روایتی از دانشگاه جنگ و ناگفتههایی از خدمت در ارتش
دو سال خدمت یک عمر خاطره
مرجان قندی
خبرنگار
دلاوریهای ارتش روایت انسانهای گمنامی است که ایستادگی در برابر دشمن و سینه سپر کردن مقابل گلولههای آنها را وظیفه خود میدانند. کسانی که نامشان با آسمان و زمین گره میخورد و هنوز هم بخش زیادی از دلاوریهای آنها گمنام مانده است. برای نوشتن از آنها سراغ دانشگاه جنگ (دافوس) میروم. معماری ساختمان موزه جنگ وسط دانشگاه بعد از گذشت ۱۶۰ سال همچنان زیبا و چشمنواز است. موزهای پر از تجهیزات جنگی قدیمی که قابلیتهای بسیار زیادی برای آشنا کردن علاقهمندان با تاریخ سرزمینمان دارد. از راهرویی با چند اتاق عبور میکنم و با گذر از چند پله وارد طبقه اول میشوم. همان لحظات اول نظم و انضباط توجهم را جلب میکند.
امیر حسین ولیوند 13 سالی است فرماندهی دانشگاه جنگ را برعهده دارد. او که در ۹۶ ماه حضور در جنگ ایران و عراق، مسئولیتهایی همچون فرماندهی آتشبار توپخانه، فرماندهی گردان توپخانه، فرماندهی تیپ دانشجویان دانشگاه افسری امام علی (ع)، فرمانده توپخانه لشکر۳۰ پیاده گرگان، معاون آموزش دافوس و فرماندهی دانشگاه فرماندهی و ستاد ارتش را بر عهده داشته از دلاوریهای ارتش میگوید. صحبت ما با او با عملیات وعده صادق و سیلی محکم به اسرائیل همراه میشود.او با خوشحالی از عملیات حمله پهپادی و موشکی ایران به رژیم اشغالگر قدس میگوید: طبیعتاً اگر توان نظامی ایران بالا نبود تا امروز 10 بار به ما حمله شده بود. شک نکنید توان نظامی ما توان بازدارندهای بوده که مانع میشود دشمنی که به کشورهای همسایه ازجمله افغانستان یا عراق حمله کرده هیچ وقت این جرأت را نداشته باشد که به ایران حمله کند. در حال حاضر ما فقط به دنبال این حالت صرف بازدارندگی نیستیم.
یعنی باید گاهی از حالت بازدارندگی هم خارج شویم که بدانند منفعل نیستیم. حمله به اسرائیل هم در راستای همین موضوع است. یعنی ما نمینشینیم اگر حمله بکنند پاسخ بدهیم. گاهی اوقات ایجاب میکند پیشدستی کنیم. البته این را هم باید در نظر گرفت که آمادگی فقط در داشتن تجهیزات نیست بلکه روحیه نفرات شما باید برای این کار آماده باشد که خداراشکر ما در هر دو بعد این موضوع آماده هستیم.
او از روزهایی که لباس مقدس ارتش را به تن کرد اینگونه روایت میکند: شروع خدمتم در لشکر 23 نیروهای ویژه هوابرد یا همان کلاه سبزها بود. فرمانده لشکر ما شهید آبشناسان بود. در تمام مناطق جنگ بخصوص شمال غرب بودهام. مدتی هم در خاک عراق بودم. بعد از جنگ وارد فضای آموزش شدم و هنوز هم هستم. مأموریت ما در دانشگاه فرماندهی و ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران تربیت و آموزش دانشجویان کشورمان و همچنین آموزش دانشجویان کشورهای دوست و همپیمان و آموزش پرسنل نظامی کشور در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری در گرایشهای زمینی، هوایی، دریایی و پشتیبانی خدمات رزمی است که اگر وارد جنگ شدیم به بهترین شکل ممکن ورود کنیم، به بهترین شکل ممکن عملیات انجام بدهیم و کمترین میزان آسیب را داشته باشیم.
امیر مهدی اوریا، رئیس پژوهشکده سایبر پلیتیک هم در ادامه صحبتهای فرمانده دانشگاه از نظم و انضباط نیروهای ارتشی که زبانزد است، میگوید: مطمئناً شخصیت هر فردی در محیطی که هست شکل میگیرد. افراد نظامی مثل ما که سه سال شبانهروزی در دانشگاه افسری بودیم و باید صبح در ساعت مشخصی بلند میشدیم و تخت خود را آنکادر میکردیم، پس از آن پوتینهایمان را واکس میزدیم و همه کارهایی که باید انجام میدادیم روی برنامه و نظم بود. این نظم کم کم در تمام زندگی به عادت در زندگیمان تبدیل شد. من سی ودومین سال خدمتم را میگذرانم و بعد این همه سال هیچ وقت نتوانستم دیرتر از ساعت 5 و30 دقیقه صبح بیدار شوم. این نظم و نوع رفتار در زندگی حتی در نوع لباس پوشیدن ما هم تأثیر میگذارد. البته اینکه میگویند ارتشیها افراد عاطفی نیستند، درست نیست. چون کار ما به نوعی است که دور از خانوادههایمان و در مأموریت هستیم و همیشه دلتنگ دیدار خانواده هستیم.
