نقدی بر نمایش «دشمن خدا»
هر سیب یک دروغ تفسیر میشود
نمایش «دشمن خدا» نوشته عمادالدین رجبلو، به کارگردانی مجید عراقی از روزهای پایانی آذرماه در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه رفته است. این نمایش دارای ساختاری رئالیستی والبته مدرن است که داستان آن در دو اپیزود کوتاه روایت میشود.
مریم جعفری حصارلو
عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران و جهان I.A.T.C
دو اپیزود، دو داستان
اول در یک دبستان دخترانه و طی درگیری میان دو دانشآموز به نامهای ضحا و نفس بر سر مالکیت یک انشا، ناظم مدرسه باید قضاوت کند که کدام یک مالک واقعی آن نوشته هستند. در این بین صرفاً صدای ناظم شنیده میشود و دو بازیگر خردسال روی صحنه ایفای نقش میکنند.
اپیزود دوم درپادگان نظامی است، جایی که دو سرباز برای مسألهای درگیر شدهاند، آنچنان که در نهایت کتف یکی از سربازها میشکند. فرمانده پادگان هم بر آن است تا مقصر را شناسایی کند. آنچه در هر دو اپیزود اهمیت دارد تلاش هر دو طرف برای محق جلوه دادن خودش است. حال آنکه معنای اصلی این اثر نمایشی، بررسی مقصر در این دو اپیزود نیست؛ بلکه ایجاد تلنگری برای خودشناسی و در نهایت خداشناسی مخاطبان است.
مفهوم اصلی در نام اثر مشخص است «دشمن خدا»، حال اگر مخاطب تحصیلات تئاتری داشته باشد چه بسا نمایشنامه «دشمن مردم» اثر «ایبسن» برای وی یادآوری شود؛ اما با کمی دقت نظر و تقریباً با گذشت بخشی از زمان نمایش، متوجه میشویم که نویسنده در تلاش است تا با نشان دادن ضربالمثل قدیمی ایرانی دقیقاً با ساختار نمایشهای کوتاه، ضربالمثل«دروغگو، دشمن خدا است» را به تصویر بکشد.
به لحاظ مفهومی، با توجه به مفاهیم دینی و اعتقادی درباره دروغگویی، میتوان گفت که این اثر یکی از نمایشهای مدرن و در ساختار اپیزودیک اعتقادی است؛ اما بجز دیدگاههای اعتقادی ساختار کلی اثر دارای مفاهیم خاصی نیز هست.
ایرادهایی در ایفای نقش بازیگران کودک
یکی از ویژگیهای این اثر استفاده از دو بازیگرخردسال برای اپیزود ابتدایی نمایش است. هر دو بازیگر خردسال به لحاظ باورپذیری نقش، تمرکز کافی برای ادامه ایفای نقش خود در مواجهه با خنده تماشاگران و بازی در مقابل آنان با استفاده از تکنیک استانیسلاوسکی داشتند. هرچند درنحوه بیان و ادای جملات مشکلات مختلفی داشتند، از جمله تندگویی دیالوگها، عدم شنیده شدن برخی از کلمات و ناتوانی در نحوه تلفظ صحیح جملات به لحاظ حسی. به آن معنا که گاهی چند جمله با یک حس واحد گفته میشد. اما مهمترین مسأله، انشایی که به شیوه طنز نوشته شده، محوریترین معانی نمایش در دل آن نهفته که هر دو کودک خردسال از خواندن درست برخی از کلمات مشکل ناتوان هــستنــد.
