در میانه حیات و مرگ هنرهای سنتی

رضا دبیری‌نژاد
رئیس مؤسسه کتابخانه و موزه ملی ملک

آدمی همواره سعی کرده است تا زندگی خود را بهتر کند. این بهتر شدن تنها در راحتی و دسترسی بهتر به نیازهای روزمره نیست بلکه بخش عمده‌ای از این حال خوب مربوط به آن چیزی است که احساس و درونیات آدمی را در برمی‌گیرد؛ احساس اثربخشی، توانمندی، تمایز و لذت بردن از دنیای پیرامون. برای همین آدمی تلاش کرده است بسازد؛ ساختنی که برای او هویت شود. از این‌رو ساختن‌هایی که با هویت فردی و هویت جمعی اعم از قومی و ملی مرتبط بوده، برای او فراتر از کاربری‌های روزمره نقش نمادین گرفته و نشان توانمندی و بستری برای لذت بردن بوده است. از سوی دیگر این نوع از ساختن‌ها در خود تمایز دارد؛ تمایزی که نشان نمادین تفاوت از سایر اقوام و ملل شده و در نتیجه نشانه هویتی نیز می‌شود. اما یکی از تلاش‌های آدمی برای بهتر کردن زیست خود، زیباتر کردن جهانی است که در آن زندگی می‌کند. این زیباتر کردن موضوعی است که از دیرباز می‌توان در ساخته‌های بشر مشاهده کرد؛ از کشفیات باستان‌شناختی تا هنرهای زنده بومی. البته هر دو اینها را باید یکی دانست چرا که بسیاری از آثار مکشوفه باستان‌شناسی در زمانه خود هنر بومی و قومی بوده‌اند. این هنرهای بومی مجموعه‌ای از سنت‌ها را در خود دارند؛ سنت‌هایی که مجموعه‌ای از زیبایی‌شناسی قومی و ملی را دارند و این سلیقه زیباپسندانه به یک سنت جاری تبدیل شده که درون نسل‌ها امتداد یافته و از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده است. همچنین این زیبایی‌شناسی حاصل تعامل فرهنگ‌ها با طبیعت پیرامون خود است. آنجا که مواد موجود در پیرامون خود را همچون خمیرمایه‌ای در دست می‌گیرند و به شکل‌های مختلفی در می‌آورند که مورد پسند است. اینکه چوب درختان جنگلی اطراف خود یا پوست دام‌هایی که در مجموعه خود دارند را بستری برای خلق آثار قرار می‌دهند یا خاک زیر پای‌شان را گل می‌کنند تا خیال‌شان را شکل دهند و همه این خیال‌ها و برساخته‌هایی که بر تن مواد طبیعی نشسته است در تجربه‌های زیستی قومی و محلی با باورهای مذهبی یا اساطیر و فرهنگ مردمان پیوند می‌خورد و می‌خواهد بازتاب این باورها و رفتارها باشد. این گونه است که هنرهای سنتی یا صنایع دستی، هم از فرهنگ تأثیر می‌پذیرد و هم بر فرهنگ اثر می‌گذارد و در واقع بر مجموعه‌ای از دستاوردهای فرهنگی افزوده می‌شود. همه این دستاوردها حاصل سالیان بسیار از تجربه زیسته مردمان است که توانسته‌اند آن را به تکامل برسانند و این گونه به سرمایه‌ای فرهنگی و اجتماعی تبدیل شده است. از دست رفتن این هنرها در هر شکل آن از دست رفتن تجربه زیسته ملی و قومی است و در واقع کم شدن سرمایه فرهنگی یک جامعه. این گونه است که فراموش شدن هنرهای سنتی پایان زیست یک پدیده فرهنگی و زایل شدن تجربه‌های هویتی است. اما هنرهای سنتی چگونه فراموش می‌شود؟ وقتی که نتواند به حیات خود ادامه دهد و این ادامه ندادن وقتی اتفاق می‌افتد که نتواند با زیست امروزی، خود را منطبق کند. انطباق و روزآمد شدن هنرهای سنتی بخشی از تجربه تاریخی این هنرهاست. همانگونه که این هنرها کاربردی بوده‌اند، بخشی از بقای آنها نیز وابسته به این کاربرد بوده است. حال اگر کاربری‌ها عوض شده است، هنرها باید خود را برای ادامه بقا به کاربری‌های جدید برسانند و برای رسیدن به کاربری‌های جدید باید معرفی، آموزش و تلاقی نسل‌ها شکل گیرد و سیاستگذاری‌ها بر این باشد که هنرهای در حال فراموشی احیا شوند که این یک مسئولیت ملی و فرهنگی است. در نظر داشته باشیم که هر کدام از هنرهای سنتی همانند همه منابع زیرزمینی طی سالیان پرورده شده و به این نقطه از شکوفایی رسیده که انقطاع آن پایان یک چشمه زاینده است که نباید خشکیده شود اما شاید مهم‌ترین مسبب این خشکیدن عدم توان بهره‌گیری امروزی از این هنرهاست که طبیعتاً نیازمند حمایت‌ها و پشتیبانی‌های معنوی و بسترهای گفتمانی برای خلق حیات جدید است که این نیز با باور به سرمایه بودن و زایندگی هنرهای سنتی شکل می‌گیرد.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و پانصد و شش
 - شماره هشت هزار و پانصد و شش - ۱۹ تیر ۱۴۰۳