موسیقی، پژواک حق(۵)
محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده
اگرما بفهمیم که درعرصه دنیا وفرصت عمر، برای چه آمدهایم و به کجا میرویم، برصحنه دنیا و مجال بازی درآن، نقش واقعی بازی میکنیم. واقعی یعنی درست. درست، یعنی واقعی. یعنی چه؟ اینکه دورشد؟ بله. ولی نه دور باطل. واقعی، همان درست است، چرا؟ برای اینکه فاقد محتوای ارزشمند و مناسب نیست و درست، همان واقعی است، برای اینکه به پوچی و بیهودگی منجر نمیشود.
پس دنیا آمدهایم که بدانیم برای چه آمدهایم! اگر چرایی را کمال و استکمال بدانیم، نقش واقعی خود را فهمیده و آن را بازی میکنیم و اگرندانیم، نقش نادرست، یعنی غیرواقعی بازی میکنیم و دراین صورت به پوچی و بیهودگی میرسیم. پس زندگی، صحنه نمایش است و ما بازیگر آنیم، سخن درستی است. مشروط به اینکه آنطورکه شرح شد، آن را بفهمیم.ولی اگر زندگی را تنها مجال بودن و تنها فرصتی برای تمتع بدانیم، نقشهای غیرواقعی و نادرست بازی میکنیم و در این صورت، دنیا برایمان بازی و بازیچه و بیهوده جلوه میکند. ازسویی دیگر، شاید فحوای آیه شریفه (أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ...)، که مطابق کلام گوهربارمولای متقیان میشود، این است که جلوهگریهای دنیا، بازی است. یعنی غیر واقعی است و نباید آنها را جدی بگیریم! جلوهگریهای آن چیست؟ ثروت، شهرت، عیش، نوش، تمتع، ریاست، برخورداری و... دنیا از طریق ثروت چه بسیار کسان را در تاریخ، بازی داده و میدهد! تمام شرارتها، مرارتها و ملالتهای اقتصادی، در گرو ثروت بازیخوردگان اقتصادی و بحرانسازهای معاش تودههای مردم است. آنان که تلقی شوخی از ثروت را به طرز هلاکت باری بازی میکنند و موجب هولناکترین شکافهای طبقاتی میان ابنای بشر میشوند! سایر مواردی که ذکر شد، مانند شهرت، عیش و نوش و... از همین نوعند.
در میان آنها، بازی هنراست که در همه آنها نقش دارد و میان آنها بازیگر! هنر، همه نقشها را خوب بازی میکند و چه جدی! همه شوخیها را جدی میانگاراند! طوری که مخاطب در مواجهه با آن، شیفتهاش میشود و نه تنها جدی، بلکه الگوی خود قرارش میدهد. اگر میان پدیدارهای گوناگون جستوجو کنیم، هیچکدام به اندازه هنر، الگو قرار نمیگیرند.
این خاصیت معجزه آسای هنر، مخلوق بشر، است که خیل کثیری از مردمان و مواجهان را فریفته خود میکند! و فریفتن، نتیجه بازی است. بازی، فریب است و حاصل آن فریفتن. مفهوم بازی خوردن در مواجهه با هنر، به شکل حیرتآوری به فریفتگی منجرمی شود. کسانی که بازی ثروت، شهرت، عیش و نوش، تمتع، ریاست و... را بازی میکنند، اگرچه فریفته و مسخاند، ولی لااقل قدری از مایملک را نصیب بردهاند. ولی مخاطب هنر، فریفته فقیر است.
چون چیزی جز فریب تنها، نصیبش نیست! چرا؟ چون فقط الگو برداشته است. الگو از بازیخوردگانی که در بازی فریفتن مخاطب، موفق و در ناکام گذاشتنش، سربلندند! وای؟! چقدر نکبت برسرهنر ریختی؟! نریختم! نمایاندم! تمام اقصی نقاط عالم را بنگر، همین اوضاع و اوصاف برای مخاطب هنر، مشهود نیست؟! هنر، اصلاً خود بازی ظریف و خطرناکی است که میتواند تمام عمر، مخاطب را بازی دهد و او را در معرکه نگه دارد.
واقعاً تصور حقیقی از هنر، این گونه است؟! آری. اگر آن را سفیر و رسول حق ندانی و اوصاف حق را در آن نبینی. هنر، تصویر خدا بر وجود هنرمند است که او را مشتاق و شیدای هنر کرده است
و موسیقی، پژواک حق در وجود اوست! چه نسبت است میان این هنر، با هنری که میفریبد؟! درهنری که مخاطب تمام عمر به بازی آن گرفتار آمده، هنرمند الگو است. ولی در هنری که سایه و پژواک حق است، هنرمند سفیر و رسول حق است و الگو نیست. او تنها دلالتگر و راهنماست و الگو خودِحق است. در هنری که بازی فریب است، الگو هنرمند است که خودش مغفول و فریفته و بازی خورده است. اما در هنری که سایه و پژواک حق است، هنرمند، رسول حق است که از بازی و فریب و غیرحق، آگاه میکند و از غفلت و پوچی، پرهیز میدهد! کسی که پرهیز میدهد، به چیزی که نتیجه پرهیزاست، دلالت میکند. هدف را، آن نشان میدهد. اگر الگو شود، الگوی حق نمایی و حقگرایی میشود! و هیچگاه حق نما و حق گرا، در جای حق نمینشیند. بازی اغفال و اضلال را بازگو و رسوا میکند و نسبت به آن پرهیز میدهد. مخاطب چنین هنری، در بند و اسارت هنرمند، گرفتار نمیشود. اگرچه مشتاق و گوش به زنگ هنرش بیتاب و شیداست، ولی سرگردان و سرگشته نیست. منتظر راهنمایی و حق نمایی اوست.
بگو آیا این خود بازی نیست؟ چرا. بازی است. اما نقش درست و راست بازی در دنیاست. نقشی که دال برعدم انحصار دنیا و مقدمی بودن آن است. آری، دنیا صحنه بازی و افراد، بازیگران آنند! اما چقدر تفاوت میان بازی درست، اینکه تلقی درست داشتن اززندگی، عمر، استعدادها و مرگ و بازی غلط، تلقی غلط از آنها، هست! هنر، تنها عرصه شبیهسازی وجود و هستی است که برعهده انسان (هنرمند)است. اشباه، همه آثار هنری هستند که از سوی هنرمندان، براساس الگوی هستی و وجود، شبیهسازی شدهاند و آن را به سمت مدلولی پیش میبرند که تلقی هنرمند است. اگر مدلول، تلقی هنرمند، واقع نمایی مفهوم زندگی وعمر و هدف حیات باشد، شبیهسازی راه به منزل راحت (مقصود) برده است. اما اگر تلقی هنرمند(مدلول) چنان نباشد، نتیجه فریب و راه، فریفتگی است و الگوی این دلالت، هنرمندی است که بدانجا کشانده است!
چه بسیار تفاوت میان پیروی از دلیل و پیروی از دلیلِ دلیل! هنر اگر شبیهساز حق باشد، به دلیلِ دلیل (خدای هنرمند)، راهنمایی میکند و اگرنه، به دلیل(هنرمند)، راه مینماید و این یعنی الگو، هنرمند است نه حق. این هنر، پژواک و سایه هنرمند است و تلقی او را شبیهسازی میکند و تلقی او، دعوت به خویشتن به جای خداست و این همان بازی غلط، به جهت تلقی غلطش از زندگی، عمر، دنیا و ما فیها است!