دعوای 2 مشتری نانوایی با کندن گوش

گروه حوادث/   دعوای دو مشتری در صف نانوایی بر سر خرید نان برشته به کنده‌شدن گوش پسرجوان منتهی شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، ساعت 8:30 صبح شنبه یکم اردیبهشت، مأموران کلانتری 112 ابوسعید در تماس با بازپرس محمد‌مهدی براعه از کنده‌شدن گوش پسر جوانی در صف نانوایی خبر دادند.
با گزارش این خبر، بازپرس جنایی دستور تحقیقات را صادر کرد و بررسی‌های اولیه نشان می‌داد دو مرد در صف نانوایی باهمدیگر دعوایشان شده و یکی از آنها گوش دیگری را با دندان کنده است.
به دستور بازپرس جنایی، متهم بازداشت و مرد جوان نیز برای درمان و پیوند گوش به بیمارستان منتقل شد. صبح روز گذشته، مرد جوان مصدوم، به دادسرای امور جنایی پایتخت رفت.
او که از ناحیه گوش چپ آسیب دیده بود به خبرنگار ایران گفت: نیم ساعتی بود که حوالی میدان حسن آباد در صف نانوایی بربری ایستاده بودم. نوبت من که رسید شاطر 5 نان روی میزش گذاشت و متهم هم بدون توجه به اینکه نوبت من است چهار تا از آنها را برداشت و یک نان خمیر را به جا گذاشت.
او ادامه داد: نمی‌دانستم اعتراضم بر سر نان به کنده‌شدن گوشم ختم می‌شود وگرنه هرگز شکایت نمی‌کردم. به متهم که مرد میانسالی بود، گفتم چرا تمام نان‌های برشته و خوب را برای خودت برداشتی و نان خمیر را برای من گذاشته‌ای؟ او هم در جواب گفت یک نان که بیشتر نمی‌خواهی؛ همین را بردار. من در حوالی میدان حسن آباد ابزارفروشی دارم و نیم‌ساعتی بود که در صف منتظر مانده بودم، از حرف‌های او ناراحت شدم و با هم جر و بحثمان شد.
شاکی 24 ساله گفت: دعوا بالا گرفت و دست به یقه شدیم اما یک دفعه متهم با دندانش گوش چپم را کند و شروع به فرار کرد.
مردم او را گرفتند و تحویل پلیس دادند، من هم به کلانتری رفتم اما چون تکه گوشم مقابل نانوایی افتاده بود و برای پیوند آن را نیاز داشتم دوباره به آنجا برگشتم. دو ساعتی از درگیری گذشته بود که تکه گوش را پیدا کردم و برداشتم و داخل دستمالی گذاشتم و به بیمارستان رفتم. دکتر می‌گفت چون زمان زیادی از قطع عضو گذشته ممکن است پیوند نگیرد.
متهم 53 ساله که او نیز توسط مأموران کلانتری به دادسرا منتقل شده بود از کار خود ابراز پشیمانی کرد. با تلاش بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی پایتخت، شاکی رضایت قطعی و نهایی خود را منوط به درمان قطعی و پیوند گوشش دانست.

گفت‌و‌گو با متهم
چه شد که دست به چنین کاری زدی؟
نمی دانم. مدتی است که فشار زندگی‌ام خیلی زیاد شده و تحملم کم شده است. روز حادثه یک ربعی بود که داخل صف ایستاده بودم و منتطر نان بودم که ناگهان با شاکی بحثم شد.
چرا فرار کردی؟
ترسیده بودم. وگرنه همان موقع با اورژانس تماس گرفتم.
دعوایتان چقدر طول کشید؟
5 دقیقه بیشتر نبود. من متهم هستم و گناهکارم اما از کسانی که در صف نانوایی بودند و شاهد درگیری شکایت دارم. اگر آنها وارد درگیری شده بودند و با چند کلمه حرف ما را از هم جدا می‌کردند، کار به اینجا نمی‌کشید. هیچ کدام از ما چاقو یا وسیله خطرناکی به همراه نداشتیم.
چرا نان را به او ندادی؟
این کار را کردم. اما او گفت که نان دست خورده است و دیگر به درد او نمی‌خورد.
شغلت چیست؟
10 سالی معلم بودم اما به علت یک‌سری مشکلاتی که داشتم استعفا دادم و الان کار آزاد می‌کنم.
پشیمانی؟
خیلی. دخترم چند سالی از شاکی کوچکتر است. اگر این اتفاق برای بچه خودم می‌افتاد، من چه‌ کار باید می‌کردم؟!.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و چهارصد و چهل و چهار
 - شماره هشت هزار و چهارصد و چهل و چهار - ۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۳