موسیقی، پژواک حق(4)
محسن نفر
آهنگساز
مدرس موسیقی
و نوازنده
شوخی درعالم وجود ندارد و در تلقی ما از امور و موضوعات است که شوخی معنا مییابد. اگرچه همان تلقی هم خود، جدی است. هر قدر هم چیزی را جدی نگیری وتلقی غیرجدی نسبت به آن داشته باشی، بازهم کاری(فعلی) جدی انجام دادهای. به تعبیری، جدی شوخی کردهای! این موضوع در هنر به صورتهای مختلف بروز کرده است. در سینما، کمدی و کمیک، عرصه بروز شوخی، به نحو معلوم و مشخص بوده است. در تئاتر، نمایشهایی با محوریت خنده و تفریح، نماد شوخی و در نقاشی متحرک، اکثر کارتونهای محبوب کودکان، شوخی و تفنن است. گاهی ترکیب دو یا چند هنر، مفهوم شوخی را پدیدار میکنند. مثلاً در نمایشهای آیینی مانند تئاتر روحوضی، بازیگری، دیالوگ (گفتار) و موسیقی، با هم مفهوم شوخی را رقم میزنند. در موسیقی کلاسیک، اپرا کمیک، که متن در آن گفتاری است و نه آوازی، موضوع شوخی و تفنن همراه با موسیقی جلوه گری دارد. حال نکته مهم این است که تصور عمومی در مورد شوخی، خنده دار بودن آن است. اگرچه در شوخی، خنده هم جای دارد ولی نسبت میان آنها، نسبت تساوی نیست. بلکه عموم و خصوص مطلق است. یعنی شوخی ممکن است خنده دار باشد و ممکن است گریه دار باشد. ممکن است مطایبه و لطیفه باشد و ممکن است منجر به فاجعه، جنایت و حوادث شوم ومهلک و ترسناک و مرگ آور باشد. مفهوم آیه شریفه «أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ...» با نظریه شوخی، بیشتر درک میشود. بازی و پوچی، گویا ملازم دنیاست. نه یعنی دنیا بازیچه و پوچ است. نعوذاًبالله دنیا نه بازیچه است و نه پوچ. زیرا: ربنا ماخلقتَ هذا باطلاً.» خدا هیچ خلقتی را باطل انجام نداده است. بازیچگی و پوچی، مصداق تام و تمام ابطال است. کاری که پوچ و بازی است، باطل است. پوچی، یعنی تهی ازمحتوا. از آنرو که زندگی نردبان و فرصت کمال است، پوچی، فاقد آن محتواست. پس باطل است و از آنرو که بازی، کاری غیر جدی و شوخی گرفتن دنیاست، کاری باطل است. بازی، تلقی شوخی داشتن از دنیا است.
پس خالق حکیم، نعوذاًبالله دنیا را برای بازی و بیهودگی نیافریده است. بلکه تلقی غلط ما از دنیا، میتواند ما را به بازی و پوچی و بیهودگی بکشاند! اگر ما دنیا را نردبان و فرصت کمال و استکمال بدانیم، دنیا عرصه مغتنمی برای آن هدف است و اگر ما آن را تنها مجال بودن و زیستن بدانیم، امکان بازی خوردن و پوچیگرایی برای ما هست! کسی که زندگی را تنها فرصت بودن و تنها امکان وجود میداند و پس ازدنیا را باور ندارد، هدفش از زندگی، برخورداری، شادی، عیش، خوشگذرانی و تمتع است و برای رسیدن به آن مقاصد، از هیچ تلاشی دریغ نمیکند. حتی اگر لازم باشد دیگران را لگد مال و ضایع و زائل کند. خب دراین صورت، دنیا برای او چه مفهومی دارد؟! او که هستی و وجود را تنها خلاصه در دنیا میبیند و قبل و بعد آن را نمیپذیرد، زیستی بجز پوچی میپوید؟! اگر پشت پرده را نخوانی، از نظرساکنان آن (پشت پرده)، به غیر از پوچی میگذرانی؟! آیا زندگی و سبک آن، برایت به غیر بازی است؟ زندگی را فرصتی برای بازیگری و به بازی گرفتن دیگران و هر آنچه هست، میدانی! پس دنیا، برایت عرصه بازی است و آن را به بازی میگیری! به غیر از بازی و بازیچگی، آن را به حساب نمیآوری و این نحوه زیستن در دنیا و مواجهه با آن، به غیر از پوچی است؟ چرا پوچ؟ برای اینکه حاوی هیچ محتوای ارزشمند و معتبری برای بعد از آن نیست! توشهای به همراه ندارد. توشهاش پوچی است. زیرا روشش بازی و بازیگری و به بازی گرفتن دنیا ومافیها بوده است. نکتهای که درخلال مباحث هویداست، این است که بازی، ملازم پوچی است. بازیگر، پوچی ثمر دارد. چرا؟ برای اینکه خودش نیست. خود واقعیاش را پیدا نکرده و بدترازآن، خود واقعیاش را گم کرده. اگر تو مرتبا با ناخودها مواجه شوی، خودت را هم مانندآنها، ناخود مییابی. خودت را نمیشناسی و گم میکنی و ناخود را، خود میپنداری! ثمره این ناخودی، برای خود واقعیات، پوچ و بیفایده است. خودت واقعیات، چنین ثمری نداشته و نخواسته است. این ثمر، توشه خود واقعیات نیست و نبوده است و نمیتوانسته که باشد. پس ختم زندگی ات، پوچ و ثمره زندگی ات، پوچی و پاداشت، فقدان است. پس چاره چیست؟ اینکه دنیا را بازی ندانی! یعنی چه؟ آیه شریفه میگوید بازی است و تو میگویی بازی نیست؟!
آیه شریفه می گوید راهی که به پوچی ختم شود، بازی است. توقع خوشی و عیش و نوش و لذت و ثروت و تمتع، آنهم منحصر به این دنیا، پوچ است و زندگی در جهت آن، فقط بازی است. اگر از بودنت در دنیا به چنین باور و روشی نایل آمدهای، وقت خود را هدر داده ای. یعنی پوچ گذراندهای و هر چه که به پوچی ختم شود، بازی است. یعنی جدی نیست. یعنی شوخی است. یعنی غیر جدی را به جای جدی نشانده ای! گفتی که در عالم شوخی وجود ندارد؟! آری. ولی تو تلقی شوخی از دنیا داشتهای و آن تلقی را جدی گرفتهای و نقش شوخی را، جدی بازی کردهای و نقش شوخی داشتن، پوچ گذراندن عمراست. زیرا نقش جدی را نداشته ای. اگرچه شوخی (تلقی غلط) را جدی بازی کردهای، ندانستهای که جدی را نفهمیدی و گم کردهای وغیر آن را بهجای آن گرفتهای! اگرچه آن را جدی بازی کردهای! عجب! خب حالا فقط معنای آیه شریفه که دنیا، بازی و بیهوده است همین است؟الله اعلم. ولی با تلقی فوق که شرح شد، به نظر همین است. اما افراد برجسته و بزرگی چه مذهبی و چه غیر آن، زندگی را صحنه بازی و انسان را بازیگر در آن میدانند! پس این از چه رو است؟ درست است. زندگی صحنه بازی و انسان، بازیگر است. ولی مگر نمیشود آدمی در صحنه زندگی، نقش واقعی که همان نقش جدیاش است را بازی کند؟!