او به سختیهای کار یک نظامی اشاره میکند و ادامه میدهد: یکی از سختیهایی که به ظاهر شغل نظامی دارد این است که شما هیچ وقت در شهر خودتان خدمت نمیکنید. من تبریزی هستم اما در طول خدمتم حتی برای مأموریتهای روزانه هم تبریز نرفتهام. معمولاً خدمت در ارتش طوری است که جابهجایی محل خدمت احتمالش زیاد است. یک ارتشی خیلی باید خوش شانس باشد تا در مدت مثلاً 25 سال خدمت فقط دوبار جابهجا شود. در این جابهجایی باید خانوادههایمان را هم با خودمان ببریم. همسران ما از خانوادههایشان دور میشوند و بعضاً تا 6 ماه هم شاید فرصت نشود که آنها را ببینند. بنابراین افرادی که به ارتش میآیند حتماً باید به آن علاقهمند باشند و بهعنوان یک شغل به آن نگاه نکنند. افراد موفق در ارتش افرادی هستند که عشق این کار را دارند. اما کسانی که وارد ارتش میشوند و به عنوان شغل به آن نگاه میکنند معمولاً وسط راه میبرند. در این میان همراهی خانوادهها نیز بسیار مهم است.بیشترین زحمت در زندگی یک ارتشی بر عهده همسر او است چون علاوه بر اینکه به دلیل مأموریت همسر از پدر و مادر و بقیه خانوادهاش دور است و همه مشکلات جابهجایی را تحمل میکند مدیریت و تربیت فرزندان هم بر عهده او است. برای همین ما برای انتخاب همسر باید دقتمان را چند برابر کنیم تا همراه و همپای واقعی باشد.
اوریا به نکته جالب دیگری از زندگی افراد ارتشی اشاره میکند و میگوید: یکی دیگر از ویژگی ارتشیها این است که آنها شنوندههای خوبی هستند. دوستان و آشنایان هر موقع ما را میبینند یاد دوران سربازیشان میافتند. حتی افرادی که با ما آشنا نیستند سرآغاز صحبتهایشان به خاطرات سربازی برمیگردد. مثلاً یکی از اهالی محله ما که سن و سال بالایی هم داشت هر زمان با هم روبهرو میشدیم و سر صحبت باز میشد من باید شنونده خاطراتش از دوره سربازی میشدم.
در کشور ما مردان دو سال سربازی میروند اما اندازه 30 سال از این دوره خاطره تعریف میکنند. دوران سربازی سخت میگذرد اما دوره بسیار شیرینی است یعنی سختیها
بــــرش
کارخانه آدم سازی
جمشید صفری یکی از دانشجویان ارشد به جمع ما اضافه میشود. او 10سال فرمانده گروهان پادگان 03 عجبشیر بوده است. با اولین صحبتهایش میشود فهمید که سینهاش مالامال از ناگفتههاست. او درباره این گفته سربازان قدیم که پادگان عجبشیر را کارخانه آدمسازی توصیف میکنند، میگوید: خیلیها میگفتند تابلویی با این جمله سر در این پادگان نصب بوده اما در سالهایی که من آنجا خدمت کردم نه این تابلو را جایی دیدم و نه چیزی از مفهوم آن به معنی سختگیری در این پادگان را برای سربازان مشاهده کردم. در دو دهه اخیر اکثر سربازانی که برای دوره آموزشی از شهرهای مختلف میآمدند یا تک فرزند بودند یا تک پسر خانواده. فرزند به هر تعداد برای پدر و مادر عزیز است اما از دورهای که تعداد فرزندان کمتر شده مدل رفتاری خانوادهها با فرزندانشان هم متفاوت شده است و قطعاً نسل جدید فشارهای آموزشی آن مقطع پادگان عجبشیر را که به کارخانه آدمسازی معروف بوده نمیپذیرد. به همین منظور دورههای آموزشی با گذشته تفاوتهای بسیاری کرده چون در پادگانها از ابزار جدید استفاده میکنند و این موضوع فقط هم منحصر به کشور ما نیست.
این دانشجوی دافوس میافزاید: در فیلم وسریالها اغلب نشان میدهند شخصیت سرهنگهای ارتش یک آدم خشن است که تا وارد خانه میشود میخواهد چیزهایی را به خانوادهاش تحمیل کند. یعنی با فرزندش هم مثل یک سرباز برخورد میکند. اما اصلاً اینطور نیست. به هرحال برخی باورهای غلط از گذشته به جا مانده است. الان دقیقاً وضعیت برعکس شده است؛ ما با سربازهایمان هم مثل بچههایمان
رفتار میکنیم.