باشد. اقدام فعلی شبیه آن است که در عصر تکنولوژی و در شرایطی که همه منابع کتابخانههای مرجع عمدتاً به صورت دیجیتال درآمده و به صورت برخط در اختیار محققان قرار دارد، ما برای یک محقق حضور در کتابخانههای فیزیکی قدیمی و فیشبرداری به سبک گذشته از منابع را تجویز کنیم. همانقدر که تحقیق در شرایط دوم با وجود دسترسیهای برخط دردناک است، استفاده از نهادهای تاریخ گذشته برای یک هنر-صنعت فناورانه نیز دردآور خواهد بود.
حالا چه کار باید بکنیم؟
باید موضوع را متناسب با روشها و متدهای آزمایش شده و به روز در دنیا همگامسازی کنیم. هستند کشورهایی که در حوزه انیمیشن، نهادهایی ایجاد کرده و به موفقیت لازم دست یافتند. طبعاً آنها صرفاً به دنبال راهاندازی یک اداره دولتی و ایجاد شغل برای عدهای محدود که کارکردی هم نخواهد داشت نبودند. بدیهی است انگیزه راهاندازی یک امر کلیدی است و در این صورت است که درخواهیم یافت مدلهای قدیمی برای یک هنر-صنعت فناورانه کارکردی ندارد. همان طور که در حوزه فناورانه بازیهای رایانهای هم کارکردی نداشته و امروز باید این واقعیت را بپذیریم که پس از گذشت سالها از شکلگیری بنیاد بازیهای رایانهای، این مجموعه نتوانسته است به اهداف و جایگاه ترسیم شده برای آن دست یابد و نسبت و مناسبتی با صنعتی که تولیگری آن را برعهده داشته، ندارد. اینجاست که یاد آن مثل قدیمی میافتیم که آزموده را آزمودن خطاست. بر همین مبنا انتظاری که از دولت داریم، این است که ساختار ایجاد شده را اصلاح کند تا با نهادی مواجه باشیم که با ظرفیتها و نیازهای این هنر-صنعت متناسب باشد که اگر چنین نشود، نرسیدن به نتیجه یا تأثیرگذاری معکوس، عارضه بدیهی اقدامات گذشته خواهد بود.
حمایت ، نظارت و راهبری را در چه حیطههایی لازم میبینید؟
مهمترین وظیفه دولت برای حمایت و نظارت از هنر-صنعت انیمیشن، ایجاد فرصتهایی برای شکوفایی بیشتر این هنر-صنعت در رقابت با آثار رئال است. مثلاً مسألهای که در اکران انیمیشن بچهزرنگ با آن مواجه بودیم این بود که یک انیمیشن در سینما و در رقابت با فیلمهای رئال باید بجنگد تا بتواند محتوا و محصول خود را به دست مخاطب برساند اما دولت میتواند به عنوان متولی و حمایتگر برای انیمیشن در رقابت با آثار رئال فرصتهای ویژهتری ایجاد نماید. به عنوان مثال میشود در آییننامههای اکران اینطور پیشبینی کرد که اگر یک فیلم رئال و یک فیلم انیمیشن با شرایط برابر متقاضی اکران بودند، اولویت با فیلم انیمیشن باشد یا اگر همه فیلمها در سینما شش هفته برای حضور در سرگروه فرصت دارند، فیلمهای انیمیشن 10 هفته فرصت اکران در سرگروه داشته باشند. از این موضوعات میتوان هزاران مثال پیدا کرد. فقط بایستی افرادی که شناخت کافی از موضوع دارند بر موضوع متمرکز شده و با مشورت نخبگان و اهل فن راهکارهای حمایتی و نقاط نظارتی درست برای تولیگری دولت را بیابند.
فقدان چنین نهاد مستقلی تابهحال چه مسائلی ایجاد کرده بود؟
در راهاندازی این نهاد، مستقل بودن یا وابسته بودنش چندان برای ما اهمیتی ندارد. آن چیزی که برای ما مهم است، فکر و چارهاندیشی درست دولت برای بهبود و توسعه بیشتر هنر-صنعت خودشکوفای انیمیشن در کشور است. یعنی باید بخشی در دولت به درستی شکل بگیرد که برای توسعه شکوفاییهایی که تاکنون رخ داده است بتواند الگوی درست یافته و تلاش کند تا با تکثیر آن الگوها موفقیتها را تکرار نماید. البته به نظر من نهاد اشتباه فقدانش بهتر از حضورش خواهد بود و بهتر است تا وقتی از یک موضوع به شناخت درست و کاملی دست نیافتهایم، برای آن نسخه نپیچیم.
تا رسیدن به مکتب پویانمایی ایرانی چه کارهایی مانده و چه مسیری در پیش است؟
شکلگیری مکتب انیمیشن به دو بال اصلی احتیاج دارد: یکی ساخت و تولید محتوای انیمیشنی بیشتر و دیگری توجه به محوریت و تألیف کمپانیها در شکلگیری مکاتب. وقتی ما بارها و بارها کار تولید کنیم، رفته رفته به یک منطق محتوایی و فرمی دست خواهیم یافت که در آثارمان ساری و جاری خواهد بود و آن برآیند اگر یک برآیند معنادار در پراکندگی تولیداتمان باشد به ما یک تصویر صحیح از شاخصهایی ارائه خواهد کرد که میتوانیم با آن دستیابی به مکتب انیمیشن ایرانی را بسنجیم. از سوی دیگر مکاتب مختلف انیمیشن در دنیا برگرفته از نگاه تألیفی و محوریت استودیوها و کمپانیها در ساخت آثار بوده است. پس ما نیز برای دستیابی به یک مکتب اختصاصی در انیمیشن ایران باید روی کمپانیهای سازنده انیمیشنها سرمایهگذاری کنیم و از آنها حمایت کنیم تا از رهگذر رسوب تجربهای که در خلال تولیدات مختلف در سالهای متعدد به دست میآید، شاهد شکلگیری مکتب انیمیشن اختصاصی ایرانی باشیم.