از جنگ جهانی به این سو استانداردهای دوگانه بیداد می کند
جنـگ غـــزه محصول نظم ناعادلانه جهانی
کارآموزان روابط بینالملل سالها است فهمیدهاند، وقتی بحث منافع استراتژیک کشورهای بزرگ به میان میآید، تنها چیزی که اینگونه کشورها صحیح و قانونی میشمرند، مصالح خویش و به راه انداختن پروپاگاندای شخصی علیه نظامهایی است که خط و سویی متفاوت دارند. از زمان پایان جنگ جهانی دوم یک جغرافیای سیاسی جدید در دنیا شکل گرفت ولی وقتی بحث رسیدگی به تخلفات کشورها مطرح شد، فقط به عملکرد کشورهایی که در جنگ بازنده شدند (آلمان، ایتالیا و ژاپن) پرداخته شد و هیچکس به امور برندهها (انگلیس، فرانسه و امریکا) رسیدگی نکرد. ایجاد فضای جنگ سرد بین شوروی که از 1917 به تسخیر بولشویکها درآمد و از زمان پایان جنگ جهانی دوم (سال 1945) با مشت آهنین، کمونیسم را در اینجا و آنجای اروپا گسترش میداد و البته امریکا که پیروزی ننگینش بر ژاپن با توسل به بمب اتمی و به قیمت بر جای ماندن هزاران هزار کشته و معلول در این کشور شرق آسیایی بدست آمد، دنیا را به سمت و سویی برد که در دهههای قبلی غیرقابل پیشبینی بود. حتی پس از فرو ریختن دیوار برلین در سال 1989 و برچیده شدن ظاهری کمونیسم در سطح اروپا و یکی شدن بخشهای شرقی و غربی کشور آلمان این جنگ سرد و رویارویی سایههای سیاه هرگز برچیده نشده و فقط هر روز رنگ و رویی تازهتر یافته است.
ریچارد فالک، استاد روابط بینالملل در دانشگاه پرینستون امریکا و گزارشگر سابق حقوق بشر سازمان ملل
مترجم: وصال روحانی
روسهاموفقتر از امریکاییها
اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 تجزیه و به 15 کشور ظاهراً مستقل تبدیل شد اما روسیه مهمترین و بزرگترین تک کشور ایجاد شده بر اثر این تجزیه همواره بر 14 کشور دیگر سایه انداخته و آنها را پیرو خط خویش ساخته و هرجا نوعی گردنکشی مشاهده کرده، آن را به سوی آرامش سوق داده است. کمتر از دو دهه پیش گردنکشیها در تفلیس مهار شد تا گرجستان فراموش نکند که همچنان وامدار معنوی روسیه است و 10 سال است که روسها قسمتهایی از خاک اوکراین را در اختیار خویش میگیرند تا کییف از اردوگاه شرق خارج و به مأمن تازهای برای ناتویی تبدیل نشود که چشم دیدن روسها را ندارد. هم اینک نیز دو سال و دو ماه از جنگ روسیه و اوکراین میگذرد که نتایج آن برای هر دو سو اندک بوده است. با هرگونه نگاهی روسها در مشترک ماندن ایدهآلهای بلوک شرق و راضی نگه داشتن اقمار کنونی و سابق خویش بسیار موفقتر از امریکایی بودهاند که حتی کشورهای بزرگ اروپای غربی را از خود بیزار میبیند زیرا آنها را در بسیاری از مهلکههای بزرگ تنها گذاشته و فقط به منافع خود اندیشیده است.
