به احترام همه شیرمردان و شیرزنان ایرانی رأی می دهم

پرستو علی‌عسگرنجاد
نویسنده

اتوبوس نیامده بود و معطل بودیم. زن، که روسری نداشت، رو به من گفت: «هیچی‌شون به آدم نرفته. همه‌چی‌شون خرابه». کلی‌گویی همیشه آزارم داده. لبخند زدم و گفتم: «نه! خیلی چیزاشون درسته، بعضیاشم خرابه، بدم خرابه». توپید که: «نخیر! هیچی‌شون درست نیست. عرضهٔ یه اتوبوس فرستادنم ندارن!»
غم، چنبره زد روی لبخند ماسیده‌ام. یادم افتاد به الهه، مهندس شهرداری‌ای که با امیرحسین دوساله‌اش با تمام وجود کار می‌کند تا کار مردم را راه بیندازد. یادم افتاد به رانندهٔ اتوبوسی که کلی جملهٔ خوب انگیزه‌بخش به کابینش چسبانده بود تا حال مسافرانش شده لحظه‌ای، خوب شود. ذهنم رفت پیش سید که می‌گفت متروی پاریس همیشه بوی گند ادرار می‌دهد و ویدیوی مترویی در امریکا را نشانم می‌داد که مسافرانش تا سینه در گنداب بودند و طبیعی هم بود برایشان! اتوبوس آمد.
در تاکسی از آلودگی هوا به سرفه افتادم. زن کناردستی‌ام عکس یک شربت انگلیسی را در گوشی‌اش نشانم داد که: «داروسازای ایرانی که عرضه ندارن داروی خوب بسازن. این خارجیه خوبه.»
از آن عکس بدم آمد. حس کردم پاگذاشت روی خون همهٔ دانشمندان هسته‌ای‌مان که بهترین رادیوداروهای جهان را با دست خالی ساختند. حس کردم عکس شهریاری‌ها و کاظمی‌آشتیانی‌ها زیر پایش مچاله شد. شربت را نخریدم.
به مریم، دوست پزشکم که طلای المپیاد زیست را دارد، پیام دادم تا از او توصیه بگیرم. مریم از امریکا دعوت‌نامه داشت برای تخصص، نرفت.
من رأی می‌دهم به‌خاطر رانندهٔ اتوبوسی که سعی می‌کند جهان مسافرانش را بهتر کند،
به‌خاطر مریم، الهه، شهریاری و شاگردانش، به‌خاطر پیرمرد نارنجی‌پوش توی عکس که بیست‌ودوم بهمن همین امسال در میدان انقلاب دیدمش که تک و تنها با پرچمش کیف می‌کرد و به همه لبخند می‌زد.
من رأی می‌دهم به‌خاطر همهٔ کارگرها، مهندس‌ها، کفاش‌ها، مرزبان‌ها، بنّاها که قدر بضاعت خودشان دارند تلاش می‌کنند ایران را با خوبی و حلال‌خوری‌شان قوی و روشن کنند و حقشان این نیست که کسی همهٔ تلاش‌هایشان را نادیده بگیرد.
من انتخاب می‌کنم و رأی می‌دهم تا کسی نتواند بگوید: «همه‌شون فاسدن». تا انگشت جوهری‌ام را سمت انتخاب‌هایم بگیرم و بگویم: «این‌ها آدم‌خوب‌هایی هستند که کشورم را به دستشان سپردم و پشتشان ایستادم تا ایرانی بهتر بسازیم.»
من زیست‌شناسی خوانده‌ام. خلق کفتارها را می‌شناسم.
اگر ببینند گربه‌شیر شرزه‌ای تنها مانده، آن‌قدر دورش می‌پلکند و خرناس می‌کشند تا زمین بخورد و ترتیبش را بدهند.
به احترام همهٔ شیرزنان و شیرمردانی که پای این گربهٔ ایرانی ایستادند تا تنها نماند، من رأی می‌دهم.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و چهارصد و سیزده
 - شماره هشت هزار و چهارصد و سیزده - ۱۰ اسفند ۱۴۰۲