خبرنگاری بحران یا خبرنگاری در بحران

 
هادی معصومی زارع/ از ورود اصطلاح خبرنگاربحران به ادبیات ژورنالیسم ایرانی سال‌ها می‌گذرد و دیگرکم‌تر کسی است که لااقل یک بار این واژه به گوشش نخورده باشد.با این حال گویا این واژه و حرفه نیز به سرنوشت بسیاری از واژه‌ها و پدیده‌های وارداتی دیگر مبتلا شده است؛ اخذ مفهوم و ترتیبات و لوازم ظاهری آن و تغافل از منطق و کارکرد اصلی آن. چونان دانشگاه و صنعت و...
بالطبع من اگرچه گه‌گداری (و آن هم به ندرت) خروجی مکتوب یا تصویری برخی سفرهای بحرانم را در اختیار رسانه‌ها قرار داده‌ام اما هیچ‌گاه خبرنگار حرفه‌ای نبوده‌ام. چیز زیادی هم از آن نمی‌دانم و لذا صلاحیت صحبت کردن در خصوص این حرفه را ندارم، اما وقتی صحبت از خبرنگاری بحران باشد کمی جسارت سخن گفتن پیدا می‌کنم. از جنبه ارتباط آن با بحران. چه‌آن‌که بحران منتزع از جغرافیا نیست و جغرافیا بستر و ظرف مطالعات منطقه‌ای
 است.
در بیش از یک دهه اخیر که در متن برخی بحران‌های منطقه‌ای حاضر بوده‌ام، خبرنگاران زیادی از ایران و غیرایران دیده‌ام که جان بر کف گرفته و در کشاکش خطر مشغول فعالیت بوده‌اند. از این حیث، شجاعت و جسارت لازم برای چنین حرفه‌ای را داشته‌اند. اما این دو، پیش‌شرط و شرط لازم و نه کافی فعالیت در بحران است.
نگاهی به مقایسه چرایی توفیق خبرنگاران خارجی نسبت به همکاران ایرانی‌شان در همین شرط لازم و کافی است.
درست است که دسته نخست در مقایسه با ما ایرانی‌ها از پشتیبانی سیاسی و امنیتی تمام‌عیار، لجستیک پایان‌ناپذیر و آزادی‌عمل غیرقابل‌مقایسه‌ای برای روایتگری برخوردارند اما اینها به تنهایی کافی نیست. اینها در بهترین حالت فرم را می‌سازند. بله! در کیفی‌تر شدن محتوا نیز مؤثرند اما هسته مرکزی محتوا را چیز دیگری می‌سازد: اشراف و تخصص محتوایی.
 در عرف جهانی، خبرنگار بحران کسی نیست که صرفاً اصول و قواعد عام ژورنالیسم و کار کردن با تجهیزات خبرنگاری را می‌داند، کسی نیست که صرفاً هیجان و جسارت و روحیه ریسک‌پذیری در مواجهه با خطرات را دارد.
خبرنگاری بحران نوعی سبک زندگی است. پیوند زندگی روزانه و روح و روان خبرنگار با مسائل و موضوعات منطقه بحران‌زده است. زیستن با آن است. ارتباط مستمر با نخبگان و توده جامعه هدف است. مطالعه‌ و پی‌جویی مستمر پویایی‌ها و تحولات منطقه در پیش و حین و پس از بحران است. چه در قالب منابع دست اول کتابخانه‌ای و اسنادی و چه در شکل مشاهده مستقیم یا غیرمستقیم میدانی. و کیست که نداند تمام اینها لااقل در گرو دو چیز است: زبان‌دانی و تخصص‌گرایی.
روزی در بیروت خبرنگار واشنگتن‌پست می‌گفت که 20 سال است تنها در حوزه عراق و سوریه و لبنان کار می‌کند. یعنی مقید بوده که صرفاً بحران‌های منطقه خاصی را پوشش دهد. خب حالا پس از دو دهه عجیب نیست اگر به زبان و مبانی فهم و روایت این منطقه مسلط باشد.
این روزها که تنش‌ها در جنوب لبنان بالا گرفته، شاهد گسیل موجی از خبرنگاران ایرانی به منطقه هستیم که اجمالاً پدیده مبارکی است. (البته اگر لبنانیتِ ماجرا، عامل اصلی کشش و انگیزه نباشد.)
با این حال حساب دو سه نفر را که جدا کنیم، چیزی که این یک ماهه دیده‌ام بیشتر به کنشگری خبری یا تورخبری می‌ماند تا خبرنگاری بحران.
به این فکر می‌کنم که لبنان چهل‌واندی سال پیشانی جبهه مقاومت بوده است.
با چنین اهمیتی، ده‌ها نهاد و خبرگزاری کوچک و بزرگ کشور، چند خبرنگار در ایران تربیت کرده‌اند که در عین حال که جسور و شجاع و باانگیزه‌اند، زبان‌دان باشند، لبنان‌شناس و رژیم‌شناس باشند، بخش مهمی از زندگی‌شان را کف خیابان‌های بیروت، صور و صیدا گذرانده باشند، لااقل به طور روتین در رفت‌وآمد به این کشور باشند، تاریخ خوانده باشند، درک راهبردی و امنیتی از این کشور و بحران‌های آن داشته باشند و چند نفر؟!
زبان‌ندانی و فقدان‌تخصص، وضعیت عام خبرنگاری بحران ما است.
منحصر به لبنان هم نیست. از افغانستان گرفته تا سوریه و عراق و لبنان و... با طیفی از افراد مواجهیم که خود را بی‌نیاز از هر دو می‌دانند. پس در همه جا شاهد و حاضرند. صدای تیروگلوله که بلند شود، ساعتی بعد با خلوص نیت تمام، خودشان را بر ترک موتور رسانده‌اند؛ فارغ از زبان و مکان.
این در حالی است که در بحران‌ها آنچه پراهمیت‌تر است نه پی‌جویی و تمرکز بر مشابهت‌ها و یکسانی‌ها که التفات به مایزه‌‌هاست. و فهم مایزه‌ها نیازمند سال‌ها حضور و مطالعه است. که هر بحران و هر منطقه‌ای تشخصات و ویژگی‌های خودش را دارد.
هزاران فرسنگ فاصله است میان خبرنگاری بحران و خبرنگاری دربحران.
باور کنیم که برای روایت بحران تنها جسارت و شور و هیجان و انگیزه کفایت نمی‌کند. کارت خبرنگاری و سواد کارکردن با تجهیزات سمعی و بصری از کسی خبرنگار بحران نمی‌سازد. ارتباطات و رانت‌های سازمانی، نعمت است اما نمی‌تواند جای خالی فضیلت و تخصص را پر کند. همه اینها لازم است اما کافی نیست. توشه بیشتری می‌بایست.