بنابراین مشخص است که این انشا را آنها ننوشتهاند و در پایان اپیزود، کارگردان با نورپردازی قرمز سعی بر گناهکار نشان دادن و یا به عبارت دیگر دروغگو بودن هر دو دانشآموز دارد. نکته قابل تأمل اینکه در هر دو اپیزود، هر دو نفر بهدلیل اثبات بیگناهی خود، دروغ میگویند و دست به گناهی میزنند که یادآور سیبی است که آدم و حوا خوردهاند و از بهشت بیرون رانده شدهاند. به همین مناسبت نیز دو سمت صحنه، مملو از سیبهای قرمز است و درپایان همه بازیگران با برداشتن و گاز زدن به سیب قرمز یادآوری میکنند که هر دروغ مفهوم رانده شدن از بهشت را در بر دارد.همچنین شیوه کارگردانی و طراحی صحنه با در نظر گرفتن یک مربع قهوهای رنگ با مفهوم زمین بهعنوان صحنه و از دو جانب مملو از سیبهای قرمز، معنایی بجز جهانی مملو از گناهان و اینکه چگونه انسان بمانیم تعبیر میکند.
مسأله دیگر این است که تماشاگران بهعنوان مرجع قضا قرار میگیرند و بهعنوان قاضی همچون ناظم مدرسه و یا فرمانده پادگان قلمداد میشوند. به همین دلیل هم بازیگران برای هرگونه دفاعی به آوانسن نزدیک میشوند تا از خود دفاع کنند که البته دفاع آنها، سراسر دروغین است. چندان که مخاطبان در پایان ایپزودها همچون ناظم و فرمانده پادگان متوجه میشوند هر دو طرف دعوا درحال دروغ گفتن بودهاند.
مبنای کلی این اثر توجه و یادآوری اصول دینی است. اینکه سرباز ارشد وارد مسألهای شده که به طور کامل دربارهاش نمیداند. اینکه هر دو دانشآموز اقرار میکنند که نویسنده آن انشا نبودهاند. حال آنکه درگیری از ابتدای اپیزود روی مالکیت انشا بوده است.
جالب آنکه نه ناظم مدرسه و نه فرمانده هیچ کدام را مقصر قلمداد نمیکنند. بلکه بهصورت دایرهوار مجدداً، انسان دست به گناه میزند و باز هم دو دانشآموز خردسال برای درگیری دیگری به دفتر مدرسه فراخوانده میشوند. با این توصیف میتوان گفت کارگردان قصد دارد یکبار دیگر هر فرد به خود بازگردد و به اشتباهات خودش صحه بگذارد.
غلبه رنگهای طوسی و سبز در طراحی لباس
در شیوه طراحی صحنه و نورپردازی از شیوه نورپردازی دو جانبه و نورپردازی عمومی استفاده شده است. در عین حال دو رنگ طوسی و سبز بیش از رنگهای دیگر در طراحی لباس دیده میشوند. طراحی لباس دو دانشآموز دبستانی با رنگ طوسی به کودکان مدرن، بهعنوان انسانی که نمیتوان او را کاملاً بیگناه و یا کاملاً گناهکار دانست، اشاره دارد. حال آنکه در تفسیر ما کودکان بیگناهند. در اپیزود دوم، لباس بازیگران، دو سرباز علی قریب، مجید عراقی و یک شاهد امیر درویش، سبز رنگ است.
در اپیزود دوم یکبار روایت از زبان شاهد امیر درویش تعریف میشود و بعد از خروج او، دو سرباز به روی صحنه وارد شده و طی روایتشان، بخوبی دروغگویی هر دو همچنین شاهد کذبشان مشخص میشود که از طریق مکث بازیگران درلحظه و تکرار روایت دروغ به تصویر کشیده میشود.
این تکنیک ناخودآگاه تماشاگر را به یاد داستان معروف «راشومون» اثر «ریونوسوکه آکوتاگاوا» میاندازد. داستان درباره یک هیزم شکن، یک راهب و مردی عامی است که زیر بارش باران به معبد راشومون پناه میبرند ودر آنجا روایت خود را از یک صحنه قتل بازگو میکنند.
شیوه روایت داستانی اپیزودیک و چالش برانگیز نمایش «دشمن خدا» بیشباهت به داستان راشومون نیست وچه بسا نویسنده بهصورت ناخودآگاه از آن شیوه استفاده کرده است. ضمن آنکه نویسنده، کارگردان وبازیگران و دیگر اعضای گروه با تلاش و وحدت توانستهاند نمایشی خوش ریتم و درخور توجه تماشاگران خلق نمایند.