صفحات
شماره هشت هزار و سیصد و شصت و هشت - ۱۱ دی ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و سیصد و شصت و هشت - ۱۱ دی ۱۴۰۲ - صفحه ۲۰

بدرقه شماره 18 تیم ملی فوتبال بانوان

پرواز روح ملیکا در آسمان آزادی

پریسا غفاری
خبرنگار

مراسم تشییع پیکر ملیکا محمدی ملی‌پوش فوتبال زنان که در سانحه تصادف جاده ای دار فانی را وداع گفت، با حضور اهالی فوتبال و پدر و مادر این فوتبالیست در استادیوم فوتبال آزادی برگزار شد. در این مراسم مهدی تاج رئیس فدراسیون فوتبال، مریم کاظمی‌پور معاون بانوان وزارت ورزش و جوانان، کتایون خسرویار مربی سابق محمدی، جواد کاظمیان، حسین ماهینی و آندرانیک تیموریان بازیکنان سابق فوتبال ایران و همچنین تعداد زیادی از بازیکنان و مربیان فوتبال و فوتسال بانوان حضور داشتند.

مادر ملیکا محمدی: دختر ایران به آسمان‌ها سفر کرد
مادر ملیکا محمدی اما سرشار از زندگی بود و نشان از یک زن قوی را داشت: «ملیکا سرشار از زندگی و انگیزه بود. او به عنوان دختر ما پا به زمین گذاشت و به عنوان دختر ایران به آسمان‌ها سفر کرد. او عاشق زندگی بود و عشق به وطن را زمزمه کرد. دختر ایران تا ابد زنده است و پرچم‌دار این مرز و بوم خواهد بود. ملیکا را در گذشته و آینده می‌بینیم. گذشته او در تمرین، درس، دانشگاه، اخلاق، انرژی و نور و لبخند بود. آینده‌اش سرافزاری و سربلندی یک ملت و زنان ایرانی است.»

تاج: غم سنگینی در قلب همه ماست
مهدی تاج رئیس فدراسیون فوتبال در این مراسم بیان کرد: غم سنگینی روی قلب همه اهالی فوتبال است. او علاقه زیادی به پرچم، پیراهن و فوتبال ایران داشت و برای خود من خیلی عجیب بود. او با هزینه‌های خودش به ایران رفت و آمد داشت. به خانواده او تسلیت می‌گویم.

کاظمی‌پور: حادثه تلخی افتاد
مریم کاظمی‌پور معاون بانوان وزارت ورزش و جوانان گفت: برای از دست دادن دختر ایران تسلیت می‌گویم. حادثه تلخی اتفاق افتاد و منجر به از دست رفتن یکی از ارزشمندترین بانوان ایرانی شد. در اولین صحبتی که با مادر ملیکا محمدی داشتم، این جمله را برای من بازگو کرد، ملیکا هر بار پیراهن تیم ملی فوتبال را می‌پوشید، عنوان می‌کرد که انگار دارم پرواز می‌کنم و قلبم به گونه دیگری می‌تپد.

خدایا؛ ملیکا را به تو می سپاریم
آیدا محمدی خواهر مرحومه محمدی به همراه بازیکنان خاتون بم به چهارگوشه مستطیل سبز رفتند و با بوسیدن نقطه کرنر با آزادی خداحافظی کردند. رؤیایی که آیدا محمدی در مورد آن می‌گوید: «در هر لحظه که داشتم دور استادیوم فوتبال دور می‌زدم، احساس می‌کردم ملیکا با من است و دلش می‌خواهد پا به توپ شود. او برای هر لحظه بازی کردن در این استادیوم لحظه‌شماری می‌کرد. یادم هست او در شب یلدا با من و بابا و مامان صحبت کرد و گفت حال خوبی دارد و از اینکه در بم و سرزمین خود بازی می‌کند، بسیار خوشحال است. آخرین عکس‌هایش را هم برای ما فرستاد. خداوندا ملیکا را دیگر به تو می‌سپاریم، دیگر پیش ما نیست.»

جستجو
آرشیو تاریخی