تحلیل «دالیا داسا کای» در فارین افرز درباره ابعاد و پیامدهای حمله به ساختمان دیپلماتیک ایران در دمشق
اسرائیل با آتشبازی میکند
اسرائیل با حمله به ساختمان دیپلماتیک ایران از خط قرمز دیگری عبور کرد. «دالیا داسا»، صاحبنظر مسائل بینالملل و استاد دانشگاه بینالمللی «یو.سی.ال. ای» مقاله خود در «فارین افرز» را با این مقدمه آغاز کرده است. او با اشاره به اینکه از منظر ایران و بسیاری از کشورهای دیگر حمله به ساختمان دیپلماتیک ایران همانند حمله به قلمروی آن محسوب میشود، گفت: این حمله احتمالاً نشان میدهد که دولت اسرائیل بر این باور است که اکنون زمان اقدام علیه اهداف نظامی ایران، هر هدف نظامیای که باشد، فرارسیده و میتواند از پیامدهای آن نسبتاً مصون بماند. با ادعای دولت اسرائیل، ایران اکنون تا آن اندازه دست بسته است که امکان ندارد چنان واکنشی نشان دهد که سبب به شعله کشیدن یک جنگ منطقهای شود. این نوع نگاه اسرائیل باعث شده تا تصور کند جنگ غزه به جای آنکه فضای مانورش علیه ایران و متحدانش را محدود کند، گسترش هم داده است. «داسا کای» میافزاید: اگر چنین باشد، ممکن است اسرائیلیها فضای غیرقابل پیشبینی منطقهای را دستکم گرفته باشند. این حمله شاید به این معنی باشد که این اقدام اسرائیل بر اساس یک پیشبینی نادرست صورت گرفته است و میتواند نه تنها پیامدهای خطرناکی برای اسرائیل که برای همه منطقه داشته باشد.
کارزار هدفمند علیه ایران
این تحلیلگر بینالملل با اشاره به اینکه دامنه و سرشت حملات اسرائیل در گذر سالها از تمرکز بر هدف قرار دادن تسلیحات نظامی ایران به یک کارزار هدفمندتر یعنی ترور فرماندهان عملیاتی و اطلاعاتی شبکه ایران تغییر کرده است، اظهار داشت: ذیل چنین تحولی شمار زیادی از افراد ارشد نظامی ایران تغییر کرده است. در واقع حمله اخیر، ادامه همان الگوی حملات اسرائیل بر اهداف بسیار ارزشمند ایران در سوریه و فراتر از آن در ماههای اخیر است. پس از حمله هفتم اکتبر حماس، اسرائیل میتوانست کارزار گستردهتر منطقهایاش علیه ایران را محدود ساخته و بر تهدیدهای فوری که از غزه سرچشمه میگرفت تمرکز کند، بویژه که حزبالله لبنان ظاهراً تمایلی به پیوستن به جنگ حماس نشان نداد. اسرائیل همچنین میتوانست این جنگ را با توجه به شکنندگی رو به تزاید منطقه و تمایل زیاد امریکا به محدود نگه داشتن جنگ و پرهیز از رویارویی مستقیم با ایران پیش ببرد، اما به نظر میرسد که نتانیاهو و کابینه نظامیاش، مسیر متفاوتی را انتخاب کرده باشند.
ادامه استراتژی «زدن سر هشت پا»
به اعتقاد «دالیا داسا» 6 ماه پس از آغاز جنگ غزه، اسرائیل در حال تشدید کارزار منطقهای خود است. این کار پیامد منطقی چیزی است که نفتالی بنت در سال 2018، آن را استراتژی «زدن سر هشت پا» نامگذاری کرد. اسرائیل معتقد است که ضرورت دارد مستقیماً با ایران رویارو شود و فقط به سراغ نیروهای نیابتی نرود. اسرائیل به پیروی از این راهبرد، میخواهد ایران را برای اقدامات شبهنظامیان منطقهایاش، پاسخگو کند حتی اگر ایران به اشکال مختلف روی این شبکه غیرمتمرکز کنترل داشته باشد. برخی ناظران بر این باورند که اسرائیل سعی دارد ایران را به ورود به جنگ تحریک کند اما شاید عکس این منطق درست باشد. اسرائیل در حال حاضر روی این مسأله شرطبندی کرده است که ایران دست بسته و در منگنه است چرا که نگران اقدامات تلافیجویانهای است که میتواند حملات مستقیم اسرائیل به قلمروش را برانگیزد، بنابراین اکنون اسرائیل، ایران را در یک موقعیت آسیبپذیر سیاسی و اقتصادی میبیند، حتی اگر برخی تحلیلگران بر این باور باشند که با جنگ غزه و همگرایی نظامی بیشتر با روسیه، دست ایران قویتر شده است. در این خصوص در اسرائیل دو دیدگاه متفاوت وجود دارد؛ یک دیدگاه رایج معتقد است که ایران بعد از سردار سلیمانی ضعیفتر شد و نتوانست انتقام او را چنان که وعده داده بود، بگیرد. دیدگاه دیگر هم میگوید ترور سردار سلیمانی فضای مبارزه علیه اسرائیل و امریکا در منطقه را افزایش داد.
