«استفن والت»، صاحبنظر مسائل بین‌الملل در جدیدترین تحلیل خود پیرامون تحولات غزه مطرح کرد

پنج مانع پایان‌نزاع اسرائیل و فلسطین در آینده نزدیک

استفن والت، صاحبنظر برجسته روابط بین‌الملل در تحلیل جدیدی به مناقشات جاری در سرزمین‌های اشغالی پرداخته و دلایلی را در پنج محور برای این پیش‌بینی خود که آتش جنگ اسرائیل و فلسطین بزودی خاموش نمی‌شود، مطرح کرده است. والت در مقدمه یادداشت خود این سؤال را مطرح کرده است که چرا تلاش‌های مختلف برای پایان دادن به نزاع میان اسرائیل و فلسطینیان با شکست همراه بوده به شکلی که اکنون شاهد بدترین خونریزی اسرائیل از زمان ایجاد رژیم اسرائیل در سال ۱۹۴۸ هستیم؟

مسأله ناسیونالیسم است
این تحلیلگر در اشاره به‌دلیل نخست با بیان اینکه در قلب این منازعه یک مشکل ساختاری عمیق وجود دارد، می‌گوید: اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها هر دو می‌خواهند در یک قلمرو زندگی کنند و آن را کنترل نمایند و هر یک از طرفین بر این باور هستند که حق از آن آنان است. هر گروهی برای ادعای خود مبنایی دارد و هر یک با شور و حرارت معتقد است که باید بر طرف مقابل غلبه کند. اگرچه در طول قرن گذشته چندین پیشنهاد برای تقسیم زمین وجود داشته اما صدا‌هایی که خواستار سازش هستند، توسط کسانی که خواهان تمام سرزمین مورد مناقشه‌اند، خفه یا به حاشیه رانده شده است. متأسفانه ناسیونالیسم معمولاً این گونه عمل می‌کند.

