چرا فلسطین مسأله اول جهان اسلام است؟
سه هدف، سه اثر، سه رخداد
بحث فلسطین شش ماهی است که در دنیا برجستهتر شده است اما هنوز در مورد آن فقر آگاهی وجود دارد؛ نه تنها در سطح عموم بلکه در سطح نخبگانی و دانشگاهی هم هنوز نیاز داریم که آگاهی نسبت به مسأله فلسطین را ارتقا دهیم و به این پرسشها بپردازیم که چرا اساساً فلسطین مهم است و چرا فلسطین باید مسأله نخست جهان اسلام باشد؟ در گفتار پیشرو، با تحلیل رخدادهای اخیر و تحولات جاری فلسطین، به جوانب مختلف این پرسش میپردازیم.
دکتر علیرضا مقدم
رئیس پژوهشکده مطالعات منطقهای جامعهالمصطفی العالمیه
مهمترین مسألهای که در شش ماه اخیر با آن مواجه بودیم «عملیات طوفانالاقصی» بود که تحلیلهای بسیاری پیرامون دلایل و پیامدهای آن انجام شده است که در مقام جمعبندی میتوان چنین اشاره کرد که بعد از عملیات طوفانالاقصی در همه جوانب قضیه فلسطین شاهد تغییرات اساسی هستیم. چنانکه هیچ جنبه از مسأله فلسطین به پیش از 7 اکتبر 2023 یا 15 مهر 1402 بازنخواهد گشت؛ چه در خصوص رژیم صهیونیستی و موضعگیریهایش، چه در خصوص محور مقاومت و بازیگرانش و چه در خصوص نگاه بینالمللی و منطقهای به فلسطین، ما بعد از عملیات طوفانالاقصی شاهد یک تفاوت اساسی و یک تغییر راهبردی هستیم. تحلیلهای کارشناسان گواهی براین واقعیت است که رژیم صهیونیستی در دستیابی به اهدافش که اعلام کرده بود نابودی حماس، آزادی گروگانها و غیرنظامی کردن غزه است، تا به امروز موفق نبوده است و البته مستندات فراوانی هم وجود دارد که چنین عدم موفقیتی را تأیید میکند.
بنابراین عدم موفقیت رژیم اسرائیل بر کسی پوشیده نیست و خود آنان هم بر شکست خود در رسیدن به اهدافشان اذعان دارند. اما در طرف دیگر این جریان، در حالی که با تخریبها، شهادتها و فاجعه انسانی در غزه مواجه هستیم، چطور پیروزی جریان مقاومت را باید تفسیر کرد؟ در چنین شرایطی حتی سؤال میشود که اگر نیروهای مقاومت پیش از عملیات طوفانالاقصی تحلیل میکردند که با چنین واکنشی مواجه میشوند آیا باز هم چنین اقدامی را انجام میدادند؟
برای اینکه بتوانیم به این دست از پرسشها پاسخ دهیم نیاز داریم دوباره در خصوص «جبهه مقاومت» و «هدف کانونی جبهه مقاومت» تأمل کنیم. تحولات اخیر بعد از عملیات طوفانالاقصی چه بسا لزوم تأمل دوباره نسبت به مسأله فلسطین را گوشزد میکند و این میتواند از جمله پیامدهای راهبردی این عملیات باشد. همچنان که حماس بهعنوان یکی از نیروهای مقاومت، تحت تأثیر تحولات منطقه در سال 2017 اساسنامه خود را تغییر داد.
در این گفتار تلاش میکنم یک صورتبندی و چهارچوب اولیهای ارائه دهم با عطف توجه به اهداف کانونی نیروهای مقاومت با تمرکز بر حل مسأله فلسطین تا بتوانیم در نهایت با توجه به این چهارچوبهای اولیه، پیروزی نیروهای مقاومت را بسنجیم و پیروزی در جبهه مقاومت را تفسیر کنیم.
سه هدف کانونی و اساسی برای حل مسأله فلسطین میتوان در نظر گرفت؛ نابودی اسرائیل، تشکیل دولت فلسطینی، بقای گروههای مقاومت به این معنا که گروههای مقاومت را به عنوان «موضوع» و نه «طریق» در نظر بگیریم. البته این اهداف مانعة الجمع نیست اما اولویت دادن و مرکزیت دادن به هر کدام از این سه هدف میتواند در تحلیل ما از وضعیت مقاومت و سنجش پیروزی و آینده تحولات مقاومت کاملاً مؤثر باشد. هر کدام از این سه هدف در اولویت قرار گیرد مسأله فلسطین را با چالشهایی در سه سطح بینالمللی، داخلی و منطقهای مواجه خواهد کرد و متعاقباً فعالیت نیروهای مقاومت را تحتتأثیر قرار خواهد داد.
