آیا واقعاً ایران «جامعهای کلنگی» است؟!
دکتر میثم مهدیار
جامعهشناس
در دو سده اخیر کتابهای بسیاری از نویسندگان وطنی در نقد اخلاقیات و منش ایرانیان به نگارش درآمده است. موج اول این کتابها در دوره مشروطه بود که در قالب رسالههای سیاسی-اجتماعی توسط منورالفکران نسل اول طبع میشد و بازتابهای بسیاری در مطبوعات آن دوره داشت.
موج دوم این آثار با کتاب «خلقیات ما ایرانیان» محمدعلی جمالزاده در دهه ۴۰ شروع و با «نیرنگستان» صادق هدایت فربه شد و در دهه ۵۰ با کارهای کاتوزیان، علیمحمد ایزدی، بازرگان و بعد به صورت گسترده در دهه هفتاد و هشتاد توسط نویسندگان دیگری همچون حسن نراقی، قاضی مرادی، علی رضاقلی، محمود سریعالقلم، صادق زیباکلام و… دنبال شده است.
جمالزاده که یک داستاننویس مدرن بود در آن کتاب پا را از داستاننویسی فراتر گذاشت و به عنوان یک آسیبشناس در پی شناخت دردهای جامعه ایران بود. از نظر او، به دلیلِ خلقیاتمان بوده که ما ترقی نکردهایم و تا این خلقیات فاسد را درمان نکنیم عقبماندگی جبران نخواهد شد!
او این دردها را نه از زبان خودمان بلکه از زبان ناظر بیرونی یعنی سفرنامهنویسان غربی بیان میکرد. برخی از این خلقیات منفی که جمالزاده برای ایرانیان تصویر میکرد عبارتند از: دروغگو، کلاهبردار، کم جرأت و ترسو، ازخود راضی و خودپسند، لا ابالی و... اگرچه جمالزاده در ذکر مؤلفههای منفی خلقیات ایرانیان از منظر سفرنامهنویسان، برخی نکات مثبت از دیدگاه آنان را لابهلای این نکات منفی ذکر میکند اما دیگر نویسندگان و جامعهشناسان چون کاتوزیان، سریعالقلم، زیباکلام، قاضیمرادی، ایزدی، نراقی و… که تحتتأثیر مستشرقان خارجی و امثال جمالزاده و صادق هدایت در داخل بودهاند همین نکات مثبت را نیز حذف کردهاند و به اسم «آسیبشناسی خلقیات ایرانیان» تصویری که از تاریخ ایران و ایرانیان برساختهاند یکدست تاریک و سیاه است:«ایران جامعهای کوتاه مدت و کلنگی و سراسر استبدادی و ایرانیان در طول تاریخشان منفعل، نامشارکتی، استبدادزده، سیاستزده، مغرور، ترسو، انتقادناپذیر، دارای شوق ویرانگری، احساساتی، جزماندیش، زیادهطلب، خودمدار، تنبل، استبدادطلب، تکرو، ریاکار، ستیزهجو، دروغگو و… بودهاند.»
نکته مهم در این تصویرسازیها این است که عمده این نویسندگان این صفات را در میان ایرانیان در طی قرنها ثابت و مستمر و حتی به صورت ذاتگرایانهای ژنتیکی میدانند! البته همانطور که دکتر آرمین امیر در کتاب «ره افسانه زدند» نشان داده عمده این احکام و تصویرسازیها بیشتر ماحصل کپی کاری از منابع مستشرقان و نیز قوه داستانسرایی این نویسندگان بوده و فاقد روشمندی علمی هستند.