در مسیر رود و ریل
سوار بر قطاری که میتواند روستای بیشه را به سازمان جهانی گردشگری برساند
زهرا کشوری
دبیر گروه زیستبوم
آنجایی که دو رود ماربره و تیره به هم میرسند و رودخانهای میشوند به نام سزار، آغاز سفر ریل و رود است از دل شهری به نام «دورود». سفری که لرستانیها قصد دارند تا سازمان جهانی گردشگری ملل متحد ادامه دهند و روستای «بیشه» را سوار بر قطار بهترین دهکدههای گردشگری جهان کنند.
در تلاقی دو رود در دورود
مردم مسیر رود و ریل، مسافر آشنایند. اینجا خانهها نه به خیابان که به خط راهآهن میرسند. چشمها به آمدن و رفتن عادت دارند؛ به دست تکان دادنها، به چمدانی از دلتنگی، به آغوشی که باز میشود و به مسافری که برمیگردد. اینجا همیشه خدا، حرف حرف قطار است و سزار. هر دو، دل سخت زاگرس را میشکافند و میروند و میآیند؛ در میان جنگلی کوهستانی از بلوط، در سرزمین آبشارها، در لرستان. همان جایی که سفر جمع کوچک ما خبرنگاران شروع میشود. در تلاقی دو رود در دورود.
آنطور که میزبان ما «عطا حسنپور» مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی لرستان میگوید: گردشگران در مسیر 158 کیلومتری راهآهن دورود تا اندیمشک در جغرافیای لرستان، 100 تونل و گالری، 602 دهنه پل و آبرو و 210 قوس با شعاع کمتر از 400 متر را به تماشا مینشینند؛ دانشگاه مهندسی ریل و قطار.
هر جایی که توانستهاند به دل زاگرس تونل زدهاند و آنجا که کاری از تونل برنیامده، پلی ساختهاند تماشایی. قطار روی ریل هیجان، وارد تونلی میشود و تو در سیاهی مطلق فرو میروی... تاریکی در نور میشکند، همه جا سفید شده و پلکهایت برای لحظهای بسته میشود؛ به خوابی سبز در یک بعدازظهر بهاری میماند. بعد... دشتی سبز در میان نور پیدا میشود که سزار همیشه جاری در آن میدود. بلوطها سر به آسمان آبی کشیدهاند و از دل جنگلی انبوه، آبشارها روی چین و شکن زاگرس خود را در آغوش سزار رها کردهاند. اینجا بارها و بارها بازی نور و تاریکی تکرار میشود اما منظرهها تکراری نیست.
ایستگاه اول
این گزارش در دل یک دِرِزین کوچک نوشته میشود، پای به پای پیچ و تابهای سزار و قطار. درزین نوعی وسیله نقلیه ریلی مخصوص جابهجایی کارکنان راهآهن است. اینجا پیش از آنکه مهندسین، کوه را بشکافند و تونل در تونل، آدمها و قصه را ببرند و بیاورند، تونل سبزی از درختان کهن و صخرههای بزرگ، مسافران را مشایعت میکند. حسنپور میگوید: در این مسیر 12 آبشار نقره بر نقره میریزند و با سزار یکی میشوند. آنجا که سزار از دورود شروع میشود و به اندیمشک میرسد تا در خوزستان نام «دز» بگیرد. سزار همیشه خروشان است، حتی زمانی که کمترین دبی آبی را دارد، برای همین است که نباید تن را برای شنا به او سپرد. بازی با سزار، بازی با جان است. او در پس دادن جان، خساست دارد. تن را بیجان پس میدهد. سزار را باید به تماشا نشست و به تماشا قانع بود. بعد با صدای پای آبشار وارد تونل چند طاقی شد و از دل قطار و طاق پلها، محو و پیدا شدن بلوطهای سبز و چشمههای بلور را در حافظه حک کرد.
ایستگاه سپیددشت
بابونهها، مسیر سزار و قطار را رنگ دیگری زدهاند. پروانهها بزم گرفتهاند. قطار روی ریل سراسری میان یالها و دامنههای زاگرس پیر، گم و پیدا میشود، در دامنهای محو و چند صد متر پایینتر روی یالی، سوتکشان نمایان میشود، روی درهای میخزد و بعد در زمین گم میشود؛ آنجا که سپیددشت مینامندش. نبض سپیددشت در پاییندست ریل هم با سوت قطار میزند و از مسافر جان میگیرد. تعدادی از پیرمردهای این مسیر بازنشسته راهآهنند و جوانها هم راه پدر و پدربزرگ را رفته و به استخدام آن درآمدهاند. مردی سپیددشتی، نگاهها را به بازی قطار و زاگرس در گوشهای از طبیعت خیره میکند تا به زبان شیرین لری و فارسی بگوید چرا به اینجا میگویند سپیددشت. چند بار تکرار میکند:«سه پیت دش. یعنی سه بار پیچ دادش.» قطار در دل کوه سه بار پیچ میخورد تا در همان محدوده دوباره روی ریل بیفتد. کلمات آنقدر روی زبان اهالی صیقل میخورد تا میشود سپیددشت. این روایت محلی از نامگذاری یکی از زیباترین ایستگاههای لرستان است.