عملیات نیروهای مقاومت با هدف نابودی رژیم اسرائیل
اگر هدف کانونی و اولویت نیروهای مقاومت «نابودی رژیم اسرائیل» در نظر گرفته شود چنین هدفی (فارغ از اینکه اعتقاد و خواست ما چیست) در سطح بینالملل ایجاد مقبولیت نمیکند و چون با ادبیات و ترمینولوژی حقوق بینالملل همگام نیست چالشهای اساسی بسیاری ایجاد خواهد کرد. بنابراین منظور این است که اگر این هدف بهعنوان هدف کانونی عملیات نیروهای مقاومت باشد باید آماده چالشهای آن در سطح بینالملل باشیم.
پیامدهای منطقهای این هدف را اینگونه میتوان توصیف کرد که بعد از دهه 1980 اعراب از این هدف فاصله گرفتند بویژه بعد از اجلاس اعراب در سال 1982 و بخصوص بعد از ارائه «طرح صلح عربی» توسط ملک عبدالله در 2002 که به «نقشه راه» معروف شد و در آن اشاره شده بود که اگر رژیم اسرائیل به مرزهای 1967 برگردد همه کشورهای عربی رژیم اسرائیل را به رسمیت خواهند شناخت، به این اعتبار میتوان گفت هدف نابودی اسرائیل چالشهای منطقهای را علاوه بر چالشهای بینالمللی به دنبال خواهد داشت. به لحاظ نگاه داخلی در فلسطین، اگرچه اکثریت با نابودی اسرائیل موافق هستند اما نسبت به «کانونی بودن» و «اولویت داشتن» این هدف دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. اگر هدف کانونی نیروهای مقاومت «نابودی اسرائیل» باشد به لحاظ داخلی نسبت به طرحهای صلح نوعی انفعال وجود خواهد داشت و راهحل نظامی اهمیت پیدا خواهد کرد و نیروهای مقاومت «طریقیت» خواهند داشت و توان محور مقاومت و گروهای ذیل محور مقاومت برای تقابل با رژیم اسرائیل سوق پیدا خواهد کرد. به لحاظ فرهنگی هم «فرهنگ شهادت» بر «فرهنگ پیروزی» غلبه خواهد داشت و شهادت بهعنوان هدف اهمیت پیدا میکند.
عملیات نیروهای مقاومت با هدف تشکیل دولت فلسطینی
اگر هدف کانونی و اولویت نیروهای مقاومت برای حل مسأله فلسطین را «تشکیل دولت فلسطینی» در نظر بگیریم این راهحل مقبولیت بینالمللی خواهد داشت چون با حقوق بینالملل هماهنگی خواهد داشت و به لحاظ منطقهای هم در میان اعراب مقبولیت قابلتوجهای دارد و در سطح داخلی هم بین خود فلسطینیها مقبولیت عام دارد. برهمین اساس هم بود که اساسنامه حماس در سال 2017، همین مسأله را دنبال کرد.
اگر «تشکل دولت فلسطینی» را بهعنوان هدف کانونی نیروهای مقاومت و راهحل مسأله فلسطین در نظر بگیریم در چنین شرایطی نیروهای مقاومت در برابر طرحهای صلح فعالانه عمل خواهند کرد و تلاش میکنند در حالیکه همچنان مخالفت با رژیم اسرائیل باقی است اما راهحلی را برای حل مسأله فلسطین ارائه کنند و امکان بهرهگیری از روشهای مختلف سیاسی رسانهای و نظامی هم وجود خواهد داشت؛ برخلاف هدف قبلی که تنها «روش نظامی» مورد توجه بود. در این هدف، توان محور مقاومت به سمت «شکلگیری دولت فلسطین» سوق داده خواهد شد.
دیگراینکه گروههای مقاومت در راه تحقق این هدف «طریقیت» خواهند داشت و به لحاظ فرهنگی هم از «فرهنگ شهادت» به سوی «فرهنگ پیروزی» یعنی تشکیل دولت فلسطین حرکت خواهد شد در حالیکه فرهنگ شهادت همچنان اهمیت دارد و در مسیر پیروزی اگر شهادتی هم اتفاق افتاد طبیعتاً استقبال خواهد شد.
عملیات نیروهای مقاومت با هدف حفظ و بقای جریان مقاومت
اگر حفظ و بقای جریان مقاومت، هدف کانونی فعالیتهای نیروهای مقاومت قرار گیرد و بقای جریان مقاومت موضوعیت پیدا کند و نه «طریقیت» آنان، این هم در سه سطح بینالمللی و منطقهای و داخلی چنین قابل تحلیل است که چنین هدفی به لحاظ بینالمللی با عدم مقبولیت نسبی مواجه است و با ساختار سیاسی نظام بینالملل چالش ایجاد خواهد شد. علاوه بر اینکه به لحاظ منطقهای هم چنین هدفی باعث چالشهایی با اعراب خواهد شد. چرا که این تلقی (صرفنظر از درست یا غلط بودن آن) وجود دارد که این گروهها وابسته به ایران هستند و بقای این گروهها بستری برای افزایش نفوذ ایران خواهند بود واین ماجرا باعث شکافی میان خود کشورهای عربی از یک طرف و بین کشورهای عربی و ایران از طرف دیگر خواهد شد.
