مدرســه در جــهان بـی‌رؤیــــا

آینده مدرسه در روزگاری که نیروی درونی «علم» مضمحل شده و طرحی برای زندگی و سیاست ندارد

طرح «علم» برای انسان همواره با «امید» همراه بوده است. انسان با علم، جهان را برای خود به نظم آورده و با این رخداد، زمین برای انسان جایی برای سکونت شده است. جهان با علم، انسانی می‌شود و انسان با علم، جهان را تاب می‌آورد. بنابراین علم همواره با «خلق زندگی»، «خلق آینده» و «خلق امید» همراه بوده است. اما از نیمه قرن بیستم، ما در جهانی زندگی می‌کنیم که نیروی درونی علم مضمحل شده است. در چنین جهانی، اقتصاد و سیاست و زندگی مردمان بدون راهبری و نیروی درونی علم پیش‌ می‌رود و فلسفه و علم، دیگر خود طرح و دعوتی برای زندگی ندارند. چیزی در زندگی آدمیان، بقای علم را ضرورت نمی‌بخشد؛ علم دیگر نه فضیلت و فرزانگی است و نه روشنی‌بخش جهان و نیروی مولد زندگی.

محمدرضا هدایتی
دبیر گروه فلسفه شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی

آینده مبهم مدرسه
علم دیگر نیرویی ندارد که بخواهیم آن را بزرگ بداریم و نگران از دست رفتن جایگاه و موقعیت آن باشیم. در چنین جهانی تکریم علم و بزرگداشت معلم و متعلم نمی‌تواند به صورت یک امر عادی و مفروض ادامه داشته باشد.
در این صورت، «آینده مدرسه» تبدیل به یک مسأله بغرنج می‌شود. مدرسه‌ای که همیشه در امتداد علم و برای نگهداشت و مراقبت از رسم علم بوده است، دیگر خود نمی‌تواند به سادگی بقای خود را طبیعی فرض کرده و انتظار تکریم و کوششی مجدانه برای حفظ خود باشد. بدون درک این مسأله، تکریم علم و مدرسه، تنها عادتی ریاکارانه خواهد بود برای نمایش فرزانگی و علم‌دوستی؛ بدون آنکه متوجه ضرورتی حقیقی در بود و نبود آن باشیم.
 دفاع از حیثیت مدرسه
ما امروز خود را مدافعان علم می‌شماریم؛ اما نمی‌دانیم و جسارت پرسیدن این را نداریم که چرا باید مدافع علم بود؛ آیا علم صرفاً زینت‌بخش محافل ماست؟ یا اینکه بنا به سنت تاریخی‌مان، خود را موظف به تکریم علم می‌دانیم؟‌ یا اینکه گمان می‌کنیم با دفاع از علم، چهره بهتری در جهان خواهیم داشت؟ یا شاید تصور می‌کنیم علم هنوز مولد زندگی و سیاست است؟
در چنین وضعیتی، نباید انتظار داشت که مدرسه با توصیه و پیشنهادات اخلاقی یا تغییر در سازکارهای اداری همچون گذشته مایه امید و روشنی‌بخش آینده باشد. در جهانی که بدون علم پیش می‌رود، امروز دیگر علم مایه امید‌ نیست و بقای مدرسه نمی‌تواند یک امر عادی و طبیعی باشد. مدرسه دیگر نمی‌تواند خود را ضامن و حافظ بقای علم بداند و با اتکا به علم از حیثیت خود دفاع کند.
 
