صفحات
شماره هشت هزار و سیصد و بیست و نه - ۲۴ آبان ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و سیصد و بیست و نه - ۲۴ آبان ۱۴۰۲ - صفحه ۲۰

یک کتابفروش و خیل خبرنگاران

محمود مُنا
کتابفروش

محمود مُنا، اهل فلسطین، در اردوگاه‌های آوارگان فلسطینی بزرگ شد و در دانشگاه «القدس» در رشته علوم کامپیوتر درس خواند. خانواده او دو کتابفروشی محبوب در بیت‌المقدس دارند. مجله ادبی معروف «گرانتا» از محمود مُنا خواست تا اولین ویژه‌نامه ادبیات عرب این مجله را گرد‌آوری، ویراستاری و دبیری کند. او چهره شناخته‌شده‌ای در بسیاری از برنامه‌ها و اتفاق‌های فرهنگی سراسر جهان عرب است که در ادامه نوشته‌ای از او را می‌خوانیم.
داشتم یکسری کتاب را در قفسه‌ها می‌چیدم که یک خبرنگار امریکایی وارد شد. از هفتم اکتبر، خبرنگاران زیادی به بیت‌المقدس آمده و در هتل‌های نزدیک به کتابفروشی ما در خیابان صلاح‌الدین اقامت کردند. کتاب زندگینامه آوی شلیم به نام «سه جهان: خاطرات یک یهودی عرب» در دستم بود. کتابی که این روزها خوب می‌فروشد.‌ کتاب، زندگی نویسنده از کودکی‌اش در عراق، تا مهاجرت به کشور تازه تأسیس اسرائیل در اوایل دهه ۱۹۵۰ میلادی، تا کار دانشگاهی‌اش در بریتانیا، سرزمینی که هنوز ساکن آنجاست را روایت می‌کند.
خبرنگار از من «بهترین کتاب درباره خاورمیانه» را خواست. معمولاً سعی می‌کنم آدم‌هایی را که چنین سؤالی می‌پرسند، قضاوت نکنم. اغلب چنین سؤالی را یک توریست می‌پرسد که بعد مدت‌ها برنامه‌ریزی به سرزمین مقدس سفر کرده است. اما وقتی یک خبرنگار چنین سؤالی می‌پرسد، واقعاً ناراحت‌کننده است.
با خستگی به او کتاب «هفت رکن حکمت» نوشته تی.ای لارنس را پیشنهاد دادم. خبرنگار مذکور با جدیت جواب داد که دنبال کتابی درباره وضعیت فعلی است. از واژه «فعلی» شگفت‌زده شدم، هفتاد و پنج سال است ما داریم این وضعیت را زندگی می‌کنیم. به او کتاب «Hamas Contained» به قلم طارق باکونی یا «آزمایشگاه فلسطین» به قلم آنتونی لوونشتاین را پیشنهاد کردم.
برای من و سایر فلسطینی‌ها تازگی ندارد که ببینیم موجی از روزنامه‌نگاران، وقتی یک «تحول بزرگ» دارد اتفاق می‌افتد، به اینجا سرازیر شوند. آنها به کتابفروشی من سری می‌زنند چون امیدوارند با سر زدن به اینجا چیزی از «حال و احوال مردم در خیابان‌های بیت‌المقدس» یا «احوال و نظر فلسطینیان» دستگیرشان شود. پیش از این دیگرانی گفتند که از وقتی سرویس‌های کرایه حمل‌ونقل در خاورمیانه گسترش پیدا کرد، دیگر برای خبرنگاران خارجی سخت شده که با تکیه بر حرف‌های راننده تاکسی‌های محلی، مطلب منتشر کنند. اگر کتابفروشی ما هم تعطیل بشود، دیگر واقعاً این خبرنگاران گیر افتاده و اوضاعشان خراب می‌شود.
همه خبرگزاری‌ها و شبکه‌های خبری بزرگ، شمار نیروهایشان در اینجا را دوبرابر و گاه سه‌برابر کرده‌اند. با اینکه بعضی خبرنگاران کارکشته این حوزه برای پوشش اخبار به اینجا برگشتند، اکثر این خبرنگارانی که می‌بینم جوان، سفیدپوست، مرد و تازه‌‌کارند. روزنامه‌نگار امریکایی که آن روز به کتابفروشی آمد، کتابی نخرید. چون قهوه هتلش وحشتناک بود، یک قهوه بیرون‌بر خرید. سعی کردم راضی‌اش کنم قهوه عربی را امتحان کند، اما او کاپوچینوی خودش را دوست داشت.
آن روز بعدازظهر، یک خبرنگار اروپایی وارد کتابفروشی شد. یکی از دوستانش به او توصیه کرده بود سری به کتابفروشی ما بزند. او «نظر» من را درباره آنچه در حال رخ دادن بود، پرسید، من هم آن چیزی را که فکر می‌کردم دوست دارد بشنود، گفتم. از او پرسیدم امروز چکار کرده؟‌ گفت مثل همه همکارانش که در بیت‌المقدس‌ مستقرند، سعی کرده ماجرا را از اتاق هتلش پوشش بدهد.
پی نوشت: این مطلب در «London Review of Books» منتشر شده است.

 

جستجو
آرشیو تاریخی