به بهانه مراسم اسکار 2024
جایزهای برای «جنایت موجه» از اوپنهایمر تا باربی
سعید مستغاثی
منتقد
امسال در اسکار اتفاق عجیبی افتاد. با اکران دو فیلم «اوپنهایمر» و «باربی» در ماه جولای، یعنی فصل فیلمهای به اصطلاح پاپکورنی (که اساساً کمترین نقش را در فصل جوایز سال داشته و معمولاً آثار بالای جدول باکسآفیس را دربرمیگیرد) و با تبلیغات سرسامآور و پرغوغایی از چند ماه قبل، این دو فیلم که به پدیده «باربنهایمر» معروف شده و ناجی سینمای هالیوود لقب گرفتند، به عنوان دو شانس مهم و اصلی فصل جوایز 2024 مطرح شدند!
برای بسیاری از علاقهمندان سینما و آشنایان با فرمولهای فصل جوایز و مراسم اسکار، انگار مورد بسیار عجیب و غریبی در حد بنجامین باتن روی داده و گویی فصل جوایز 2024 از همان ابتدا تمام شده بود!
در حالی که معمولاً از ماه نوامبر هر سال فیلمهای فصل جوایز به ترتیب اکران و کمکم لیستهای برگزیدگان، نامزدها و جوایز منتشر شده و مراسم مختلف در این باب برگزار میشود، اما امسال گویا فیلمهای اصلی از 7،6 ماه قبل وارد عرصه نمایش شدند و بعضاً جوایز خود را نیز دریافت کردند. مهمتر اینکه همچون «تم» مشترکی که هر سال بین آثار برگزیده فصل جوایز وجود دارد، این تم میان همین آثاری که در واقع ماهها پیش از فصل جوایز نمایش داده شدند، به چشم میخورد!
«تم»ی که حکایت از یک نوع «جنایت موجه» داشت؛ هم در «اوپنهایمر»، در «آناتومی یک سقوط» و هم در «بیچارگان» یا «قاتلین ماه گل»، «منطقه مورد علاقه»، «می دسامبر»، «برگهای افتاده»، «هیولا»، «روزهای کامل»، «کنت»، «مایسترو»، «پریسیلا»، «سرزمین موعود»، «زندگی گذشته»، «قاتل» و... و حتی در «باربی» دیده شد.
در همه آثار یاد شده، به هر حال جنایتی اتفاق میافتاد که اگرچه شکل متفاوتی داشت اما هیچیک در نهایت خشم و نفرت مخاطب را برنمیانگیخت بلکه هر کدام به نوعی دلایل موجه به خود گرفته و به نوعی تماشاگر آن را قصاص جنایاتی دیگر میدانست.
مثلاً در فیلم «اوپنهایمر» کاربرد بمب اتمی روی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی و قتلعام صدها هزار نفر، جنایتی هولناک به شمار آمده اما وقتی در فیلم یاد شده، این جنایت مقابل بیش از 3 ساعت پروپاگاندا و تبلیغات جعلی در مورد پایان دادن به جنگی خانمانسوز و جلوگیری از مرگ میلیونها نفر و نمایشی از بشردوستی جی رابرت اوپنهایمر قرار میگیرد، تا حدودی موجه جلوه کرده و خاطره شوم آن قتلعام هولناک را تلطیف میسازد تا حدی که تماشاگر اصلاً در جناح اوپنهایمر قرار گرفته، برایش دل سوزانده و در حد یکی، دو صحنه وجداندرد نامفهوم و الکن با او همراه میشود.
یا در فیلم «آناتومی یک سقوط» خودکشی یا قتل یک نویسنده به دست همسرش با مسائلی از قبیل بیمسئولیتی او، دعواها و کتک زدنهایش، قصوری که منجر به نابینایی پسرشان شد، دزدی از سوژه و کتاب همدیگر، مخالفت با ارتباطات غیرافلاطونی و همجنسگرایانه زن و تنگ کردن اوضاع و شرایط و بالاخره نیاز همان فرزند پسر به محکوم نشدن مادر تا کنارش زندگی کند، توجیه شده است.
در پایان این فیلم حتی زمانی که شک میکنیم شاید زن همسرش را کشته باشد اما به دلیل تلاش پسربچه برای نجات مادرش در هر حالت قاتل بودن یا نبودن، قانع میشویم که حتی اگر جنایتی هم مرتکب شده باشد، جنایتی توجیه شده و به اصطلاح موجه است.
جنایات آن قاتل حرفهای در فیلم «آدمکش» نیز همگی توجیه شده است؛ چه وقتی واسطه سفارشات پروندههایش و منشی او را به قتل میرساند، چه وقتی آن غول بیشاخ و دم دیگر را ناکار کرده و چه زمانی که کارشناس پرونده را کنار آن پل یخ زده میکشد، اگرچه شاید تماشاگر وقتی کارشناس در آستانه مردن قرار دارد دل بسوزاند، اما وقتی متوجه میشود که میخواهد از یک غفلت سوءاستفاده کرده و رقیب را با چاقو بزند، آن وقت دلش خنک میشود!
همه اینها در مقابل آزار شدید دوست آدمکش در دومینیکن تنها به دلیل یک اشتباه و نیمهتمام گذاردن مأموریت، جنایات توجیه شدهای به نظر میرسند.
در فیلم «زندگیهای گذشته» (سلین سانگ) جنایت صورت گرفته، عشق سوخته دو جوان کرهای است که به دلیل مهاجرت خانواده دختر به امریکا و رسیدن او به سرزمین فرصتها و دستیابی به موقعیتی مناسب در عرصه ادبیات اتفاق افتاده، تا حدی که برای این هدف، دختر یاد شده ناگزیر از ازدواج با یک امریکایی شده است.
در فیلم «داستان امریکایی» (کورد جفرسون) جنایت در حق هنر و ادبیات و روش شرافتمندانه یک نویسنده با وجدان اعمال میشود تا او برخلاف میلش و به دلیل عدم فروش و استقبال از آثارش، به نگارش داستانی پیشپا افتاده و سطحی با ادبیاتی سخیف دست بزند که در کمال حیرت نه تنها پرفروش و مورد استقبال فراوان قرار میگیرد بلکه حتی جوایز مهم ادبی سال را مال خود کرده است! و هالیوود نیز اقدام به ساخت فیلمی بر اساس آن میکند!
اما این جنایت نیز موجه میشود؛ آنجا که بالاخره نویسنده فوق، هم با درآمدی که از این راه کسب کرده کلی از مشکلاتش را حل کرده، هم از پس نگهداری گرانقیمت مادرش برآمده و مهمتر آنکه از آن پیله روشنفکری و دوری از اجتماع بهدر آمده و میتواند با مردم، آشنایان و جامعه ارتباط برقرار کند!
و بالاخره در فیلم «باربی» توطئه و نقشهچینی باربی و دوستانش در حق «کن» و دوستان او، همچنین محدود کردن و راندنشان از موقعیت برتری که در «باربی لند» به دست آورده بودند، نوعی ظلم و جنایت به نظر میرسد که بنا بر آنچه خود «کن» و همدستانش با سوءاستفاده از ناراحتی باربی و وضعیت جدیدش انجام دادند و آنها را منزوی ساخته و به عنوان نوعی برده به خدمت گرفتند، در واقع یک انتقام موجه محسوب شد.