صفحات
شماره هشت هزار و سیصد و نود و هفت - ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و سیصد و نود و هفت - ۱۶ بهمن ۱۴۰۲ - صفحه ۲۳

مروری بر مستندهایی که به چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر راه پیدا کردند

سیمرغ بر شانه «قوی‌دل»

محمد احسان مفیدی‌کیا
منتقد


 حالا که چهل و دومین جشنواره فیلم فجر به داغ‌ترین روزهای خود رسیده و سالن‌های سینما پر است از علاقه‌مندان هنر هفتم و با توجه به آنچه در نخستین روز رقم خورد، خوب است سراغی دوباره از فیلم‌های مستندی بگیریم که از دل رقابت با آثار هم‌سنگ و ارزشمند دیگر، به عنوان نامزد بهترین فیلم مستند بلند معرفی شده و پا به میدان نهایی گذاشتند. درست است امروز که این نوشته را می‌خوانیم تکلیف کار مشخص شده و سیمرغ بر شانه علی فراهانی صدر برای «قوی‌دل» نشسته است، اما برای اهل هنر همه نامزدها پیروزند و همین که به این فهرست راه یافته‌اند یعنی مزد تلاش خود را گرفته و کار را به آخر رسانده‌اند.
 
 یک کمدی سیاه برای رد قرمز خون
 «قوی‌دل»؛ علی فراهانی صدر
مستندی است که هم‌ مایه‌های یک پرتره قوی را دارد و هم اثر اجتماعی تمام عیاری است. از همان سالن لبالب و پرشور که هم صدای خند‌ه تماشاگرانش قطع نمی‌شد و هم اگر خوب نگاه می‌کردی بازتاب نور پرده نقره‌ای بر اشک روی گونه‌ها به چشم می‌رسید، از این هر دو پیدا بود که «قوی‌دل» راه خود را از میان آثار بسیاری که امسال خود را به اکران جشنواره‌ها رسانده‌اند، باز خواهد کرد.
یک مسأله حاد اجتماعی درباره پرونده جنجالی خون‌های آلوده که منجر به بیماری مضاعف و کشته شدن بسیاری از هموطنانمان شد، با پیگیری مصرانه احمد قوی‌دل و دوستانش پس از سال‌ها بروبیا و هزار  پیچ و خم حقوقی و رسانه‌ای به نتیجه می‌رسد؛ حالا این راه پر فراز و نشیب و طولانی را فراهانی صدر خیلی خوب به تصویر کشیده و روایت می‌کند. شاید اگر او تلخی مکرر این قصه پردرد را همراه با شیرینی لبخندهای گاه‌گاهی که به سبب دیالوگ و میزانسن بر چهره می‌نشست به خورد مخاطب نمی‌داد، این مستند اینجور به دل نمی‌نشست که در هر دو رخداد اصلی سینمای مستند در سال‌جاری، یعنی جشنواره‌های سینما حقیقت و فجر، مورد توجه عام و خاص قرار بگیرد. «قوی‌دل» امسال مزد زحماتش را گرفت و حرفش را به گوش مخاطبش رساند.
 
 همه مصیبت‌های کارآفرینی
 «خانواده خلج»؛ مریم الهامیان و مصطفی حاجی قاسمی
اگر خواسته باشید همه آنچه تولیدکننده خرد بودن بر سر انسان‌های متفاوت می‌آورد را یکجا ببینید، این شما و این «خانواده خلج». آقا و خانم خلج و سه پسرشان هر کدام به نحوی متأثر از کارآفرینی خود هستند که عبارت است از یک واحد تولیدی مرغ تخم‌گذار، بیرون شهر و در بیابان که حالا دیگر نه مرغی به جاست و نه محصولی و تنها قسط و قرض بانک باقی ‌مانده و بی‌شمار طلبکاری که یکی یکی سراغشان می‌آیند و زندگی‌شان را تلخ می‌کنند. عکس‌العمل هر یک از افراد خانواده منحصر به فرد است؛ یکی می‌گذارد و می‌رود، یکی فاصله می‌گیرد، یکی تاب نمی‌آورد و افسرده می‌شود، آن دیگری بنای کنار کشیدن دارد و تنها مادر خانواده است که مثل کوه ایستاده و نمی‌گذارد هر چه در این سال‌ها با آب چشم و عرق جبین رشته است، پنبه شود.
«خانواده خلج» حاصل استمرار در همراهی مستندساز با کسانی است که برای با ایشان بودن باید پای ماندن داشت و مثل خودشان مصرانه به کار ادامه داد، بلکه به نتیجه‌ای برسد و در انتها چیزی قابل عرضه بماند. این کاری است که  مریم الهامیان و حاجی قاسمی در تمام سال‌های همپایی با «خانواده خلج» انجام داده است.
 