بحران امنیتی
والت معتقد است، اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها با توجه به مشکل نخست همراه با کوچک بودن قلمرو مورد مناقشه با یک معضل امنیتی شدید هم روبه‌رو هستند. رهبران صهیونیست از همان ابتدا تشخیص دادند که ایجاد یک کشور تحت کنترل یهودیان با اقلیت قابل توجه عرب دشوار و حتی غیرممکن است. این باور منجر به پاکسازی قومی در طول جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۴۸ و دوباره در سال ۱۹۶۷ میلادی شد، زمانی که اسرائیل کرانه باختری را اشغال کرد. جای تعجبی ندارد که فلسطینیان اخراج شده از سرزمین‌های‌شان و همچنین  همسایگان عرب اسرائیل از آن چه رخ داد خشمگین بودند و اشتیاق تغییر وضعیت و نتیجه حاصل شده را داشتند.
بدتر از آن، جمعیت اندک و جغرافیای آسیب‌پذیر اسرائیل به رهبران آن انگیزه قدرتمندی داد تا کشور را با گسترش مرز‌های خود امن‌تر کنند. دیوید بن گوریون نخست‌وزیر وقت اسرائیل برای مدت کوتاهی امیدوار بود که برخی از اراضی را که اسرائیل در طول جنگ سینا در سال ۱۹۵۶ اشغال کرده بود، حفظ نماید، اما فشار مداوم ایالات متحده او را مجبور به ترک این طرح ساخت. یازده سال پس از آن همان انگیزه توسعه‌طلبانه باعث شد تا اسرائیل کنترل کرانه باختری و بلندی‌های جولان را پس از جنگ 6 روزه در سال ۱۹۶۷ و کنترل بخش زیادی از شبه جزیره سینا را از سال ۱۹۶۷ تا امضای معاهده صلح مصر و اسرائیل در سال ۱۹۷۹ میلادی حفظ نماید.
متأسفانه حفظ و استقرار نیرو‌های اسرائیلی در کرانه باختری و همچنین  کنترل نوار غزه به این معنی بود که میلیون‌ها فلسطینی برای همیشه تحت حاکمیت اسرائیل خواهند بود و در واقع به مشکل جمعیتی که بنیانگذاران آن سعی داشتند از آن اجتناب ورزند دامن زد. اراضی تحت کنترل اسرائیل و دنبال کردن هدف اسرائیل بزرگ، این بهانه را به رهبران اسرائیل داد تا فلسطینیان بیشتری را از اراضی‌شان اخراج کنند و همین موضوع باعث ایجاد یک سیستم آپارتاید شد که در تضاد با تعهد ادعایی اسرائیل به دموکراسی و رعایت حقوق بشر بوده است. شلومو بن آمی وزیر خارجه سابق اسرائیل در سال ۲۰۰۶ میلادی نوشته بود:« دموکراسی و دولت یهود را نمی‌توان با گسترش ارضی آشتی داد.»
در این میان، کم‌ترین گزینه بد باقی مانده برای اسرائیل این بود: اسرائیل می‌تواند بخش قابل توجهی از سرزمینی را که اکنون تحت کنترل خود دارد، واگذار کند و به فلسطینی‌ها اجازه دهد کشوری برای خود داشته باشند. این هدف سیاست اعلام شده دولت‌های کلینتون، بوش، اوباما و اکنون بایدن بود. با وجود این، معضل امنیتی تلاش‌ها برای مذاکره دو دولت برای دو ملت را پیچیده ساخته است. مذاکره‌کنندگان اسرائیلی اصرار دارند که هر نهاد یا دولت فلسطینی در آینده باید به طور مؤثر غیرنظامی باشد و اسرائیل کنترل قابل توجهی بر مرز‌ها و حریم هوایی خود را حفظ کند تا اطمینان حاصل شود که یک کشور فلسطینی هرگز قادر به تهدید جدی اسرائیل نیست. با وجود این، تحقق این خواسته اسرائیل باعث تضعیف و آسیب‌پذیری همیشگی فلسطینیان در برابر اسرائیل و سایر دولت‌ها خواهد شد؛ وضعیتی که آنان به طور قابل توجهی تمایلی به پذیرش آن ندارند. اگرچه می‌توان ترتیباتی را تصور کرد که بتواند احساس امنیت هر یک از طرفین را بهبود بخشد و به آشتی نهایی کمک کند، اما تأمین امنیت مطلق یک هدف دست‌نیافتنی است.

نقش غیرسازنده قدرت‌های خارجی
به اعتقاد این تحلیلگر غربی در میانه درگیری میان اسرائیل و فلسطینیان مجموعه‌ای از بازیگران ثالث نیز نقش دارند که مداخلات منفعت‌طلبانه‌ای را انجام داده‌اند که معمولاً نتیجه معکوس داشته و به تشدید روند بحران دامن زده است. بریتانیا این مشکل را با اعلامیه بالفور ۱۹۱۷ در دوره بین دو جنگ آغاز کرد و وظایف خود را در جامعه ملل بد مدیریت کرد و سپس دست خود را بالا برد و بعد از جنگ جهانی دوم این مشکل را به سازمان ملل متحد رساند. کشور‌های عربی پس از سال ۱۹۴۸ میلادی از جناح‌های رقیب فلسطینی به‌عنوان بخشی از مجموعه رقابت‌های تکراری بین عربی حمایت کردند و باعث تضعیف وحدت فلسطینیان شدند. ایالات متحده، اسرائیل و اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ سرد چندین کشور مشتری عرب را به دلایل منافع شخصی خود مسلح کردند و هیچ یک از ابرقدرت‌ها توجه کافی به مسأله فلسطین یا لغو تصمیم اسرائیل برای شهرک‌سازی در سراسر کرانه باختری نداشتند. همچنین هیچ یک از این مداخلات خارجی به حل و فصل مناقشه اسرائیل و فلسطین کمک نکرد و در واقع وضعیت را بدتر هم کرد.