اما این هدف در سطح داخلی فلسطین، مقداری مسأله را سیاسی خواهد کرد و محل منازعه میان نیروهای داخلی فلسطین خواهد شد. اگرچه به نظر میرسد غلبه اکثریت در فلسطین با نیروهای مقاومت است ولی در هر صورت اگر این هدف را بهعنوان هدف کانونی نیروهای مقاومت در نظر بگیریم بین گروههای فلسطینی بهطور مشخص «فتح» و «حماس» نوعی چالش سیاسی را ایجاد خواهد کرد. دراین هدف، در مواجهه با طرحهای صلح شاید منفعلانه برخورد شود و بر روشهای نظامی غلبه خواهد کرد اگرچه گروهها چهره سیاسی هم خواهند داشت و گروههای مقاومت به «موضوع» و نه «طریق» تبدیل میشوند.
نمیتوان با توافقهایی بدون حضور فلسطینیان، مسأله فلسطین را حل کرد
بنابراین با این چهارچوب و صورتبندی میتوانیم پیروزی را در سمت جریان مقاومت بسنجیم. در این 6 ماهه روشن شده است که نمیشود تشکیل دولت فلسطینی را به فراموشی سپرد؛ نمیشود مسأله فلسطین را به تاریخ سپرد؛ نمیشود با حذف فلسطینیان و گروههای فلسطینی و ایجاد توافقهایی بدون حضور فلسطینیان و بدون توجه به تشکیل دولت فلسطین، قضیه فلسطین را حل کرد. اما ارزیابی اینکه چقدر عملیات طوفانالاقصی به تشکیل دولت فلسطینی کمک کرده یا کمک خواهد کرد هنوز امکانپذیر نیست ولی اهمیت پیدا کردن دوباره تشکیل دولت فلسطینی بعد از عملیات طوفانالاقصی در سطوح مختلف بینالمللی، منطقهای، رسانه و حتی کنشگران غیردولتی غیرقابل انکار است و برای ارزیابی و سنجش عملیات نیروهای مقاومت نمیتوان این ابعاد را نادیده گرفت. توجه کانونی به هر کدام از این سه هدف، در مسیر ما در جبهه مقاومت تأثیرگذار خواهد بود.
مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر مقدم و دکتر سیدباقری در هماندیشی «قدس الامه: تأملی بنیادین» است که از سوی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شده است.
نیم نگاه
مسأله فلسطین و تغییرات راهبردیاش بعد از طوفانالاقصی
مهمترین مسألهای که در شش ماه اخیر با آن مواجه بودیم «عملیات طوفانالاقصی» بود که تحلیلهای بسیاری پیرامون دلایل و پیامدهای آن انجام شده است که در مقام جمعبندی میتوان چنین اشاره کرد که بعد از عملیات طوفانالاقصی در همه جوانب قضیه فلسطین شاهد تغییرات اساسی هستیم. چنانکه هیچ جنبه از مسأله فلسطین به پیش از 7 اکتبر 2023 یا 15 مهر 1402 بازنخواهد گشت؛ چه در خصوص رژیم صهیونیستی و موضعگیریهایش، چه در خصوص محور مقاومت و بازیگرانش و چه در خصوص نگاه بینالمللی و منطقهای به فلسطین، ما بعد از عملیات طوفان الاقصی شاهد یک تفاوت اساسی و یک تغییر راهبردی هستیم. تحلیلهای کارشناسان گواهی بر این واقعیت است که رژیم صهیونیستی در دستیابی به اهدافش که اعلام کرده بود نابودی حماس، آزادی گروگانها و غیرنظامی کردن غزه است، تا به امروز موفق نبوده است و البته مستندات فراوانی هم وجود دارد که چنین عدم موفقیتی را تأیید میکند.
بنابراین عدم موفقیت رژیم اسرائیل بر کسی پوشیده نیست و خود آنان هم بر شکست خود در رسیدن به اهدافشان اذعان دارند. اما در طرف دیگر این جریان، در حالیکه با تخریبها، شهادتها و فاجعه انسانی در غزه مواجه هستیم، چطور پیروزی جریان مقاومت را باید تفسیر کرد؟ در چنین شرایطی حتی سؤال میشود که اگر نیروهای مقاومت پیش از عملیات طوفانالاقصی تحلیل میکردند که با چنین واکنشی مواجه میشوند آیا باز هم چنین اقدامی انجام میدادند؟