هنر طبقاتی
سعید فلاح فر
پژوهشگر هنر
آیا نقشی که بر کاسهها و کوزههای تاریخی و ظروفی که در زندگی روزمره و در میان مردم عادی استفاده میشده و از یافتههای باستانشناسی بجا مانده، «اثر هنری» محسوب میشوند؟ نقشهای سادهای که بر دیواره غارها بجا مانده چطور؟ طراحی دستبافها و قالیها و انواع ابزاری که با ظرافتهای دستی ساخته میشد و برای تزئین و استفاده کاربردی مصرف داشت چطور؟ این پرسش مهمی است برای آن که بدانیم رابطه «هنر» و «عامه مردم» در طول تاریخ چگونه بوده و چگونه شکل گرفته است.
در قدم نخست باید این قرارداد را بپذیریم که منظور از «هنر» همانی است که در یک جغرافیای فرهنگی و در یک زمان معین به عنوان «هنر» شناخته میشده است. چرا که هنر معاصر ـ با همه پیوندها و تباری که به ابتداییترین رفتارها و آثار بشری میرسد- مفهومی غیرقابل مقایسه با نیاکان خود دارد. حتی مدرنیسم هم نتوانست این رابطه موروثی را برای همیشه قطع کند. با وجود این، رابطه «هنر» با «مردم» یکی از مشخصههای قابل قیاس در تحولات مفهوم اجتماعی هنر خواهد بود.
آیا ابداعات ساختمانسازی را باید معادل «خلاقیت» در معماری و هنر دورههای متأخر دانست؟ آیا اولین احجام سفالی یا ابزار سنگی را باید بدایع هنرمندانه مجسمهسازی فرض کرد؟ نقاشیهای آیینی و نیایشی بر دیوار سکونتگاهها و پرستشگاههای اولیه نسبتی با تعاریف فیگوراتیو و سمبولیسم و انتزاع و... در هنر امروز دارند؟ رقصهای بدوی را میتوان با نمایشهای امروزی، پرفورمنس و... مقایسه کرد؟ به وجود آمدن ساختارهای شهری، فرهنگی و اجتماعی مثل گالریها، موزهها، حراجهای هنری و... نشان میدهد از نظر مفهومی تفاوتهای ماهوی غیرقابل قیاسی میان «هنر معاصر» با مفهوم تاریخی هنر وجود دارد. اما همچنان و با وجود چنین شکاف معنایی، همچنان عنصر تعیینکنندهای با عنوان رابطه هنر با مردم، قابلیتهای مطالعاتی معناداری را به خود اختصاص میدهد.
شاید بتوان چنین رابطهای را به چند گروه مهم و دربرگیرنده تقسیم کرد؛ مفاهیمی که امروزه از آنها تحت عنوان کلی «هنر» یاد میشود از یک معنا و کارکرد ذهنی در بشر اولیه شروع و کم کم به عامل ارتباط و وحدت اجتماعی ـ متناسب با ابعاد جامعه آن روزگار، از خانواده تا قبیله و... ـ تبدیل میشود. بنابراین، این عامل ارتباطی با توسعه مفاهیم همزیستی توسعه پیدا میکند. این وظیفه و نقش زیستی به گونهای زاده و رشید میشود که در پیوستگی با مفهوم «کالا»، خواه ناخواه و به همه اقشار جامعه، خدماتی تقریباً یکسان ارائه میکند. به طور خلاصه ورود پیچیدگیهای هنری در ادوار متأخر به این کالا، مشخصات و ممیزاتی را به تعابیر عملی گذشته اضافه کرده و روز به روز از سمت «عام» به سمت «خاص» حرکت میدهد تا جایی که آنچه هنر پنداشته میشود تنها در دربارها و مراکز قدرت و ثروت توان تنفس و ارائه پیدا میکنند.
گمان میرفت در دوره معاصر این جایگاه درباری برای هنر، برای همیشه نابود شده و میتوان بازگشت دوباره هنر به میان مردم را باور کرد. (که البته برای دورهای محدود نشانههایی از آن پدیدار شد.) اما به نظر میرسد دشواریهای فلسفی هنر معاصر به شیوهای دیگر، هنر را دوباره به نقش طبقاتی تازهای سوق داده و میدهد.
فارغ از هر نوع ارزشگذاری، هنر معاصر چنان پیچیدگیهای فرمی و محتوایی پیدا کرده که تقریباً عموم مردم در تشخیص هنر از «غیر هنر» عاجز ماندهاند. اصولاً هنر معاصر از مرز بین این دو ـ هنر و غیر هنر ـ عبور کرده است. گاهی آنچه از نگاه عموم مردم شیئی به غایتِ مسخرگی و بیمعنایی است، شگفتی تمجیدآمیز منتقدین هنری را به دنبال دارد و اثری که مردم را به وجد میآورد، فاقد ارزشهای هنری برای جامعه هنری و مخاطب حرفهای است.
عموم مردم از معیارهای قیمتگذاری آثار هنری در بازار هنر عاجزند و نمیتوانند دلایل بعضی ارقام عجیب و غریب را در مقایسه با قیمت آنچه انتظارش را دارند، باور کنند. بنابراین به وضوح میتوان تأثیر این فاصله را در رویدادهای هنری تجربه کرد. معمولاً آنجا که حضور جمعی مردم ـ به واسطه منافع مالی یا تبلیغاتی و... ـ
مد نظر باشد، هنر به یک اصل ثانویه بدل میشود. (سینما و موسیقی بهترین مثال برای این تقسیمبندی است.) از طرفی جایی که میدان فراخ هنرنمایی هنرمندان معاصر باشد، مردم عادی (جز برای تظاهر به عضویت در یک طبقه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ممتاز) تمایلی برای حضور نشان نمیدهند. استقبال ناامیدکننده مردم از سینما تجربه یا آمار پایین بازدید مردمی از نمایشگاههای پرطمطراق هنری، واکنش مردم به انواع آثار هنری در فضاهای مجازی و... از همین دوگانگی برمیآید. چرا مردم عادی باید مشتاق دیدن عینکی باشند که در گوشه یکی از موزهها بجا مانده است؟! شاید برخی مفسرین هنر و آثار هنری، به دلیل حفظ موقعیت تخصصی و برخی کارگزاران اقتصادی هم به دلیل حفظ منافع مالی، ذاتاً موافق چنین وضعیتی باشند و حتی برای حفظ و گسترش آن فعالیت کنند.
این همه یعنی رجعت دوباره هنر به حریم بخش اقلیتی مردم در ساختار اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی معاصر و احیای مفهوم «هنر عوامانه» در مقابل «هنر».