 برای یوزهای ایرانی
 «تکثیر در اسارت»؛ مهدی ایمانی شهمیری
حیات وحش همیشه سبد خود را در آثار سینمای مستند دارد، این ژانر به خودی خود و بی‌آنکه مرزبندی جغرافیایی چندانی داشته باشد، جذاب است، شیرها در سرنگتی یا پنگوئن‌ها در قطب، هر کدام که باشد بیننده را محو تماشای خود می‌کند، اما اگر داستان هویت ملی و نماد بقا و امید یک کشور باشد، این مسأله دیگری است.
مهدی ایمانی شهمیری، کارگردان کاربلد و درس‌خوانده‌ای است که خوب می‌داند چطور در همین مستند محض، از عناصر روایی و تدوینی استفاده کند و آن بار عاطفی که باید را به کارش تزریق کند تا در همان ابتدا، همدلی مخاطب را برانگیزاند و پای دیدن مستند نگه دارد.
نگهداری آخرین بازمانده‌های یوزپلنگ ایرانی در محیط‌های تحت کنترل برای زادآوری و به دنیا آمدن توله‌های جدید و ماندن و رفتنشان، موضوع مستند شهمیری است. مستندی که توانست در جشنواره سینما حقیقت نشان فیروزه‌ای را از آن خود کند و همین که در میدان فجر هم در بین نامزدها قرار گرفته، نشان از کیفیت بالای اثرش دارد.
قدر مسلم اینکه از نوع نگاه شهمیری در تولید مستند، بیش از این نیاز داریم و امید است که جوان‌ترها با دیدن همین آثار شاخص بتوانند یاد بگیرند که چطور باید مسأله شخصی داشته باشند، موضوع را از آن خود کنند و به آن بپردازند.
 
 این منم، آخرین بازمانده
 «آخرین کوسه نهنگ»؛ رامتین بالف
یک کوسه نهنگ تنها، در سبزآبی بیکران خلیج فارس در پی خانواده‌اش می‌گردد و ما از همراهی با او، هم با آنچه بر آبزیان سواحل جنوبی ایران می‌گذرد، هم آلودگی‌های زیست محیطی‌ دریاهای جنوبی و هم رنج دریانوردان و لنج‌نشینان آشنا می‌شویم؛ رامتین بالف برای این مهم بیش از 6 سال تصویربرداری کرده است و قاب‌هایی را در دوربین خود ثبت و ضبط کرده که به ندرت می‌شود مثلش را پیدا کرد.
در مورد تمام مستندهایی که به عنوان نامزد در بخش رقابتی جشنواره فجر قرار دارند و به طور ویژه در مورد «آخرین کوسه نهنگ» نقش پژوهش غیر قابل چشم‌پوشی است؛ خواه میدانی، خواه کتابخانه‌ای. این حاصل پژوهش‌های چندین و چند ساله‌ است که اکنون ما را با یک اثر چند وجهی درخور ستایش مواجه می‌کند. حیات وحش، محیط زیست، قوم‌نگاری و همین‌طور سویه‌های اجتماعی این مستند هر کدام در مقال خود بُعدی از ابعاد کار را شامل می‌شود که می‌تواند مورد توجه کارشناسان و اهل فن قرار گیرد و برای یافتن راه‌حل مناسب، مورد اشاره باشد.
همه این ویژگی‌هاست که هیأت داوران چهل و دومین جشنواره فیلم فجر را مجاب می‌کند تا از خیل آثار رسیده، دیپلم افتخار را در بخش بهترین فیلم مستند به رامتین بالف تقدیم کنند.

جستجو
آرشیو تاریخی