ضرورت علم در ایران امروز
راهکارها و پیشنهاداتی که امروز به نهاد علم و مدرسه می‌شود، اصل آن را فرض گرفته‌اند و تلاش می‌کنند با آسیب‌شناسی ساختاری و محتوایی، پیشنهاداتی برای آن داشته باشند؛ ‌حال آنکه علم دیگر خود نمی‌تواند به سادگی از ضرورتش دفاع کند و طرحی درباره شکل نهادی خود داشته باشد.
آیا امروز اگر همه امکانات مادی و ساختاری دولت را برای نهاد علم به‌کار ببریم، وضع مدرسه و کیفیت آموزش ما تغییر خواهد کرد؟ اتفاقاً برای سیاستگذاران و تصمیم‌گیرندگان نهاد علم، بسیار مطلوب است که مشکلات مدرسه، به یک‌سری آسیب‌های ساختاری همچون کمبود مدرسه و امکانات و بودجه و... نسبت داده شود؛ چراکه به سادگی می‌توان بر‌اساس وضع اقتصادی و توان مالی دولت، با این مشکلات روبه‌رو شد و برای عمل نکردن به آنها نیز پاسخی داشت. اما این رویکرد، ما را از مسأله اصلی دور خواهد کرد و اجازه نخواهد داد تا ما بتوانیم از «ضرورت علم در ایران امروز» بپرسیم.
 
مسئولیت مدرسه در جهان علم‌زده
وقتی علم باروری و جوشش خود را از دست می‌دهد، به نمایش فرم‌هایی بی‌محتوا و گزاره‌هایی بی‌معنا و انتزاعی بدل می‌شود و مدرسه هم در پی آن، به سازکارهایی بدل می‌شود که خود نمی‌تواند خود را نگه دارد و تنها با دغدغه‌هایی از بیرون و برای حفظ نمایش فرزانگی باید آن را حفظ کرد؛ بدون اینکه نیرویی از درون علم، مدرسه را راهبری کند؛ بدون اینکه بدانیم مدرسه قرار است چه کاری با ما داشته باشد و چه مسئولیتی برعهده گیرد.
در این شرایط، ما هرچه از بیرون تلاش کنیم که نهاد علم را سامان دهیم، این تلاش بی‌ثمر خواهد بود.  ما نمی‌دانیم چرا باید علم بیاموزیم و دانش‌آموز ما هم نمی‌داند چرا باید علم بیاموزد. در این شرایط است که مدرسه نمی‌تواند امیدبخش باشد و انسان‌ها را برای آینده تربیت کند.همه اینها در حالی است که ایران، امروز مشروعیت و نیروی سیاسی خود را در نحوی دفاع از حقیقت و علم کسب نموده است. اما پاسداشت علم در جهانی که می‌تواند بدون علم، مولد زندگی و سیاست باشد، امر عادی نیست.
ما اگر بخواهیم آینده‌ای در جهان داشته باشیم و این آینده را در دفاع از علم می‌دانیم، نمی‌توانیم به صرف ارجاع به گذشته‌های تاریخی، یا از سر عادت، یا بر اساس فرضی موهوم درباره فرزانگی و فضیلت علم، نگهبان آن باشیم.

 

بــــرش

روزگاری که مدرسه «نمایش فرزانگی» شد

جهان با علم، انسانی می‌شود و انسان با علم، جهان را تاب می‌آورد. بنابراین علم همواره با «خلق زندگی»، «خلق آینده» و «خلق امید» همراه بوده است.
 اما از نیمه قرن بیستم، ما در جهانی زندگی می‌کنیم که نیروی درونی علم مضمحل شده و اقتصاد و سیاست و زندگی، بدون راهبری علم پیش‌ می‌رود. علم دیگر نه فضیلت و فرزانگی است و نه روشنی‌بخش جهان و نیروی مولد زندگی. ما امروز خود را مدافعان علم می‌شماریم؛ اما نمی‌دانیم چرا باید مدافع علم بود؛ آیا علم صرفاً زینت‌بخش محافل ماست؟ یا اینکه بنا به سنت تاریخی‌مان، خود را موظف به تکریم علم می‌دانیم؟‌ یا اینکه گمان می‌کنیم با دفاع از علم، چهره بهتری در جهان خواهیم داشت؟ یا شاید تصور می‌کنیم علم هنوز مولد زندگی و سیاست است؟

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و پانصد و بیست
 - شماره هشت هزار و پانصد و بیست - ۰۸ مرداد ۱۴۰۳