ایستگاه 501
در میان تنپوش سبز زاگرس، قطار به پل زیبایی میرسد که بر بلندای سزار ساخته شده تا ریل آنقدر برود که شمال ایران را به جنوبش برساند. پای پل، میان پوشش گیاهان انبوه و درختان سترگ، آنجا که چند دام در حال چریدن سبزترین بهار غرب کشورند، روستایی پنهان در سایه سبز درختان، به همین نام وجود دارد؛ روستای 501. به گفته حسنپور، کارگرانی که در ساخت ریل نقش داشتهاند باید جایی برای استراحت داشته باشند و همین باید، سنگ بنای روستای 501 یا شباندر شده است، آنطور که حجتالله عباسیان، معاون گردشگری لرستان میگوید: گردشگرانی که مسافر مسیر سبز لرستان میشوند میتوانند شب را در بومگردی روستای 501 به صبح سزار و زاگرس پیوند بزنند.
ایستگاه صالح حمید
قطار به این نقطه از مسیر که میرسد، چندین و چند متر بالاتر از سزار، مسافر را میگیرد و میفرستد به سرزمین قصهها. به آنجا که گلهای وحشی تا زیر زانو بالا میآیند. کودکان زیبای روستا در حال بازی با بزغالهها هستند. دشت و کوهپایه از تمیزی و زیبایی برق میزند. صدای طبیعت با صدای مرغ، خروس و بزغالهها یکی است. سگ گله با رهگذران غریبه، سر بازی دارد. زندگی پر از طراوت است و تو یادت نمیآید کی سزار همه خستگی چند ماه گذشتهات را در یک روز شسته و برده است. بعد با خودت میگویی اگر پای گردشگر به این نقطه برسد، این بهشت باقی خواهد ماند؟ جان میگیری وقتی میبینی جاده و ماشین به روستا راه ندارد. تنها راهی که میتواند مسافر را به این نقطه برساند، قطار است و تو آرزو میکنی هرگز پای گردشگری که پوست میوههایش را توی طبیعت رها و خیال میکند طبیعت سبز چند میلیون ساله نیاز به جذب زبالههای او دارد، به اینجا نرسد! به گفته عباسیان، صالح حمید هم بزودی صاحب بومگردی با مصالح بومزاد میشود و تو در دلت آرزو میکنی تنها پای گردشگرانی به اینجا برسد که آب را میفهمند و کاری نمیکنند که به قانون زمین بر بخورد.
ایستگاه بیشه
قطار لرستان نمیگذارد تو به یکنواختی عادت کنی، حتی اگر همهاش بلوط باشد و چشمه باشد و سزار باشد و سزار. دوباره به تاریکی تونل بعدی میخزد تا دلت به این همه زیبایی خو نکند. لابد میداند که بنیآدم بیعادت است. قطار دورود به اندیمشک کاری میکند که دل گردشگر برای همیشه در ایستگاه بیشه و صالح حمید و آب گوگردی ایستگاه کشور و کوه پرندگان قرهغاز و... گیر کند و به خودش قول بدهد که دوباره مسافر همین قطار شود. همین قطار که هر لحظه چهره جدیدی از لرستان را پیش چشم ما میگذارد.
مثل همین درختان سر به فلک کشیده ایستگاه بیشه که شاخ و شانه به هم دادند و ایستگاه قطار را در تونلی سبز در برگرفتهاند تا پاییزش مقصد بسیاری از گردشگران و عکاسان برای ثبت این لحظه جادویی باشد. آنجا که مردم روستا دارند آماده میشوند تا شانس دوباره بیشه را برای ثبت در فهرست بهترین دهکدههای گردشگری سازمان جهانی ملل متحد بیازمایند. جایی که سال گذشته نام روستای کندوان ثبت شد. بیشه 6 ماه وقت دارد تا سوار این قطار جهانی شود. باید ماند و عملکرد مسئولان استان را به تماشا نشست.