باجی که چینیها هرگز ندادند
به پاخیزی روزافزون چین که از دهه 1950 به بعد شکل گرفت، بر تنوع سیاستها در نزد کشورهای بزرگ افزود و دیری نپایید که پکن شانه به شانه مسکو و واشنگتن آمد و اینک (در ماه چهارم از سال 2024) اگر از روسیه و امریکا پیش نباشد، عقبتر هم نیست. آشکارترین تقابل سالهای اخیر بین این سه «قدرت» جهانی جنگ بزرگ اقتصادی میان امریکا و چین بوده و روسیه اگرچه پای به این عرصه ننهاده اما خودش در قضایای نظامی اوکراین به اندازه کافی گرفتار آمده و به تبع آن بیش از پیش وابسته به اقتصاد شکوفای چین شده است. تقابل اقتصادهای امریکا و چین از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ در واشنگتن شروع شد اما اوج آن پس از زمامداری جو بایدن در کاخ سفید از سال 2020 مشاهده شده و البته این سیاستمدار پیر و ناخوشاحوال امریکایی در آن بازندهای تمامعیار بوده است. وقتی زور بایدن و وزیر خارجه انتخابیاش (آنتونی بلینکن) در بازارهای اقتصادی به پکن نرسید، یک بار دیگر رویکرد کاخ سفید بر مدار سیاست بیمار «پروپاگاندای مسموم» علیه رقیب آغاز شد. امریکاییها که سالها برخورد پکن با سران تبت را تقبیح کرده و قیمومیتطلبی قانونی چینیها نسبت به هنگکنگ را «چشم طمع» نامیده بودند، این بار ادعای واقعی تعلق داشتن تایوان به سرزمین مادریاش (چین) را نیز جهانگشایی فراقانونی پکن توصیف کردند تا شاید بتوانند سران چین را به گوشه رینگ رانده و از آن باج بگیرند. باجی که هرگز داده نشد و برعکس چین هر روز بر شکوفایی اقتصادیاش طوری افزود که اینک با انبوه تولیداتش کارخانهها و حتی صنایع غرب را به زانو درآورده و آنها را به اعتراف به قدرت بیشتر چینیها در زمینه تولید فرآوردههای غذایی، پوشاکی و الکترونیکی وادار ساخته است.
آنچه قاتلان بزرگ فراموش کردند
پس از شر وع جنگ روسیه- اوکراین، امریکا کوشید با ارسال کمکهای هرچه بیشتر نظامی، دارویی و غذایی به کییف خودش را یک «منجی جهانی» جلوه بدهد و تصویر یک «جهانگشای چنگیزخانی» را از روسها در اذهان مردم دنیا ایجاد کند. امریکاییها از یاد برده بودند که خودشان چه فجایعی را در کوزوو در سال 1989 آفریده بودند و چگونه به بهانه سرکوب تروریسم در خاورمیانه لشکرهای خود را در افغانستان و عراق در سال 2003 پیاده کرده و در آنجا مردمان بیگناه بسیاری را به گلوله بسته بودند. تسخیر خاک عراق که البته منجر به سقوط و هلاکت صدامحسین شد، هرگز موجب برچیده شدن تروریسم از منطقه نشد و در افغانستان نیز «طالبان» که نابودی آنها هدف اصلی متجاوزان امریکایی توصیف شده بود، از 2022 قدرت را دوباره در دست گرفتند. امروز ویرانههای حضور نظامیان امریکایی در هر دو کشور فوق قابل مشاهده است و واشنگتن در جواب دادن به مردم امریکا که میپرسند چرا خون پسران سربازش این گونه با وسعت ریخته شد، به درماندگی رسیده و فقط توانسته است کلی بنای یادبود و قبرهای شیک برای قربانیان این جنگ عبث بسازد و افشانده شدن هزاران قطره اشک از سوی وابستگان این سربازان اجباری را به چشم ببیند و سرتا پا شرمنده شود.