تداوم فعالیت گروههای مقاومت
توانمندی گسترش یافته گروههای شبهنظامی تحت حمایت ایران در سالهای اخیر نشان میدهد که ترور شدن سردار سلیمانی نتوانست به طور ریشهای توانایی این بازیگران را برای وارد کردن آسیب جدی در سراسر منطقه از میان ببرد. با این حال، اسرائیل در این برداشت خود اشتباه نمیکند که پس از آغاز حملات اسرائیل در سوریه و لبنان در 6 ماه گذشته، ایران و حزبالله کار چندانی برای تلافی انجام ندادهاند. احتمالاً اسرائیلیها این لحظه را یک فرصت برای تضعیف بیشتر ایران و متحدان منطقهایاش میبینند بویژه که از حمایت کامل واشنگتن برخوردارند و میدانند که جهان علیه آنهاست. شاید اسرائیل اطمینان دارد که میتواند بیآنکه حزبالله یا ایران وارد جنگ مستقیمی شوند، محدودهها را بشکند. به عبارت دیگر، چه بسا هدف اسرائیلیها از تشدید حملات نظامیشان این نیست که ایران را تحریک به جنگ مستقیم کنند، بلکه اینگونه فکر میکنند که ایران کنار خواهد ماند. در همین حال شاید اسرائیل بر این باور است که میتواند محدودههای تشدید نظامی را جابهجا کند زیرا انتظار دارد امریکا از سر راهش برکنار بماند یا حتی حمایتی تاکتیکی از اقدامات اسرائیل علیه گروههایی به عمل آورد که منافع واشنگتن را هم تهدید میکنند.
ریسک پرخطر
اسرائیل با این تصور که با چندان محدودیتی در تلاش برای تضعیف ایران و نیابتیهایش روبهرو نیست، تن به ریسک چشمگیری میدهد. چه بسا ایران در نقطهای احساس کند که باید ضرورتاً بهصورت مستقیم واکنش نشان دهد و به نظر میرسد که اکنون این وضعیت شکل گرفته است. شاید هم اسرائیل چنین ریسکهایی را قابل مدیریت بداند اما تصور برخورداری از یک مصونیت بالا یک رویکرد خطرناک است که میتواند منافع و جان امریکاییها را مستقیماً به خطر اندازد.
به نظر میرسد که جنگ غزه انگیزههای قبلی قدرتمند اسرائیل برای تشدید نظامی بیشتر با ایران را تقویت هم کرده باشد. رهبران اسرائیل پیش و پس از جنگ غزه در چهارچوب همین دیدگاه عمل میکردند که درگیری با ایران میتواند محدود بماند؛ به این معنا که اسرائیل اهداف خود را در تضعیف محور ایران دنبال کرده و همزمان روابطش با کشورهای عربی را - که از ایران در هراس هستند- بهبود بخشد. این نگاه حتی پیش از جنگ غزه هم نادرستی خود را نشان داد اما در هنگامه جنگ غزه و کشتار غیرنظامیان فلسطینی در مقیاسی غیرقابل تصور، اسرائیل با آتش بازی میکند. این خطر وجود دارد که اسرائیل در نقطهای، بهایی سنگینتر از پیشبینیاش برای این حملات بپردازد و محتمل است که امریکا هم چنین بهایی را بپردازد.
استفاده تهران از فرصت
در حالی که خاورمیانه در پی حمله به سفارت ایران در سوریه که گمان میرود کار اسرائیل باشد، هنوز در آستانه جنگ قرار دارد، وزارت خارجه ایران با استفاده از فرصت در روزی که نماد حمایت منطقه از فلسطینیهاست، یک بار دیگر طرح تهران را برای حل و فصل دموکراتیک این منازعه چنددههای ارائه داد. در این بیانیه آمده است: «اکنون فرصتی فراهم است تا به یک راهحل معتبر، مسئولانه و واقعی برای این منازعه و ریشههای آن فکر کنیم». ایران بر این باور است که قدیمیترین و رنجآورترین بحران قرن جاری در منطقه و جهان را میتوان با یک رفراندوم، با کمک سازمان ملل که شامل ساکنان اصلی فلسطین از جمله مسیحیان، مسلمانان و یهودیان میشود، حل و فصل کرد. بافت جمعیتی همیشه یک مسأله حساس در منازعه اسرائیلی- فلسطینی بوده است. حدود 15 میلیون نفر جمعیت در اسرائیل، غزه و کرانه باختری زندگی میکنند که حدود نیمی از آنان یهودی و بقیه عربهای اسرائیلی و فلسطینی هستند که هرگونه رفراندومی را به یک مسأله غامض برای دو طرف تبدیل میکند.