افراط گرایان
والت با بیان اینکه در خاورمیانه مانند دیگر نقاط جهان تعداد اندک افراط گرایان گاهی اوقات می‌توانند تلاش همراه با حسن نیت برای حل مشکلات دشوار را از مسیر خارج کنند، افزود: روند صلح اسلو در دهه ۱۹۹۰ نزدیک‌ترین روندی بود که دو طرف تاکنون برای رسیدن به یک پایان کارآمد برای درگیری به آن دست یافته بودند، اما افراط گرایان در هر دو طرف به تضعیف این مسیر امیدوارکننده برای صلح دامن زدند. در طرف فلسطینی بمبگذاری‌ علیه اسرائیلی‌ها صورت گرفت و شهرک‌نشینان اسرائیلی در سال ۱۹۹۴ میلادی در اقدامی عمدی برای متوقف کردن تلاش‌های صلح ۲۹ فلسطینی را به قتل رساندند و به‌دنبال آن یکی دیگر از متعصبان اسرائیلی اسحاق رابین نخست‌وزیر وقت اسرائیل را ترور کرد. این تحولات به طور غیرمستقیم به بنیامین نتانیاهو کمک کرد تا به نخست‌وزیری برسد. مخالفت با راه‌حل تشکیل دو دولت، شعار نتانیاهو و ستاره اقبال او بود.

لابی اسرائیل
تحلیلگر امریکایی در اشاره به پنجمین مانع برای حل و فصل مناقشه تاریخی اسرائیل و فلسطین می‌گوید: گروه‌های لابی‌گر اسرائیلی در واشنگتن باعث تلقین یک دیدگاه یکجانبه به بدنه سیاستگذاری و تصمیم‌گیری امریکا شده‌اند. در نتیجه، آنان سبب شده‌اند تا امریکا با نگاهی یکجانبه‌گرایانه به مناقشه موجود میان اسرائیل و فلسطینیان نگاه کند.
لابی‌های اسرائیلی فعالانه تلاش کرده‌اند تا مانع  جدی هر رئیس‌جمهور در امریکا شوند که خواستار پایان دادن به این رویکرد بوده است. بیل کلینتون، جورج دبلیو بوش و باراک اوباما رؤسای جمهور سابق امریکا همگی به‌صورت علنی متعهد به دستیابی به راه‌حل دو کشوری شده بودند و کلینتون و اوباما تلاش‌های جدی برای تحقق آن انجام دادند.با وجود این اهرم بالقوه عظیمی که در اختیار داشتند، هیچ یک از این رؤسای جمهور امریکا حاضر به اعمال فشار جدی بر اسرائیل یعنی مشروط کردن کمک نظامی و حمایت دیپلماتیک ایالات متحده به دستیابی به یک توافق عادلانه نبودند. آنان حتی نمی‌توانستند کمک و حمایت دیپلماتیک امریکا را مشروط به توقف شهرک‌سازی توسط اسرائیل و شروع به فروپاشی سیستم آپارتاید در سرزمین‌های اشغالی کنند.
حتی سازمان‌های برجسته طرفدار اسرائیل که از راه‌حل دو دولتی حمایت می‌کردند از جمله «امریکایی‌ها برای صلح اکنون» و «جی استریت» هرگز آشکارا از رهبران ایالات متحده نخواستند که این اقدام را انجام دهند یا اعضای کنگره را برای حمایت از اعمال فشار معنی‌دار بر اسرائیل تحت فشار قرار ندادند.
از آنجایی که اسرائیل هرگز از سوی حامی اصلی‌اش یعنی امریکا ملزم به پاسخگویی نشده، دولت‌های پیاپی در اسرائیل هیچ نیازی به مصالحه یا در نظر گرفتن پیامد‌های بلندمدت اقدامات خود احساس نکردند. نتیجه این وضعیت همان طور که من و جان مرشایمر و بسیاری افراد در طول سالیان گذشته هشدار داده‌ایم، همان مصیبتی بود که امروز اسرائیل و فلسطینی‌ها با آن روبه‌رو هستند.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و سیصد و هشتاد و دو
 - شماره هشت هزار و سیصد و هشتاد و دو - ۲۷ دی ۱۴۰۲