از بوسنی تا غزه
آنچه در 6 ماه و نیم اخیر در جنگ غزه روی داده، ماحصل تلخ دیگری از موهوم بودن شکل و شمایل نظم نوین جهانی چهره کریه به اصطلاح «غول»های غربی است که دست به هر بیمروتی ممکن میزنند تا منافع ننگینشان در هیچ جای جهان از دست نرود. 22 سال پیش صربها در کشور مسلمانخیز بوسنی که پیشتر مثل صربستان بخشی از کشور شش پاره شده و متحد یوگسلاوی بود، دست به نسلکشی شرمآوری زدند تا جایی که مسلمانان را در سارایوو و دیگر شهرهای بوسنی سر بریدند ولی آنچه اسرائیل در حدود 200 روز اخیر در باریکه غزه و کرانه غربی انجام داده، یک پاکسازی قومی بسیار وسیعتر و فجیعتر بوده و جهانیان را به اعتراض گسترده علیه دولت نامشروع تلآویو و حامی اصلیاش یعنی امریکا واداشته است. امریکا البته سالها است که در این نسلکشی ضدانسانی به اسرائیلیها یاری میرساند اما در این موج تازه که پس از وقوع طوفانالاقصی در 7 اکتبر 2023 میلادی (15 مهر ماه 1402) شروع شد، پیش از 35 هزار شهید و نزدیک به 85 هزار مجروح روی دست فلسطینیها مانده است. مادران بر مرگ گسترده کودکان دلبند خود اشک خون میریزند و داغدار مرگ همسران خود نیز هستند که در جبهه جنگ با صهیونیستها به درجه شهادت نائل آمدهاند. حد و مرزی بر این نسلکشی هولناک قابلتصور نیست و نه فقط جو بایدن رفیق دیرین بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رادیکال اسرائیل در آن یک شریک بزرگ به حساب میآید بلکه رد پای آشکار انگلیس و گاه فرانسه و آلمان نیز در این جنایات عظیم جنگی قابل مشاهده است.
جدیدترین نمونههای یک استاندارد دوگانه
در اواسط دهه 1990 وقتی افسار صربهای «مسلمانکش» در بوسنی کشیده و عاملان آن پاکسازی قومی شریرانه در دادگاههای جهانی محاکمه شدند، امریکا مدعی شد سهم نخست را در رسیدگی به این وضعیت تلخ داشته اما قریب به سه دهه بعد دولت واشنگتن نه تنها در پی دستگیری «ابر قاتلان» اسرائیلی و محاکمه آنها نیست بلکه هرگونه سلاح عظیم و تازهای را در اختیارشان میگذارد تا آنها انسانیت را هرچه بیشتر در غزه لگدمال کنند. بایدن حضور نظامیان روسیه در اوکراین را جرمی آشکار برشمرد و کییف را تا بن دندان مسلح نکرد تا مقابل ارتش ولادیمیر پوتین بایستد اما در جدیدترین نمونه استانداردهای دوگانه به دار و دسته نژادپرست نتانیاهو هزاران کمک میرساند تا فلسطینیها را تا بیشترین حدی که میتواند آواره و بیپناه و وادار به ترک خانه و کاشانه خود کند.
این «نظم» چگونه موجودی است؟!
اسرائیل سالها کوشید آنچه را که در جنگ جهانی دوم در آلمان و برخی کشورهای دیگر اروپا روی داد و موجب مرگ شماری از یهودیها شد، دلیل و پایه اقدام غیرقانونی سال 1948 خود توصیف کند. در آن سال خیل مهاجران یهودی وارد خاک فلسطین شدند و با زیادهخواهی هرچه بیشتر خاک این کشور را تسخیر و تشکیل دولت نکبتآسای اسرائیل را در آن سامان اعلام کردند. بهانه صوری آنها برای این پاکسازی قومی تدریجی این بود که؛ «چون آنها (نازیها) ما را کشتند، پس ما هم میکشیم تا یهودیها سرزمینی امن بیابند و در کشوری متعلق به خویش زندگی کنند.» به زودی روشن شد که خط تفکیک مشخصی بین یهودیت و صهیونیسم وجود دارد و هر فرد یهودی لزوماً بر اعمال ددمنشانه صهیونیستها مهر تأیید نمیزند. این چنین بود که آن وجاهت پوشالی و آن نقاب دروغین از چهره صهیونیستها برداشته شد و سیرت درونی آنها آشکارتر شد. کوشش عظیم اما عبث نسلکشیهای صهیونیستی برای برچیدن سازمان قدرتمند حماس در سرزمینهای اشغالی جدیدترین سند از ورشکستگی سیاسی رژیمی است که حتی در خود تلآویو محبوبیتی ندارد و جانشینان احتمالی نتانیاهو برای گرفتن پست و مکان او ماههاست که صف بستهاند.
معلوم نیست در پی این بلواهای بزرگ چه تعریف تازهای از این موجود موهوم (نظم نوین جهانی) بر جا میماند اما این نکته مشخص است که مرگ سیاسی اسرائیل حتی واپسگرایی اجتماعی امریکا رویدادی غیرقابل اجتناب است.
منبع: Middle East Eye