صفحات
شماره هشت هزار و پانصد و شانزده - ۰۱ مرداد ۱۴۰۳
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و پانصد و شانزده - ۰۱ مرداد ۱۴۰۳ - صفحه ۲۰

فضای مجازی

تلخ‌ترین کلاس زبان دنیا
پرستو علی عسگر نجاد ویدیویی را به اشتراک گذاشته و نوشته است: «این تلخ‌ترین و دردناک‌ترین کلاس زبان دنیاست. همین. اگر هنوز به دلیلی برای نفرت از اسقاطیل محتاجید، این کلاس آموزش زبان را تماشا کنید. تهش چیزهای جدیدی یاد خواهید گرفت که عقل خود شیطان هم به آنها نمی‌رسد.» در این ویدیو  یک فعال رسانه‌ای به نام بیسان روایتی تلخ از قتل فجیع محمد بحار معلول مبتلا به سندروم داون و اوتیسم توسط ارتش اسرائیل در نوار غزه ارائه می‌کند. او می‌گوید: «رفقا، امروز می‌خوام سه تا کلمه عربی خیلی مهم را به شما آموزش بدهم. اولی‌اش این است «خلص» یعنی «بس است! کافی است!». دومی‌اش «حبیبی» یعنی «عزیزم» است. سومی‌اش هم «سیبنی» یعنی «رهایم کن، دست از سرم بردار». «خلص حبیبی، سیبنی» اینها آخرین کلماتی بودند که محمد بحار گفت. پسر جوانی که سندروم داون داشت و در شجاعیه، حوالی شماره غزه زندگی می‌کرد و این کلمه‌ها را به سگ‌های تعلیم دیده هار اسرائیلی‌ها گفت که او را آنقدر گاز گرفتند و دریدند تا شهید شد درست جلوی چشم خانواده‌اش. محمد فکر می‌کرد سگ دارد با او بازی می‌کند. در حالی که سگ هار داشت دست او را می‌جوید و می‌خورد تا بعد، رهایش کند تا از شدت خونریزی شهید شود. در حالی که خانواده‌اش بدون این‌که هیچ کاری از دست‌شان بربیاد، در ناامیدی محض، داشتند این صحنه را تماشا می‌کردند. چون ارتش اسرائیل به خانه‌شان ریخته و همه جا را زیر و رو کرده و سگ هار تعلیم دیده‌اش را به جان آنها انداخته بود.» او درادامه با بغض می‌گوید: «محمد بی‌گناه و معصوم بود. محمد نمی‌فهمید آن سگ با او بازی نمی‌کند بلکه دارد او را می‌کشد. او می‌گفت «خلص حبیبی، سیبنی». محمد تنها آدم معصوم و بی‌گناه غزه نبود که نمی‌دانست دارد آخرین دقایق زندگی‌اش را می‌گذراند و تنها گناهش این است که یک فلسطینی است که در غزه زندگی می‌کند و تنها هنر این دنیا این است که می‌داند چطور با اسرائیلی‌ها و اشغالگران کنار بیاید. چرا؟ چون آنها اسرائیلی هستند! و می‌داند چطور ما را سرزنش کند چون ما تروریست هستیم! در حالی‌که بی‌شک درست عکس این صادق است.»

جای خالی شهید امیر عبداللهیان
محمد صادق شهبازی فعال رسانه‌ای، تصویری از پست اینستاگرامی فائزه تکلو، همسر محمد خزایی را منتشر کرده است. محمد خزایی، دانشجوی دکترای حقوق عمومی، هنگام نماز مغرب در مسجدالحرام ۳۰خرداد ماه توسط مأموران عربستان بازداشت شد. پس از عنوان حج برائت توسط رهبر معظم انقلاب، او تلاش بسیار زیادی برای آمادگی برای حمایت از فلسطین در فرصت پیش آمده حج تمتع کرد. همسر محمد خزایی تصویری از او در حالی که پرچم فلسطین را در دست دارد منتشر کرده و نوشته: «پرچمی که بلافاصله بعد از این عکس توسط مأموران عربستان با ثبت کارت شناسایی ضبط شد و حساب توئیتری که با اسم واقعی رصد شد، با بازداشت در مسجدالحرام روایت حج برائت نیمه کاره ماند. 28 روز بی‌خبریم و منتظر. یک روز امیدوار، یک روز نگران و ناامید. گشایش امور به دست خداست. لطفاً برای حاجی ما دعا کنید.» محمد صادق شهبازی هم با بازنشر این پست نوشته است: «یک جوان ایرانی (محمد خزایی دانشجوی دکترای حقوق عمومی) یک ماه است در هنگام حج دستگیر شده و خبری از سرنوشتش نیست و نه حتی در بند عمومی که اسیر سیستم امنیتی سعودی است. کوچک‌ترین حق که دیدار با نماینده سفارت بوده و تماس با خانواده هم در موردش رعایت نشده. این حتماً در تضاد با گرم شدن روابط دو کشور است گذشته از اینکه نقض حقوق بشر و دادرسی عادلانه هم هست. وزارت خارجه و دستگاه‌های ذی‌ربط در این مدت چه اقدامی برای آزادی او کرده‌اند؟ نباید ایرانیان در بند خارج از کشور ماه‌ها در پیچ و خم دیوان‌سالاری‌هایی از این دست گم شوند. مخصوصاً که در آن کشور در خطرند.» برخی کاربران زیر این پست از جای خالی شهید امیر عبداللهیان نوشته‌اند.

گرمای انسانی زندگی ایرانی
در حالی که بحث و گفت‌وگو درباره سریال تحسین شده «در انتهای شب» ساخته آیدا پناهنده به بهانه اتمام این سریال در شبکه‌های اجتماعی گرم است بازیگران این سریال هم در یادداشت‌هایی به استقبال مخاطبان واکنش نشان داده‌اند. هدی زین‌العابدین در دلنوشته احساسی آورده است: «تشکر می‌کنم از مهر شما به من - به ماهى - که عزیزترین بود برام مابین نقش‌هایى که تا به امروز ایفا کردم.. که رنجش رنجم بود.. بى مادریش بى مادریم.که از دست داده بود و از دست داده بودم. این زنى که ازخودگذشته بود و اما محکوم به کنترل‌گرى، سخت زیبا بود.» علیرضا داوودنژاد کارگردان مطرح سینما طی یادداشتی با تحسین این اثر در بخشی از یادداشت خود آورده است: «موفقیت منظومه هنری رسانه‌ای هر مملکتی در گرو «دانایی سینمایی» ست که برخورداری از آن، اثری همچون در «انتهای شب» را «باورپذیر»، «اثرگذار» و «فراگیر» می‌کند و محرومیت از آن منظومه هنری رسانه‌ای یک ملت را در مقابل منظومه‌های رقیب منطقه‌ای و جهانی «تصنعی»، «کم اثر» و «منزوی» می‌سازد. بی‌اعتنایی و دشمنی با سینمای ایران، بر سرشاخ نشستن و بن بریدن است. آن‌که به ایران و نسل‌های جوان و آینده کشور می‌اندیشد نمی‌تواند به «دانایی سینمایی» بی‌اعتنایی کند و با سینمای ایران دشمنی بورزد. درود بر آیدای پناهنده عزیز و همسر نازنینش ارسلان امیری که با مدد «دانایی سینمایی» شان توانستند گرمای انسانی زندگی ایرانی را به یک سریال ایرانی بیاورند و به این ترتیب راه این اثر را به زندگی مردم ایران و خانه‌های آنها باز کنند.»

جستجو
آرشیو تاریخی