سروده‌هایی به یاد شهید هنیه

چه می‌خواهند اسماعیل، این دونان پست ازتو؟!

حسین اسرافیلی

چه می‌خواهند اسماعیل، این دونان پست ازتو؟!
چه می‌خواهند وحشی‌های گوساله‌پرست ازتو؟!
چه می‌خواهند این جنگل‌نشینان تمدن‌خوار؟!
چه می‌خواهند این بوزینگان، این قوم مست ازتو؟!

 

چه صوت ناب قرآنی هنّیه

نغمه مستشارنظامی

چه صوت ناب قرآنی هنّیه
چه زیبا آیه می‌خوانی هنیه
ذبیح‌الله را رازی ست خونین
هنیئا لک تو می‌دانی هنیه

 

بلای جان صهیون است مرگ سرخ اسماعیل

سیدمسعود علوی‌تبار

نمی‌گنجند بیان داغ‌هایم در عبارت‌ها
مبارک باد بر جمع شهیدان این شهادت‌ها
دلم از ساغری نوشد که پر از مستی عشق است
درونم مست از این باور، نترسد از شماتت‌ها
به کوی عشق بی‌بنیاد یار آرام می‌گیرم
به بنیادی فراتر از بلندای دلالت‌ها
بلای جان صهیون است مرگ سرخ اسماعیل
که برپا می‌کند هر لحظه با یادش قیامت‌ها
ز کار ظلم در گوش جهان اینک طنین افکند
چکاچاک غم انگیزی ز شمشیر شماتت‌ها

 

صد حنجره فریاد وطن اسماعیل

رسول شریفی

در غزه صدای مرد و زن اسماعیل
در سوریه، لبنان و یمن اسماعیل
برخاسته است باز ایران غیور
صد حنجره فریاد وطن اسماعیل

 

باز اسماعیل ذبح‌الله شد

ام البنین بهرامی

بار دیگر آتش کین شعله‌ور
بوسه باران کرد مردی مرد را
همچو قاسم سوخت اسماعیل را
تا به ما تحمیل کرد این درد را
درد پر رنج است داغی تلخ‌تر
اینکه میهمان بود در ایران ما
خصم، میهمان عزیز از ما گرفت
شرمساری نیش زد بر جان ما
باز هم شب بود و دزدی نیمه‌شب
بزدلانه باغ را آتش کشید
باغبان اندوهگین گردید و در
کوس خونخواهی میهمانش دمید
مرد میدان‌ها هنیه، مرد رزم
گرچه پاداشش شهادت بوده‌است
لیک از یک انتقام بی‌درنگ
خاطر ما با علی آسوده است
یاعلی! اینبار هم داغی دگر
همچو داغ قاسمت جانکاه شد
ذوالفقارت را برون کن از نیام
باز اسماعیل ذبح‌الله شد

 

سراپای وجودت عطر قرآن داشت اسماعیل!
                     
  علیرضا قزوه

شبیه حاج قاسم بودی، اسماعیل ما بودی
تو را قابیلیان کشتند تو هابیل ما بودی
سراپای وجودت عطر قرآن داشت اسماعیل!
شهادت را کدامین آیه از تنزیل ما بودی؟
سلام الله، بازوی رشید مردم غزه!
که هم بازوی حق بودی و هم سجیل ما بودی
فلسطینی چه فرقی می‌کند با قوم ایرانی
تو ای یوسف‌ترین ای ایلیا از ایل ما بودی
بخوان قرآن بخوان، بی‌سر بخوان این بار اسماعیل!
که صوت عرشی و بارانی ترتیل ما بودی

 

به تیغِ عشق چنین سرنهاده باید رفت

احمد رفیعی وردنجانی

به راهِ وصلِ تو این گونه ساده باید رفت
به تیغِ عشق چنین سرنهاده باید رفت
به شوقِ دیدنِ لبخندِ حضرتِ دلدار
به قلبِ عاشق و رویی گشاده باید رفت
اگر چه نیمه شب در شکوهِ بیداری
میانِ عرصه حق ایستاده باید رفت
به سوی ساحت عاشق‌رُبی حضرت عشق
شتابناک، شبیه براده باید رفت
عجب تجارتِ نابیست، مرگ در ره عشق
چنین زرنگ پی استفاده باید رفت
پی چشیدنِ مرگی که زندگی‌بخش است
عنانِ زندگی از دست داده باید رفت
به میهمانی حق، چون هنیهّ عاشق
به شوق با همه خانواده باید رفت

 

همین جا نقطه آغاز دوران است اسماعیل

فائزه زرافشان

که گفته قصه ما رو به پایان است اسماعیل؟
همین جا نقطه آغاز دوران است اسماعیل
سر از دریای خون بردار، بیرق را زمین مگذار
که گاه شروه‌خوانی، گاه طوفان است اسماعیل
هنوز آیینه‌ها در قتلگاه غزه زیر تیغ...
و زینب(س) بر بلندی‌های جولان است اسماعیل
بخوان با حلق پر خونت، بگو با روی گلگونت
که عالم حجله‌گاه سربداران است اسماعیل
شهادت نقطه وصل ابوالعبد است با معبود
مبادا جا بمانی، عید قربان است اسماعیل

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و پانصد و بیست و چهار
 - شماره هشت هزار و پانصد و بیست و چهار - ۱۳ مرداد ۱۴۰۳