موسیقی بهمثابه رسانه (6)
محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده
گفتیم در میانه آشوب رسانهها، موسیقی رازی عجیب دارد. اصلاً خود راز است.
سّرِخدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که بادهفروش از کجا شنید
خاصیت و قدرت رسانگی موسیقی، به همین رازوارگی آن مربوط است. موسیقی چرا راز است؟! زیرا اشارت است و اشارات رازی دارند. بلکه خود، رازند.
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست
اشارت چیست؟ دلالت! که گاه صریح است و گاه مُضمر. حتی در حالت صراحت هم مخصوص عدهای است، چه رسد به اینکه مُضمر باشد. چیزی که اشارت را ویژگی میبخشد، رازوارگی آن است. اشارت، مخصوص طرفین آن است. کسی خارج از این طرفیت، از آن آگاه نیست. پس اگر میان دو کس، عهدی، قراری، توافقی، خبری و علمی باشد که غیر آنها را نباشد، با زبان اشارت مبادله میشود. زبان اشارت، زبان اهل فنی است که خود از مدلول آن خبر دارند و دیگران را سهمی در آن نیست! مهمترین ویژگی اشارت، اطلاعرسانی آن است. علمی، اطلاعی، خبری و پیامی که در خلال اشارت و به زبان آن، مبادله میشود. هنر، اشارت است. چرا هنر از غیر هنر ممتاز است؟ برای ویژگی اشارت که در آن هست! اشارت، زبان عموم و متداول نیست. تداول هنر، اشارت آن را از بین نمیبرد. ممکن است در جامعهای همه اهل هنر باشند! که خوشا به حال آن! اما این شیوع، راز هنر را محو و مخدوش نمیکند. راز هنر، همان اشارت است. اصلاً راز، یعنی موصوف نهفتگی. چیزی که به صفت نهفتن، موصوف است. اگر نهفته نباشد، دیگر راز نیست! پس هنر، میخواهد راز را برملا کند؟! رازِ برملا، چگونه راز است؟ رازِ مکشوف، اصلاً هنوز راز است؟! راز، سِری است که مخصوص اهل سِر است. غیر اهل، نباید و نشاید که از آن مطلع باشند. پس همیشه برای غیر اهلش راز است و باقی میماند، اما برای اهلش، مکشوف است ولی هر کدام از آنها (اهل راز)، خود رازدارانند که به غیر اهل، نباید بسپارند و این سبب حفظ راز و صفت رازداری میشود. راز، همیشه نزد رازدان، محفوظ میماند و حفاظت از آن در مخفی و پنهان بودنش است. اگر چه اهل راز از راز مطلعند ولی هر کدام رازدارانیاند که به غیر خود، افشا نمیکنند و این صفتِ همیشگی راز است که به غیر اهل خود، مکشوف نمیشود. خب، گفتیم هنر راز است. اگر راز است چرا اظهار میشود؟! راز که نباید آشکار شود! راز، سِری است که برای غیر اهلش آشکار نمیشود، ولی برای اهل راز، آشکار است. هنر، هم راز است و هم آشکارگی است. این دو ضد، چگونه با هماند؟ محتوای هنر، راز است. قالب آن آشکارگی است.
عاشقم بر مهر و بر قهرش به جِد
ای عجب من عاشق این هر دو ضد
تفاوت هنر با عرفان همین است. هر دو رازی دارند که هنر آن را آشکار میکند نه افشا و عرفان آن را مخفی نگه میدارد.
هر که را اسرار حق آموختند
مُهر کردند و زبانش دوختند
پس در هر دو رازی است که یکی مگو است و یکی بگو! و آنکه میگوید، موظف است به اشارت بگوید.
هنر، ماهیتش آشکار کردن و مضمونش راز است. وظیفه دارد آن را آشکار کند ولی به اشارت! آشکار کردن، لزوماً افشا کردن نیست. البته هر افشایی آشکار کردن است. هنر، آشکار میکند نه افشا. اینکه به زبان اشارت میگوید، یعنی افشا نمیکند و اینکه میگوید، یعنی آشکار میکند. پس هنر هر قدر هم شیوع یابد و تداول داشته باشد، افشاگر نیست! اگر چه آشکار است. امر بدیهی هم همینطور است. از فرط آشکارگی، پنهان است. چه بسا وفور آشکارگی، موجب اختفایش شود!
ماهیان ندیده غیر از آب
پرسپرسان ز هم که آب کجاست
هنر، بلاتشبیه، مانند پیامبران رفتار میکند. با اینکه این همه از خدای عزوجل میگویند و مینمایند، بازهم عدهای کفرگوی و ملامتگر، منکرش هستند و از او سراغ میگیرند. خدای عزوجل، راز هستی است. رازی که از فرط بداهت و آشکارگی دیده نمیشود و همین موجب انکارش است. این از آن جهت است که از شدت بودن، مشتبه به نبودن است...
هنر، زبان اشارت است. هنر، مثلثی است که ماهیتش آشکارگی، مضمونش راز و زبانش اشارت است. این اشارت، مشاربه راز است و مشارالیه آن مضمونش است و مخاطب، تنها دریافتکننده و پذیرنده آن است. حال اگر هنر، راز است (به حسب مضمون) کدامیک از هنرها صفت رازدارگی را بیشتر دارند یا به تعبیر بهتر کدامیک رازترند؟! هنرها به غیر موسیقی، همه راز را بیپرده عیان میکنند، زیرا همه به نظر میآورند. همه صورت آن را مینمایند و از رخسارش پردهبرداری میکنند. هنرهای بصری و تصویری، همه اینچنین هستند. از صورت یار، پرده برمیدارند. شعر، از یار آشنا سخن میگوید. از همان که دیده شده! در وصف او میسراید و در فراقش مینالد. تنها موسیقی است که میگوید نه آنطور که شعر و مینماید نه آنگونه که غیر. زبان موسیقی، اشارتی مضاف و مضاعف است. موسیقی، اشارت در اشارت است. بقیه هنرها، راز را برای خواص میگویند، موسیقی برای خاصالخواص. فهم زبان موسیقی، سهل و ممتنع است. همگان از آن و نوا، محظوظ میشوند ولی اگر بپرسی چرا، نمیدانند. چیزی را خوش میدارند که از آن خبری ندارند. اینکه تأثیرش بر همگان مزید است، به جهت ماهیتش است. ماهیتش اسرارآمیز و دستنیافتنی است ولی در عین حال جذاب و دلرباست. اساساً هر چیز دستنیافتنی جذابتر و مطلوبتر است.
گفتیم یافت می نشود جستهایم ما
گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست.